( 4.0 امتیاز از 374 )

 

ریاحین ـ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی

پیامبر اکرم(ص) از این دنیا رحلت نمود در حالی که مأموریت بزرگ خود را به نحو احسن انجام داده بود. هنگام رحلت مکرر به مردم فرمود:
«من شما را از پرتگاه خطر محو و نیستی به شاهراه هدایت و سعادت رهبری کردم و در مقابل این خدمات و تحمل زحمات طاقت فرسا از شما مزد رسالت نمی‌خواهم، بلکه می‌خواهم درباره اولاد من که یکی از ثقلین می‌باشند مودت و محبت کنید و از عواطف خود در حق آنها دریغ نورزید «قُل لا أسئلکم علیه أجراً إلا المودّة فی القربی».

و در دنبالۀ این سخن فرمود:
«فاطمه پارۀ تن من است و هر که او را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده است و هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت نموده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است»[1]و به موجب روایت دیگر فرمود: «ای فاطمه پروردگار عالم به موجب خشم بو خسمگین و به خرسندی تو خرسند می‌شود»[2].

حضرت فاطمه علیها السلام از امت اسلامی انتظار داشت پس از درگذشت پدر بزرگوارش، نهایت احترام را به پاس خدمات او دربارۀ دخترش مبذول دارند. این انتظار نه تنها برآورده نشد، بلکه نتیجه معکوس داد. امت در راس آنها سران حکومت هیچ اعتنائی به توصیه و سفارشات آن حضرت ننمودند و دختر و یگانه یادگار او را به قدری اذیت کردند که کاسه صبرش لبریز و در سن جوانی و ناکامی می‌نالید هرگاه پنچۀ درد قلبش را سخت می‌فشرد، و عقدۀ گریه راه نفسش را می‌گرفت و احساس می‌کرد که به محبتها و تسلیت‌های پدر سخت محتاج است، به سراغ او می‌رفت و بر تربت او می‌افتاد و پنجه‌های لرزانش را در سینۀ خاک فرو می‌برد و دستهایش را از آن پر می‌کرد و با تمام عاطفه ای که پدر را دوست می‌داشت، آن را می‌بوئید و لحظه ای آرام می‌گرفت، ناگهان با آهنگی که از گریه درهم می‌شکست و می‌گفت:

ما ذا علی مَن شَمَّ تربة أحمد              أن لا یَشُمَّ مدی الزّمان غوالیا

صُبَّت عَلیَّ مصائِبٌ لو أنّها                  صُبَّت علی الأیّامِ صِرنَ لَیالیا[3]

«چه باکی است بر کسی که خاک قبر احمد را بوئیده که در تمام زندگی هیچ عطری نبوید. آنقدر مصیبت بر من ریخته شد که اگر بر روزها ریخته می‌شد، تمام شب تار می‌گردید».

این غضب و خشم آرام نشدنی آخرین اثر خود را به صورت یک وصیت جانگدازی ظاهر نمود و به طوری که تا اندازه ای پرده ابهام را از روی دردهای درونی حضرت زهرا(ع) بر می‌داشت، آشکار ساخت به این معنی این دلتنگی کار را به جائی رسانید که دختر پیامبر(ع) به مولای متقیان وصیت کرد که جسد پاکش را شبانه به خاک بسپارد تا هیچ کس از این غاصبین موفق به خواندن نماز بر جنازۀ اطهرش نشوند. و از موقعیت او سوء استفاده نکنند.

روی این اصل امیرمؤمنان(ع) بدن یادگار پیامبر را در ظلمت شب به خاک سپرد. و در مقابل غم و غصه‌های عالم را در دل خود پنهان نمود و امانتی را که در دست داشت، با صدها خون جگر به صاحبش رد کرد.

صبح آن شب مردمی که برای شرکت در مراسم تدفین دختر پیامبر آمده بودند، برخلاف انتظار از دفن پنهانی آن حضرت آگاه شدند و بر امیرمؤمنان اعتراض کردند و گفتند: چرا بدن زهرا را شبانه دفن کردی؟

حضرت در پاسخ آنها فرمود: وی به من چنین وصیت نموده بود و من هم حاضر نبودم برخلاف وصیت او رفتار نمایم زیرا رسول خدا(ع) فرمود: فاطمه پارۀ جگر من است کسی که او را اذیت نموده، مرا اذیت کرده است پس من روا نداشتم با سرپیچی از این وصیت، رسول خدا را اذیت کرده با او مخالفت ورزیده باشم.

مؤلف کتاب ارزشمند« محاکمۀ قضائی جانشینان محکوم»می نویسد:
«از این جواب احوال مردم دگرگون شده گروهی در آتش مصیبت و حرمان، از عدم موفقیت به نماز گزاردن می‌سوختند و جمعی از عاقبت وخیم این وصیت هراسناک بوده و بر خجلت و شرمساری و سرشکستگی خود در نزد رسول خدا فکر می‌کردند پاره ای از مردم این کار را مستند به علی(ع) دانسته از وی مکدر و رنجیده خاطر شدند به فکر جبران افتادند. از این رو عمر که فرد شاخص این عده به حساب می‌آمد، به مردم دستور داد جستجو کنند تا قبر آن حضرت را پیدا نموده، آن را نبش کنند و بر آن حضرت نماز بگذارند ولی آنان هر چه جستند کمتر یافتند هرچه کوشیدند به حیرت بیشتری دچار شدند، سرانجام قبر برای همیشه از نظرها پنهان شد و با غیبت خود تمام حقایق در مورد اسراریکه دیروز و امروز وفردا در اطراف آن صحبت ها شده و خواهد شد، ظاهر نمود».


همین نویسنده ادامه می‌دهد:
«اگر این قبر از دیده ها پنهان نمی‌شد، و امروز ما محل آن را به خوبی می­دانستیم، از کجا به دردهای کشنده ای که آن حضرت در کانون سینه مبارکش در زیر پرده‌های صبر مخفی نموده و سرانجام موجب غروب آن شمس خاندان رسالت شد، می رسیدیم؟!از چه راهی می‌توانستیم تعیین کنیم که حضرت از تشکیلات آن زمان ناراضی بود و از کجا به ما مسلم می‌شد که حق آن حضرت را غصب نموده؟از کجا ظلم و ستم آنها نسبت به پارۀ جگر رسول خدا(ص) بر ما واضح می‌شد؟از کجا به طور مسلم از نقشه ها ودسیسه بازیها وحقه و نیرنگ‌های این خلفا اطلاع حاصل می‌کردیم؟

زیرا اگر قبر پنهان نمی‌شد، علاوه بر این که ممکن بود با هزاران دوز و کلک روی جنایتهای خود را بپوشانند و با اخبار جعلی حاکی از خشنودی حضرت زهرا علیها السلام امر را مشتبه کنند. علاوه بر این اگر چند روایتی هم از طریق شیعه بعضی حقایق را می‌گفت(نه تنها نمی‌توانست طرف را قانع کند، بلکه )برای خود ما هم یقین آور نبود ولی اکنون هر فرد مسلمانی نه، ! بلکه هر کسی که از پنهان شدن این قبر آگاه می‌شود فوراً از خود سرّ این مطلب را جویا شده می‌پرسد: چرا باید قبر نوع مسلمانان صدر اسلام که شاید اغلب آنها معروفیتی هم نداشته یا اگر هم داشتند، معروفیت آنها قابل مقایسه با شهرت دختر پیغمبر نبود (چرا باید قبر آنها معلوم باشد و قبر یگانه فرزندی که خدا او را مدح نموده و رسول خدا(ص)آن قدر به او اظهار علاقه می‌فرمود، از نظر ها غائب باشد؟!

چرا باید مسلمانان که آنقدر به نگهداری آثار گذشتگان خود علاقمند بودند از این آگاه نباشند؟مسلماً این امر یک امر عادی نیست حتماً باید یک جهت مهمی داشته باشد این پرسشها همین طور ادامه دارد تا این که اگر شخصی، اندکی کنجکاو باشد، برای پاسخ این سؤالات خود از پا ننشسته و نه تنها سر این مطلب، بلکه در خلال این پژوهش، اسراری بر او مکشوف خواهد شد»[4].

آری حضرت زهرا علیها السلام با این وصیت، آخرین ضربه مهلک را بر حریفان وارد ساخت و یک سند زنده و محکمی برای و مظلومیت و حقانیت خویش برای همیشه باقی نهاد و بر مشروعیت حکومت شیخین خط بطلان کشید و امت اسلامی را برای ابد سرافکنده و شرمنده ساخت.

