( 4.1 امتیاز از 982 )

ریاحین ـ  دردآور این که فاطمه(ع) با آن شأن و جلالت و مقام بلندش بلافاصله بعد از وفات پیامبر از طرف ابوبکر و عمر مورد ظلم و ستم واقع شد و پیش اصحاب و یاران پیامبر اظهار تظلّم کرد و از آنها استمداد نمود و با دلائل محکم حقانیت خود را به اثبات رساند با این که آنها همه حقانیت او را تصدیق می‌کردند و به مظلومیت او اشک می‌ریختند، ولی عجیب است که در آن مجس عمومی کسی به یاری فاطمه(ع) برنخاست و کسی از او حمایت نکرد.

راستی چرا مهاجر و انصار که دو بازوی پرتوان پیامبر اسلام(ص) به شمار می‌رفتند، به دختر پیامبرشان کمک نکردند؟  کجا بودند زنان مهاجر و انصار که اطراف فاطمه(ع) را نگرفتند؟! و چرا در آن شرایط دختر پیامبر را تنها گذاشتند؟ چه روز مجلس ابوبکر با مجلس پیامبر(ص) فاصله داشت؟ چرا به این زودی همه چیز را فراموش کردند؟! برفرض اگر شک داشتند، در آنچه واقع شده بود، چرا به شهادت شاهدان وی گوش فرا  ندادند؟!

ولی عایشه دختر ابوبکر همین که بر ضد امیرالمؤمنین علی(ع) قیام کرد، و برای کشتن بنی هاشم و ریختن خون عدۀ زیادی از مسلمانان از مکه به سوی بصره حرکت نمود، گروه زیادی از مسلمانان به یاری او شتافتند و او را بر ظلم و عدوان یاری نمودند و در حمایت او کشته ها دادند و سرگذشت تأسفبار او در تاریخ معروف است با این که می‌دانستند که عایشه حجاب خدا و رسول خدا را به موجب آیۀ شریفۀ: (و قرن فی بیوتکنّ و لا تبرّجن... )[1] پاره کرد و در خانۀ خود قرار نگرفت، مانند دورۀ جاهلیت پیشین به آرایش و خودآرائی پرداخت و هر عاقلی و اهل هر ملتی می‌داند که در جهاد و اقامۀ خلافت اقتدار بر زنان جایز نیست.

با وجود روایات آنها در کتاب «الجمع بین الصحیحین» در مسند «ابی بکر» که از آن ضلالت و گمراهی عایشه و پیروان او در رفتن به بصره معلوم می‌شود آنجا که پیامبر(ص) فرمود: « لَن یُفلحُ قومٌ وَلَّو أمرَهُم امرأة» «هرگز رستگار نمی‌شوند قومی که حکومتشان را به دست زن بسپارند».

با وجود این که حمیدی در کتاب «الجمع بین الصحیحین» باز از مسند عبدالله بن عباس روایت کرده که از عمر بن خطاب سؤال کرد و گفت: کیستند آن دو زن از زنان پیامبر که قرآن دربارۀ آنها فرمود: «إن تتوبا إلی الله فقد صَغَت قلوبهما» [2]. اینک اگر هر دوزن به درگاه خدا توبه کنید که البته دلهای شما (خلاف رضای پیامبر(ص) ) میل کرده است.

عمر گفت: «هما عائشة و حفصة». [3] «آن دو عبارتند از عایشه و حفصه».

این متابعت آنها از عایشه و خودداریشان از یاری فاطمه(ع) از چیزهایی است که صاحبان عقل را به تعجب وا می‌دارد و دلالت می‌کند بر این که آنان که از بنی هاشم عدول کردند، در منتهای ضلالت و گمراهی بودند.

در رابطه با تصدیق عایشه و عداوتشان نسبت به فاطمه، این که  حمیدی و دیگران در «الجمع بین الصحیحین» روایت کرده‌اند که پیامبر(ص) چون به مدینه هجرت کرد موقتاً در بعضی از خانه‌های اهل مدینه سکنی گزید و قرض کرد تا محل انباری خرما را که به دو یتیم به نام سهل و سهیل تعلق داشت، خریداری نماید که سرانجام آنجا را به پیامبر هبه کردند. روایت شده است که پیامبر آنجا را خرید و در آن مکان مسجد ساخت و اتاقهائی هم برای سکونت خانواده و زنانش بنا نمود و چون تمام شد به آنجا انتقال یافت.

باز حمیدی در حدیث صد و سی و چهارم از مسند انس بن مالک در موضع مسجد به خصوص روایت کرده است و در روایت دیگری هم گفته: پیامبر چون خواست مکان مسجد را از قوم بنی النجار بخرد آنجا را به پیامبر(ص) هبه کردند و درآنجا یک درخت خرما وجود داشت و قبرستان مشرکین بود، پیامبر درخت را کند و قبرها را خراب کرد. [4]

و همچنین کتابشان مشتمل است بر این که «بیوت» (خانه ها) از پیامبرشان بود. یعنی پیامبر مالک آنها بود.

در آیۀ شریفه می‌خوانیم:

(یا أیّها الّذین آمنوا لا تدخلو بیوت النّبیّ إلا أن یوذن لکم). [5]

«ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید، بر خانه‌های پیغمبر داخل نشوید مگر آن که اذن دهد».

معلوم است که همسرش عایشه در مدینه خانه ای از خود نداشت و نه پدرش و نه قومش در مدینه از خودشان منزل نداشتند زیرا که آنها در مکه اقامت داشتند و کسی هم ادعا نکرده که عایشه در مدینه برای خود خانه ای ساخت با وجود این، همه ادعا کرده‌اند که ابوبکر حجرۀ پیامبر را که پیامبر در آنجا دفن شده بود، به عایشه تسلیم نمود ولی فاطمه دختر پیامبر را از فدک و عوالی منع کرد، با این که فدک در تصرف او بود و بنا به شهادت شاهدان عینی پدرش آن را در حال حیاتش به وی بخشیده بود و فاطمه را برخلاف آیات ارث، از ارث پدر محروم ساخت پس اگر عایشه  حجره را در اثر سکنی مالک شده باشد، پس چرا زنان دیگر پیامبر مالک حجره‌های خود که در آنها ساکن بودند، نباشند؟ و می‌دانیم پیامبر به هنگام رحلتش زنان متعدد داشت و هر کدام در حجره ای سکنی داشتند و اگر از راه ارث بود، پس به چه طریق عایشه از پیامبر ارث برد ولی دخترش فاطمه(ع) ارث نبرد؟!

چونه عایشه همان  حجره را به خود اختصاص داده بود در حالی که نُه یک از هشت یک میراث، یعنی یک قسمت از 72 قسمت به او می‌رسید و چه کسی میراث پیامبر را بین وراث او تقسیم کرد و آن حجره را به عایشه داد؟!

عجیب است که عایشه خود را مالک حجرۀ پیامبر می­دانست و لذا موقعی که خواستند جنازۀ امام حسن(ع) را در حجرۀ پیامبر دفن کنند، عایشه گفت: خانه، خانۀ من است و به کسی اجازه نمی­دهم در آنجا دفن شود.

ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» می‌نویسد:

چون خواستند آن حضرت را دفن کنند، عایشه بر استری سوار شده از بنی امیه و مروانی ها یاری خواست و شاعر در این باره می‌گوید:

«فیوماً علی بغل و یوماً علی جمل». [6]

«روزی بر استر و روزی بر شتر سواری».

یعقوبی در تاریخ خود می‌نویسد:

«عایشه به قاطر سیاه و سفید سوار شد گفت: خانه، خانۀ من است آنجا به کسی اجازه نمی­دهم دفن شود. «قاسم بن محمد ابن بوبکر» گفت: ای عمه هنوز سرهای خود را از روز جمل احمر نشسته ایم آیا می‌خواهی بگویند روز قاطر شهباء برگشت؟!

پس «صقر بصری» که یکی از شعرا است، عایشه را مخاطب کرده چنین می‌گوید:

و یوم الحسن الهادی علی بغلک اسرعت

و ما نست و ما نعت و خاصمت و قاتلت

و فی بیت رسول الله بالظلم تحکمت

هل الزّوجة أولی بالمورایث من البنت

لک التسع من الثمن و بالکل تحکّمت

تجمّلت، تبغّلت و لو عشت تفیّلت[7]

«یعنی: روز دفن حسن هادی شتابان سوار قاطر شده آمدی با تبختر و خصومت و جنگ کردی، در خانۀ رسول خدا حکم به جور نمودی، آیا زوجه به میراث از دختر اولی است؟(اگر از رسول خدا ارث برده می‌شد چرا به دخترش زهرا ندادند) برای تو نُه یک از هشت یک است ( یک قسمت از 72 قسمت) ولی در همه تصرف و حکومت کردی روزی به شتر سوار شده به جنگ بصره رفتی  روزی به قاطر برنشستی و اگر نمردی و زنده ماندی به فیل هم سوار می‌شدی»!

از کارهای عجیب و شگفت انگیز آنها، هجوم جمعی از مسلمانان بر حجرۀ پیامبر و ترک امتثال امر قرآن است که می‌فرماید: (لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یوذن لکم). «به خانه‌های پیامبر داخل نشوید مگر این که اذن بدهد».

ای کاش می‌دانستم بعد از وفات پیامبر(ص) برای دخول امواتشان به حجرۀ پیامبر و کندن آنجا  و درست کردن قبر، از چه کسی اجازه گرفتند؟! و به اذن چه کسی آنجا را مقبرۀ خود ساختند؟! اگر خانه‌اش میراث است – چنان که طبق حکم قرآن هم همین طور است – پس چرا از تمام ورثه آن حضرت اجازه نگرفتند؟! و ضمناً چگونه می‌تواند پیش آنها میراث باشد در حالی که ادعا کردند پیامبر(ص) میراث نمی‌گذارد. اگر اموال آن حضرت تَرَکه برای همۀ مسلمانان بود، پس چرا به مسلمانان دیگر اذن ندادند مرده­های خود را در آنجا دفن کنند؟! و چرا برای چنین کاری از مسلمانان اجازه نگرفتند؟ اگر اذن مسلمانان لازم بود، پس چرا در دادن فدک و عوالی به دخترش فاطمه از مسلمانان استجازه ننمودند؟! در حالی که پدرش حق بزرگی در گردن مسلمانان داشت.

عجیب است که ابوبکر حجرۀ پیامبر را نه به ورثه‌اش و نه به مسلمانان داد، بلکه آن را تنها به دخترش عایشه داد و بسیاری از مسلمانان می‌توانستند این موضوع را بر عایشه و پدرش انکار کنند ولی مداهنه کردند و تغافل ورزیدند. (إنا لله و إنا إلیه راجعون).

بعضی از بی خردان معتقدند که خانه مال عایشه است زیرا هر حجره ای به نام یکی از زنان پیامبر که در آن خانه سکنی داشت، نامیده می‌شد به اصطلاح خانه ها به اسم زنها بود، و این دلالت می‌کند که خانه ها ملک طلق آنها باشد، لازمۀ این حرف این است که پیامبر(ص) در مدینه از خود خانه ای نداشت و خانه ها ملک زنها بود و پیامبر در مدینه بر خانه‌های زنانش وارد شده است و این برخلاف اجماع مسلمین است، زیرا همه اتفاق دارند که پیامبر بعد از آمدنش به مدینه در آنجا زمین خرید و خانه هایی ساخت و زنانش را در همان خانه ها اسکان داد و قبلا گفتیم عایشه در مدینه مالک خانه نبود.

و اگر خانه ها به خاطر سکونت زنها به آنها نسبت داده شده از باب استعاره و مَجاز است، چنانکه می‌گویند: خانۀ مورچه و خانۀ چهارپایان و مانند آن اگرچه مورچه و چهارپایان مالک آن خانه نباشند و قرآن این موضوع را تصدیق می‌کند آنجا که می‌فرماید:

(یا أیها النبی إذا طلقتم النساء فطلقو هن لعدتهن و احصوا العدة و اتقوا الله ربکم لا تخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن إلا أن یأتین بفاحشه مبینه). [8]

«ای پیامبر گرامی، اگر زنان را طلاق دهید، به وقت عده آنها طلاق دهید و زمان عده (مدت پاکی) را بشمارید و از خدا که آفرینندۀ شماست، بترسید. و آن زنان را (تا در عده اند)، از خانه بیرون نکنید مگر آن که آشکارا کار زشت مرتکب شوند».

معلوم است که خانه ها مال پیامبر بوده و اگر مال زنان طلاق گرفته بود، نمی‌توان آنها را از خانه هایشان بیرون کرد خواه آشکارا عمل زشت انجام بدهند یا ندهند؟

پس به هر صورت این که می‌گویند خانه ها مال زنان پیامبر است، ادعای باطلی است و ادعای عایشه هم ظلم بود و هرگز آن خانه به حیله ورزی حلال نمی‌شود.

حمیدی در کتاب «الجمع بین الصحیحین» از مسند عبدالله بن زید بن عاصم انصاری از پیامبر(ص) ذکر کرده که فرمود:

«ما بین بیتی و منبری روضة من ریاض الجنة». [9]

« ما بین خانه و منبر من باغی از باغات بهشت است».

پیامبر(ص) نفرمود: « ما بین بیت عائشه و منبری» ما بین خانۀ عایشه و منبر من.

حمیدی همین روایت را با همین الفاظ از مسند ابوهُریره نیز روایت کرده است. [10]

مرحوم سید ابن طاوس می‌گوید: این حدیث را در صحیح مسلم با لفظ دیگر دیدم و آن این است که: «ما بین منبری و بیتی روضة من ریاض الجنة».

و در همۀ اینها می‌فرماید: بیت من نه بیت عایشه.

آیا آنها را می‌بینی که قول پیامبر(ص) را در این که می‌فرماید خانۀ من است، تصدیق نمی‌کنند؟! یا این که ادعای عایشه را دربارۀ خانه از قول  پیامبر صحیح‌تر می‌دانند؟!

ابن سعد صاحب «طبقات» از ابن عباس نقل کرده که گفت: هنگامیکه از کار غسل و کفن رسول خدا(ص) فارغ شد آن را در خانه‌اش روی تخت قرار داد و این شهادت ابن عباس است بعد از وفات پیامبر که خانه، خانۀ پیامبر است و نگفت: خانۀ عایشه.

طبری در تاریخ خود ذکر کرده است که پیامبر(ص) فرمود:

«إذا غسلتمونی و کفنتمونی فضعونی علی سریری فی بیتی هاذا علی شفیر قبری». [11]

«هر گاه مرا غسل دهید و کفن کنید بر تختم در خانه ام قرار دهید، این برای من کنار قبرم است». نفرمود: در خانۀ عایشه و این آخرین عهد او با دنیا بود.

پی نوشت:
[1] احزاب: 33.

[2] تحریم: 4.

[3] بخاری، صحیح: ج 6، ص 70 – 71.

[4] مسلم، صحیح ج1، ص 373.

[5] احزاب: 53.

[6] ابن جوزی، تذکرة الخواص: ص 122 – ابوالفرج اصفهانی، مقاتل: ص 30 – ابن ابی الحدید: ج 4، ص 18.

[7] ابن شهراشوب، مناقب: ج 4، ص 45 – 44.

[8] طلاق: 1.

[9] مسلم، صحیح: ج2، ص 1010 در کتاب الحج – بخاری، صحیح: ج 2، ص 57.

[10] مدرک قبل.

[11] طبری، تاریخ: ج 3، ص 193.

منبع: کتاب قبر گمشده/ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر