( 4.3 35 )

ریاحین ـ

شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب

کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب

همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید

همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید

در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت

خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت

همانکه درک مقامش مقام می­آرد
و جبرئیل برایش سلام می­آرد

همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام می­آرد

مقام و منزلتش را کسی چه می­داند
شریک امر رسالت همیشه می­ماند

قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می­خواند

برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم

برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم

قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر

الهی مادر یاسم غریب می­میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر

خدیجه گریه نکن این همه از این غم­ها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا

برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را

اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا می­کرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا می­کرد

اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد

خسوف بر رخ ماهش نمی­نشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمی­گسست ای کاش

میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمی­شکست ای کاش

اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت

می­آوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت

شاعر:رحمان نوازی

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code