البته هر مسلمان آزاده در صدد برمی­آید قبر دختر عزیز پیامبر اسلام(ص)را پیدا کند وقتی شنید که جای قبر معلوم نیست، قهراً خواهد پرسید چرا؟در جواب خواهد شنید که زهرا وصیت نموده که قبرش مخفی بماند و راضی نشده قبرش معلوم باشد. اینجاست که خود آن شخص علت قضیه را درک خواهد کرد و خواهد فهمید که لابد از دستگاه خلافت ناراضی بوده و جنازه او در محیط دفن شده است و از این راه خواسته عدم رضایت خود را از وضع موجود اعلان نماید. باز این اندیشه در او پیدا خواهد شد مگر ممکن است دختر محبوب پیامبر اسلام(ص) با آن همه فضائل و کمالات و موقعیتی که در اسلام داشته، از خلیفۀ پدرش ناراضی باشد و خلافت او صحیح باشد؟!چنین چیزی امکان ندارد.

پس نتیجه خواهد گرفت که خلافت او نامشروع و غصبی و برخلاف نظر پیامبر اکرم(ص)و خاندان رسالت بوده است.

به عبارت دیگر: با در نظر گرفتن خبر«هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت نموده و هر کس مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده» و با توجه به روایت مروی از عامّه که «یا فاطمه پروردگار عالم به موجب خشم تو خشمگین و به خرسندی تو خرسند می‌شود» و با پیجوئی از علل پنهان ماندن قبر صدیقه کبری و به عبارت ساده­تر: با اعتراف به این که حضرت زهرا علیها السلام به واسطۀ ستمها و جفاهائی که از این جفاکاران نسبت به حضرتش شده بود، راضی نشد اینها بر جنازه­اش نماز بگذارند و حاضر نشد حتی از قبر او هم اطلاعی حاصل نمایند. با وجود اینها دیگر جای شبهه نیست که ایشان مغضوب خدا بوده و با این کردار زشت به یقین، خدا و رسول خدا(ص) را اذیت نموده اند. جای هیچ سخن نیست که اینها همان کسانی هستند که پروردگار عادل در دفتر محاسبات خود صفحۀ روشنی برای رسیدگی به حال آنها باز نموده، در دفتر پاداش اینها یعنی این کسانی را که به خدا و پیامبر اذیت نموده‌اند این طور بیان می‌کند که:

«اإنّ الّذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والآخرة و أعدّ لهم عذاباً مهیناً».

«کسانی که خدا و رسول او را اذیت نموده اند، خدای در دنیا و آخرت آنان را لعنت نموده و عذاب خوارکننده­ای برای آنان مهیا ساخته است»[5].

مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام آنقدر دردناک و تکان دهنده است که دل هر انسان باوجدان را جریحه­دار می‌کند و وجدانهای خوابیده را بیدار می‌سازد و قوی­ترین سند مظلومیت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و محکم ترین مستمسک شیعیان می‌باشد. او با مظلومیت خویش ثابت کرد که شیخین سزاوار غضب خدا و رسول او هستند زیرا کسی را به خشم آورده و دل و جان کسی را آزرده‌اند که بنا به نصّ حدیث نبوی[6] خدا و رسولش با غضب او غضبناک می‌شوند و با رضایت او خشنود می‌گردند و از اینرو به خلافت خدا و جانشین رسولش شایستگی را ندارند.

بدین ترتیب فاطمه علیها السلام وارث پیامبر، «حقّ مظلوم» و در عین حال نخستین «اعتراض»و تجسم نیرومند و صریح «دادخواهی» عدم مشروعیت خلافت خلفا را ثابت نموده است.

پی نوشت:

[1] این حدیث از جهت معنی از احادیث متواتر اهل سنت بوده، و مهمترین محدثین آنها در باب مناقب آن حضرت ضبط نموده‌اند از جمله: بخاری، مسلم، ترمذی، ابن حنبل، ابو داود و...
[2] این روایت را ابن حجر عسقلانی در اصابه در ترجمه حضرت فاطمه نقل نموده، و نبهانی در «الشرف الموئد» ص 51 روایت آن را به طبرانی و غیر آن نسبت داده است.
[3] نورالأبصار شبلنجی: ص 47.
[4] محکمۀ قضائی جانشینان محکوم، ترجمۀ کتاب «الإستثغاثه فی بدع الثلاثة» نوشتۀ ابوالقاسم کوفی و ترجمه و شرح عبدالجواد فلاطوری: ص 49 – 52.
[5] همان کتاب: ص 52.
[6] مستدرک الصحیحین: ج3، ص 153 -  اسد الغابه: ج 5، ص 522- تهذیب التهذیب: ج 12، ص 441- کنزالعمال: ج7، ص 111.

منبع» کتاب قبر گمشده

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر