( 4.7 امتیاز از 1451 )

ریاحین ـ نویسنده: مرحوم داود الهامی

آن بانوی مظلوم و دلشکسته روزهای آخر عمرش را طی می‌کرد و می‌دانست به زودی به پدرش ملحق خواهد شد، هر لحظه در انتظار آن روز به کلی از دیدار مردم این دنیا بیزار بود. روزها و شب ها این چنین می‌گذشت و اصحاب، گرم قدرت و علی(ع) در عزلت سردش ساکت، و فاطمه در اندیشه مرگ، انتظار بی­تاب رسیدن مژده نجاتی که پدر داده بود. هر روز که می‌گذشت، برای مرگ بی­قرارتر می‌شد. و گاهی به حدی به ملاقات خداوند اشتیاق پیدا می‌نمود که مرگش را از خدا می‌خواست راستی خیلی شگفت آور است چقدر فاطمه از زندگانی در میان چنان مردم خسته شده بود که در عنفوان جوانی مرگ را بر حیات ترجیح می‌داد و پیوسته تقاضای مرگ می‌نمود که اللّهم عَجِّل وفاتی سریعاً.

در روزهای آخر با خدا راز و نیازهائی داشت و مکرر می‌گفت:

«یا حیُّ یا قیّوم برحمتک استغیث فاغثنی اللّهم زحزحنی عن النار و ادخلنی الجنّة و ألحقنی بأبی محمد»[1].

«ای خدای زنده، ای خدائی که آغاز و پایان نداری به آمرزش تو پناه می‌برم پناهم بده. خدایا مرا از آتش دوزخ دور باز و در بهشت جایگزینم کن خدایا مرا به پدرم برسان».

علی(ع) به او دلداری می‌داد و می‌گفت: خدا تو را شفا می‌دهد و زنده می‌مانی ولی او دیگر به زندگی امیدی نداشت و در مقابل دلداریهای شوهر، می گفت: چه زود به دیدار خدا خواهم رسید.

همین که عباس عموی پیامبر فهمید بیماری فاطمه شدت یافته، برای عیادت به در خانه‌اش رفت ولی موفق به ملاقات نشد زیرا گفتند: مرض فاطمه خیلی سخت شده. عباس برگشت و به علی(ع) پیام داد من از مرض دختر پیامبر خیلی­اند وهناکم گمان می‌کنم او نخستین کسی باشد که از میان ما به محمد(ص)می پیوندد و پیغمبر زهرا را از همه کس بیشتر دوست می‌داشت اگر روزی حادثه ناگواری برای او پیش آمد مرا مطلع کن تا مهاجر و انصار را خبر بدهم، حاضر شوند و اجر خود را ببرند.

علی(ع) پاسخ داد: ما مهربانی عموی بزرگوار خود را فراموش نمی‌کنیم و نظریه او را تقدیس می‌نمائیم ولی فاطمه مظلوم بود و حقش را غصب نمودند و از ارثش مانع شدند و وصیت پیغمبر را درباره او رعایت نکردند. او نیز به من سفارش کرد، مرگش را پنهان کنم از این رو از موافقت با درخواست عمویم معذورم[2].

زمانی که فاطمه در بستر بیماری بود، بعضی از زنان پیامبر(ص) به عیادت او آمده و گفتند: ای دختر رسول خدا بر ما منت گذار و اجازه بده در مراسم غسل تو شرکت کنیم.

فاطمه علیها السلام فرمود: آیا شما همانهایی نیستید می‌گوئید آنچه را که در مورد مادرم (خدیجه)گفتید و انجام دادید؟نه!هیچ احتیاجی به حضور شما ندارم. و همچنین روزی عده ای از زنان پیامبر و زنان دیگر قریش به عیادت وی آمدند و گفتند: حالت چگونه است؟فاطمه علیها السلام فرمود: حالم آنگونه است که به خدا قسم از دنیای شما بیزارم و از این که میان شما می‌روم، خوشحالم. خدا و رسولش را در حالی ملاقات می‌کنم که از شما شکایت دارم چرا که شما هیچ حقی را از من، حفظ نکردید و هیچ ذمّه ای از من را رعایت ننمودید و هیچ وصیتی را از پیامبر در مورد من قبول نکردید وحرمت مرا نشناختید[3].

فاطمه علیها السلام چون آثار مرگ را در خود مشاهده فرمود، با دلی پر درد و قلبی پر از محنت به علی(ع) گفت: پسر عموی مهربان، آثار و علائم مرگ را در خود احساس می‌کنم گمان می­کنم به زودی به پدرم ملحق گردم می‌خواهم وصیت کنم. علی(ع) فرمود: ای دختر رسول خدا هر چه دلت می‌خواهد وصیت کن و یقین بدان که به وصیت تو عمل خواهم کرد. علی(ع) به چهره پژمرده و چشمهای فرو رفته همسرش می‌گریست و اشک می‌ریخت.

البته عمل به این وصیت در آن محیط خفقان، بسیار سخت و دشوار بود و خود زهرا علیها السلام هم به سختی آن کاملا توجه داشت. ولذا علی(ع) به او اطمینان داد هر چه میل دارد وصیت کند و مطمئن باشد که به وصایای او عمل خواهد کرد و چون آن حضرت خاطر جمع شد، از علی(ع) تشکر کرد و گفت: «جزاک اللهُ عَنّی خَیرَ الجَزاء» «خداوند به خاطر من به شما جزای خیر دهد ای پسر عمو ی رسول خدا»[4].

وصیت نامه فاطمه علیها السلام به عبارتهای مختلفی کوتاه و طولانی نقل شده و تقریبا به یک مضمون است ولی آنچه قابل توجه است، وصیت و سفارش فاطمه علیها السلام به علی(ع) است که باید شبانه او را به خاک بسپارد و باید غسل و کفن و دفن مخفیانه باشد و کسی اطلاع پیدا نکند.

در وصیت نامه ای که از طریق اهل سنت نقل شده: آمده است:

«یا علی أنا بنت رسول الله زوّجنی الله منک لأکونَ لک فی الدنیا و الآخرة أنت أولی بی من غیری حنّطی و غسّلنی و کفّنی باللیل وصلِّ علیَّ و ادفنی باللیل ولا تعلم أحدا واستودعک الله... »[5]

«... ای علی!من فاطمه دختر رسول خدا هستم خداوند مرا برای تو تزویج فرمود تا در دنیا و آخرت در اختیار تو باشم و لذا تو از هر کس دیگر به من نزدیک تری مرا در شب غسل بده و حنوط کن وکفن نما و نماز بخوان و در ظلمت شب به خاک بسپار و به کسی اطلاع نده و هیچ کس را خبر نکن، اکنون با شما وداع می‌کنم... ».

وصیت نامه ای نیز در کتب معتبر شیعه از دختر پیامبر(ص) نقل شده که یک فراز آن چنین است:

«.. اوصیک أن لا یشهد أحدٌ جنازتی من هؤلاء الّذین ظلمونی و اخذوا حقّی فانّهم عدوّی وعدوّ رسول الله و لا تترک أن یصلّی علیَّ أحدٌ منهم و لا من اتباعهم و ادفنی فی اللّیل إذا هدأت العیون ونامت الأبصار ثمّ توفیت...»[6].

«به تو وصیت می­کنم که هیچ کس از آنان که به من ستم کردند و حقم را غصب نمودند در تشییع جنازه من حاضر  نشوند زیرا آنها دشمن من و دشمن خدا هستند، نگذار از قوم و هواداران آنها کسی بر من نماز بخواند، یا علی مرا در تاریکی شب هنگامی که چشمها به خواب رفتند، دفن کن تا آنها از دفن من باخبر نشوند».

بسیارعجیب است یک زن جوان این اندازه اصرار داشته باشد که غسل و کفن ودفن او در تاریکی شب و مخفیانه باشد؟! چرا فاطمه اینگونه وصیت می­نماید؟!

آیا  آزار و اذیت به کجا رسیده؟ آیا بی وفائی مردم نسبت به فاطمه علیها السلام به کجا کشیده آیا پس از فوت پیغمبر مگر غیر از فاطمه از آن حضرت کس دیگری باقی مانده بود؟آیا در این مدت کوتاه که پس از فوت پدر در قید حیات بود تا چه اندازه زجر و ناراحتی کشیده که حتی پس از مرگ هم نمی‌خواهد کسانی که نسبت به حضرتش اذیت نمودند، بر سر مزارش حاضر شوند؟

فاطمه علیها السلام ظاهراً مقارن ظهر یا نزدیک غروب دار فانی را وداع کرد ولی طبق وصیت نامه، غسل و دفن او تا شب به تأخیر افتاد. صدای گریه از خانه زهرا علیها السلام بلند شد اهل مدینه خبردار شدند، صدای ضجه و شیون از شهر بلند شد و به سوی خانه علی(ع) حرکت کردند. مردم بیرون خانه اجتماع نموده در انتظار خروج جنازه بودند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و به مردم گفت: پراکنده شوید زیرا تشییع جنازه به تأخیر افتاد. عمر و ابوبکر به علی(ع) تسلیت گفتند وعرض کردند یا ابا الحسن مبادا قبل از ما بر جنازه فاطمه نماز بخوانی[7].

در آن موقع عایشه خواست بر فاطمه علیها السلام وارد شود، لکن اسماء اجازه نداد. عایشه شکایت اسماء را نزد پدر خود ابوبکر برد و گفت: این زن بین او و دختر رسول خدا(ص) حائل شد..

ابوبکر آمد در آستانه درب ایستاد و گفت: ای اسماء چرا نمی‌گذاری زنان پیامبر وارد بر دختر رسول خدا(ص) شوند؟

اسماءگفت: فاطمه علیهالسلام خود به من چنین دستور داده که هیچ کس را بر وی وارد نکنم[8].

پاسی از شب گذشت و چشمها به خواب رفتند، علی(ع) به اتفاق اسماء در همان شب فاطمه را غسل داد و کفن کرد[9].

بلاذری در کتاب «أنساب الأشراف»با ذکر سند می‌گوید: «فاطمه در شب دفن شد».

سپس می‌گوید:
«علی(ع) فاطمه را در شب دفن نمود چرا که اسماء بنت عُمیس قبل از آن که از دنیا برود برای او تابوتی درست کرده بود. فاطمه علیها السلام با دیدن آن تبسمی نمود که در زمان حیاتش بعد از پیامبر(ص) هرگز متبسم دیده نشده بود، فاطمه علیها السلام را علی(ع) و اسماء غسل دادند چرا که خود چنین وصیت نموده بود و ابوبکر و عمر از فوتش خبر نداشتند[10].

علی(ع) جنازه را برداشت به طرف قبر پیامبر(ص)حرکت کرد وبه روضه مبارک رفت و آنجا نماز خواند و تنی چند از نزدیکان و اصحاب بر او نماز خواندند و عباس و فضل و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و امام حسن و امام حسین(ع) عقیل و بریده و حذیفه و ابن مسعود در تشییع جنازه شرکت نمودند[11].

جنازه را در تاریکی شب، آهسته آهسته و در سکوت مطلق به جانب قبر حرکت داد تا مبادا منافقین بفهمند و از دفن مانع شوند و جنازه را کنار قبر بر زمین نهادند، علی(ع) خودش بدن نازنین همسرش را داخل قبر گذاشت با عجلۀ تمام، خاک بر قبر ریختند و علی(ع) از ترس دشمن قبر فاطمه را با خاک یکسان نمود صورت هفت یا چهل قبر تازه در نقاط مختلف بقیع درست کرد تا جای حقیقی آن شناخته نشود[12].

غیرتش بسکه جفا دید ز امّت نگذاشت

که پس از مرگ وی آینده به گردش اغیار

بخاری در «صحیح» خود و بیهقی در «سنن»خود و ابن سعد در «طبقات»و حاکم نیشابوری در ضمن روایتی از عایشه نقل می‌کنند که علی(ع) جنازه همسر خود را شبانه دفن کرد و بر او نماز خواند و به ابوبکر اجازه نداد[13].

به گفته ابن ابی الحدید غضب فاطمه نسبت به شیخین در حدی بود که وصیت کرد که آن دو (ابوبکر و عمر) بر او نماز نخوانند[14].

مراسم دفن در کمال خفاء و پنهانی و باسرعت انجام یافت همین که علی(ع) از دفن فارغ شد، غم و اندوه فراوان بر او هجوم آورد و احساس کرد که سخت تنها شد. هم بی پیغمبر و هم بی فاطمه، همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشست. در آن حال پیامبر اکرم(ص)را مخاطب ساخت و گفت:

«سلام بر تو ای رسول خدا، از من و از جانب دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده، و به سرعت به تو ملحق شده است، ای رسول خدا از فراق دختر برگزیده و پاکت پیمانه صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته ».

«لَقَدِ استُرجِعَتِ الوَدیعةُ وَ اُخِذَتِ الرَّهینَة، أمّا حُزنی فَسَرمَد و أمّا لَیلی فَمُسُهَّد إلی أن یختارَ اللهُ لی دارک الّتی أنت بها مُقیم»[15].

«ای رسول خدا امانتی که به من سپرده بودی، هم­اکنون باز داده شد ودیعه را باز پس دادم اما اندوهم پایان ندارد و شبهایم همراه بیداری تا آن دم که خداوند سر منزل تو را که در آن اقامت گزیده­ای برایم انتخاب کند».

«وَ سَتُنَبّئُکَ ابنتُک بتضافُر اُمّتک علی هضمها فَاحفِها السُّئوال و استخترها الحال... ».

«ای پیامبر به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امتت در ستم کردن به وی اجتماع کرده بودند، سرگذشت وی را از او بی پرده بپرس تا از جفائی که امتت به او کرده اند، به تو خبر دهد زیرا چه بسیار درد دلهایی داشته که نتوانسته اظهار کند ولی برای تو خواهد گفت شاید خدا در بین ما و این مردم داوری کند... »[16].

در اینجا می‌بینیم امیرمؤمنان علی(ع) به هنگام دفن جسد همسرش به شدت از مظلومیت خود و همسرش به پیامبر اکرم(ص)شکایت می‌کند ولی از تعبیرات امام(ع) پیداست اختناق و خفقان به حدی بوده که به او اجازه نداده نوع مظلومیت همسرش را به زبان آورد و بگوید: حقش را نشناختند، پهلویش را شکستند وجنینش را سقط کردند و فدکش را غصب نمودند و سرانجام باعث مرگش شدند.

سپس امام لحظه ای سکوت می‌کند خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس می‌نماید. به درد دل خود با پیامبر چنین ادامه می‌دهد:

«ای رسول خدا با تو وداع می‌کنم ولی نه از آن جهت که از بودن سر قبرت خسته شده ام اگر از حضورت بروم نه از آن جهت که وعده‌های خدا را درباره صبر کنندگان باور نداشته باشم. بازهم صبر و شکیبائی از همه چیز بهتر است. یا رسول الله اگر بیم چیره­گی دشمنان نبود، در آرامگاهت اقامت می‌گزیدم و در این مصیبت بزرگ گریه و ناله می‌کردم».

آری درد، چنان سهمگین است که روح توانای علی(ع) را بی چاره کرده است نمی‌تواند تصمیم بگیرد؛ بماند؟ یا برود؟

«فبعین الله تدفن بنتک سرّاً و یهتضم حقّها قهراً و یمنع إرثها جهراً ولم یطل العهد ولم یخلق منک الذکر فإلی الله یا رسول الله المُشتکی»[17].

«اوضاع ما چنین بود که بناچار دخترت را مخفیانه و در تاریکی شب به خاک بسپارم حقش را گرفتند و از ارث محرومش نمودند. ای رسول خدا دردهای درونی خود را به خداوند عرضه می‌دارم و این مصیبت جانکاه را به شما تسلیت می‌گویم».

در پایان این شعر را زمزمه کرد:
نفسی علی زَفَراتِها مَحبُوسة                         یا لَیتَها خَرَجَت مَعَ الزُّفَرات

لا خَیر بَعدَکِ فِی الحَیاة و إنَّما                           أبکی مَخافَةَ أن تَطُولَ حَیاتی[18].

و به خانه برگشت. در هر صورت علی(ع) بر طبق وصیت نامه عمل کرد و نازنین همسر خود را شبانه دفن نمود، خدا می­داند آن شب بر علی(ع) چه گذشت!! شب چه شبی؛ حال چه حالی؛ اشک چه اشکی؛ ناله چه ناله ای؛ خانه چه خانه ای؟!!چگونه تنها به خانه برگردد؟ چگونه بماند؟ کودکان چشم براه اویند.

عمر و ابوبکر و سایر مسلمانان صبح اول وقت به عزم تشییع جنازه به سوی خانه علی(ع) حرکت کردند ولی مقداد خبر داد که بدن زهرا دیشب به خاک سپرده شد، عمر به ابوبکر گفت: نگذار که چنین کنند؟ عباس گفت: چون خود فاطمه وصیت کرد که شبانه دفنش نمائیم، بر طبق وصیتش عمل نمودیم. عمر گفت: دشمنی و حسد شما بنی هاشم تمام شدنی نیست. علی(ع) برای آنها قسم خورد که فاطمه وصیت کرده بود او را شب به خاک بسپاریم، آنها هم گفته او را پذیرفتند.

این مقدار نوشتۀ مورخان سنی است. در صورتی که مورخان شیعه می‌گویند:
«بامداد مرگ وقتی مردم فهمیدند دختر پیامبر شبانه دفن شده، یکدیگر را سرزنش کردند که چه مردمی هستند یک دختر از پیغمبر شما باقی ماند او هم به درود حیات گفت، شما نه بر بالینش حاضر شدید، نه بر او نماز خواندید نه می‌دانید قبرش کجاست».

گفتند: اهمیتی ندارد می‌فرستیم زنی بیاید قبرها را بشکافد و جنازۀ او را بیرون بیاورد تا بر وی نماز بخوانیم.

عمر گفت: من تصمیم دارم قبر فاطمه علیها السلام را بشکافم و بر او نماز بخوانم.

علی(ع) فرمود: ای عمر به خدا سوگند اگر بخواهی چنین کاری را انجام دهی با شمشیر خونت را می‌ریزم، هرگز اجازه نمی‌دهم که بدن زهرا علیها السلام را از قبر بیرون بیاوری. عمر وضع را خطرناک دید از تصمیمش منصرف گشت[19].

این اخبار صریح در این است که صدیقۀ طاهره علیها السلام وصیت کرد که امیرمؤمنان او را مخفیانه و پنهانی دفن کند که هیچ کس نداند قبر او کجاست و مخصوصاً آنهائی که حقش را غصب کردند و به او ستم نمودند، به جنازه او حاضر نشوند.

آنها هم چون این واقعه را برای خود سخت مصیبت و بدنامی می‌دانستند قصد نبش قبر کردند که با مخالفت سخت علی(ع) مواجه شدند و لذا علی(ع) قبر او را مخفی کرد تا ندانند کدام است.

جای این سؤال باقی است که چرا دختر گرانقدر پیامبر وصیت کرد شبانه بدنش به خاک سپرده شود؟! و چرا امیرمؤمنان علی(ع) صورت قبرهای دیگری در اطراف قبر همسرش درست کرد تا قبر او شناخته نشود؟!پاسخ این پرسشها را باید در وقایع تاریخی و رفتار دستگاه خلافت با آن خاندان و یادگار پیامبر (فاطمه زهرا علیها السلام)جستجو کرد این شعر همیشه بر زبانهاست که:

و لأیِّ الاُمورِ تُدفن سِرّاً                     بنت خیر الوری وتعفی ثراها؟

«به کدامین دلیل دختر بهترین خلق، مخفیانه دفن می‌شود؟!و اثر قبرش محو می­گردد؟!».

مرحوم سید محسن امین می‌گوید:

وَلأیِّ حال فی الدُّجی دُفنت                 ولأیّ حالٍ الحدت سِرّا

دفنت ولم یحضر جنازتها                  احد و لا عرفوالها لها قبرا[20]
منبع» کتاب قبر گمشده


پی نوشت:
[1] مصباح الأنوار: به نقل بحارالأنوار: ج43، ص217وعوالم: ج117ص494.
[2] بحارالأنوار: ج43، ص210.
[3] تاریخ یعقوبی: ج2، ص115، چاپ بیروت.
[4] بحارالانوار: ج43، ص191.
[5] همدانی، مودّة القربی: ص131و عوالم العلوم: ج11، ص514.
[6] روضة الواعظین: به نقل بحارالانوار: ج43، ص192.
[7] بحارالانوار: ج43، ص199.
[8] طبری، ذخائر العُقبی: ص53، چاپ قاهره، سال1356، و استیعاب: ص751.
[9] سنن بیهقی: ج6، ص396مقتل خوارزمی، مقتل الحسین، ص82.
[10] أنساب الأشراف: ج 1، ص 405.
[11] بحارالانوار: ج43،  ص 183.
[12] البدایة و النهایة: ج5، ص 285 و مناقب ابن شهراشوب: ج 3، ص 363 و بحارالانوار: ج43، ص 183.
[13] صحیح بخاری: ج5، ص 139 و سنن بیهقی، ج 6، ص 300 و البدایه و النهایه: ج 5، ص 285.
[14] شرح ابن ابی الحدید: ج6، ص 49.
[15] عمر رضا کحاله، اعلام النساء: ج 3، ص 1221.
[16] نهج البلاغه: خطبه 202 با کمی تفاوت اعلام النساء: ج 3، ص  1221.
[17] عیون المعجزات، به نقل از بحارالانوار: ج 43، ص 212 و تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی: ص 318.
[18] بحارالانوار:  ج43، ص 213.
[19] بحارالانوار: ج 43، ص 199.
[20] المجالس السنیه: ج5، ص 120.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر