( 4.2 1160 )

ریاحین :  تيزهوشى و قدرت ابتكار، به كودك امكان مى‌دهد تا با بهره‌ورى شايسته از موهبت‌هاى زندگى به پرفرازترين قلّه‌ى كمال اوج گيرد؛ به‌ويژه كه زندگى او سرشار از پاك‌انديشى و پاك‌روشى و انگيزه‌هايى باشد كه او را به سوى دانش و برتريهاى اخلاقى برانگيزد.

 

با اين بيان، در مورد كودكى كه داراى روحى پاك‌تر از آسمان صاف و قلبى پرجلاتر از آينه‌ى زلال است چه مى‌انديشيد؟ كودك ارجمندى كه به بركت بهره‌ى بسيار از موهبت رشد و آگاهى و توان دريافت حقايق، از همسالان خويش ممتاز شده و از آغاز زندگى، چشم بر چهره‌ى كسانى گشوده است، كه پرشرافت‌ترين‌هاى آفرينش هستند. كودك ارجمندى كه در قلمرو تربيت پدرى مى‌بالد كه در تمام برتريها، تك نسخه است؛ و در دامان مادرى انديشمند، راه اوج را مى‌پويد كه در معنويت و شكوه بر تمام مادران پيشى گرفته است.

 

فضاى دل‌انگيز خانوادگى

هنگامى كه بخواهيم از زندگى زينب، در پرتو علوم تربيتى سخن بگوييم، قلم را توان نگارش نيست؛ چرا كه سخن از زندگى تربيتى چنين كودك و مربيان و محيط دل‌انگيز تربيتى، سخن از گنجينه‌اى نهفته است كه در وزن و چگونگى ناشناخته است؛ آنچه براى ما روشن است، اين است كه تربيت اين كودك شكوهبار، تربيتى است نمونه و بى‌همتا.

به راستى آيا هيچ پژوهشگر ژرف‌انديشى مى‌تواند فضاى عطرآگين خانوادگى على و فاطمه علیهما السلام را دريابد و به ديگران بنماياند؟

در اين مورد آورده‌اند كه پيامبر به تلاوت اين آيه پرداخت كه: در خانه‌هاى پرشكوهى كه خدا اجازه داده است هماره برافراشته باشند و منزلت آنها اوج گيرد و نام باعظمت خدا در آنها برده شود؛ و هر بامداد و شامگاه در آنها او را ستايش كنند...«فِى بُيُوتٍ اَذِنَاللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيüهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيüهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ...»1 

هنگامى كه پيامبر آيه را تلاوت فرمود، مردى برخاست و گفت: اين خانه‌ها كدامند؟«أىِّ بُيُوتٍ هذِهِ يارَسُولَ اللّه؟»

فرمود: خانه‌هاى پيامبران؛«بُيُوتُ الأنْبِياء؛»

«ابوبكر» برخاست و با اشاره به خانه‌ى امير و فاطمه علیهما السلام، پرسيد: آيا اين اقامتگاه هم از آنها به شمار مى‌رود؟«هذا الْبَيْت مِنْها؟»

پيامبر فرمود: آرى، از برترين آن خانه‌هاست؛

«نَعَمْ، مِنْ اَفْضَلِها؛»2

 

شيوه‌هاى مترقى تربيتى

افزون بر اين، نبايد اين نكته‌ى دقيق را از ياد برد كه على علیه السلام ـ كه خود مترقى‌ترين شيوه‌هاى تربيتى را براى نسل‌ها به يادگار نهاد ـ مى‌بايست بيشتر در تربيت و شكوفايى فرزندانش بكوشد و آن شيوه‌هاى مترقى را پيشتر و بيشتر براى رشد آنان به‌كار گيرد، و راه‌هاى اوج را برايشان هموار سازد، تا به آسانى بتوانند به پرفرازترين قلّه‌ى برتريها پر كشند؛ به‌ويژه كه در وجود آنان، توانايى‌ها و آمادگى‌هاى وصف‌ناپذيرى براى پذيرش اين برنامه‌هاى تربيتى مى‌يابيم.

و نيز روشن است كه زينب علیها السلام به بركت موهبت‌ها و آمادگى‌هاى روحى ـ كه در كران تا كران وجودش موج مى‌زد ـ اين برنامه‌هاى زندگى‌ساز تربيتى را با جان و دل مى‌پذيرفت، و جان را به آنها آراسته مى‌ساخت و انديشه و منش و كردارش را با آن اصول و روش‌هاى زيبا و اوج‌بخش همگام مى‌ساخت.

از خاطرات دل‌انگيز دوران كودكى زينب ـ كه نشانگر شكوفايى انديشه و بالندگى معنوى و انسانى او در خُردسالى است ـ چنين مى‌خوانيم:

الف. روزى آن دخت هوشمند از پدرش پرسيد: پدر جان! آيا ما را دوست مى‌دارى؟

آن حضرت فرمود: چگونه دوست نداشته باشم در حالى‌كه شما ميوه‌ى دل من هستيد؟

او گفت: پدر جان! عشق خالص، يكسره براى خداست و مهرورى و محبت براى ما؛«اِنَّ الحُبَّ لِلّهِ تَعالى، وَ الشَّفقةُ لَنا».

اين گفت و گوى زيبا، نشانگر اين نكات درس‌آموز است:

1. نشانگر فضاى سرشار از مهرى است كه بر خانه‌ى امير علیه السلام سايه‌گستر است و نشان مى‌دهد كه رابطه‌ى پدر پرمهر با دخت هوشمندش چگونه با صفاست.

2. نشانگر آن است كه مهر و محبت، داراى اقسامى است، و براى هر نوع آن، نام و نشانى ويژه است، گرچه به همه‌ى آنها محبت گفته مى‌شود، چرا كه نوعى از مهر، عشق انسان به خدايى است كه او را آفريده و نعمت‌هاى بى‌شمارى به او ارزانى داشته است، و نوع ديگرش، مهر پدر به فرزندانش مى‌باشد، كه از عطوفت او سرچشمه مى‌گيرد، و زينب علیها السلام از آن، به «شفقت» يا مهر پدرانه تعبير مى‌كند.

واژه‌شناسان در تفسير اين واژه مى‌نويسند: واژه‌ى «شفقت» به مفهوم دلسوزى و مهرورى است، و اين نيز بخش ويژه‌اى از دوستى است كه از قلب پدر و مادر نسبت به فرزند مى‌جوشد، و احساس مسئوليت آنان را نسبت به سعادت و سرنوشت اينان برمى‌انگيزد.

3. اين داستان نشانگر شكوفايى انديشه و بالندگى معنوى زينب علیها السلام در دوران كودكى است، چرا كه او در همان دوران خُردسالى‌اش به‌گونه‌اى مفاهيم و موضوعات را انديشمندانه تحليل مى‌كند و حكيمانه سخن مى‌گويد و سنجيده رفتار مى‌نمايد كه گويى بانوى خِرد و انديشه است، نه كودكى خُردسال.

ب. و نيز از هوشمندى و نبوغ سرشار او آورده‌اند كه: روزى در روزگار كودكى‌اش، پدر ارجمندش او را بر زانو نشاند و با او به گفت و شنود آموزشى و سرشار از مهر پرداخت. پدر، در آغاز سخن فرمود: «بُنَيَّة! قُولِى واحِدْ» دخت عزيزم! بگو يك. زينب علیها السلام گفت: يك.

فرمود: «قُولِى إثْنَيْن» اينك بگو دو. او، سكوت را برگزيد و نگفت.

پدر فرمود: نور ديده‌ى پدر! سخن بگو. زينب علیها السلام گفت: پدر جان! من با زبانى كه يك، گفته‌ام نمى‌توانم دو بگويم. على علیه السلام او را به سينه چسباند و ميان دو چشم او را بوسه‌باران ساخت.3

اين فراز از تاريخ، به روشنى نشانگر توانمندى فكرى و بالندگى انديشه و پيشتازى زينب در تيزهوشى است، چرا كه اين سخن او در روزگار كودكى نشانگر انديشه‌ى بلند و مفاهيم والايى از توحيدگرايى است كه در گستره‌ى دل او مى‌گذرد. او مى‌گويد: زبانى كه بر يكتايى خدا گشوده شد، نمى‌تواند به دوگانه‌پرستى گشوده شود! زبانى‌كه يك گفت، بر گفتن دو نمى‌چرخد؛ چراكه واژه‌ى يك، در انديشه و گستره‌ى مغز شكوفاى زينب علیها السلام نشان از يكتايى خدا دارد و يادآور آن است كه خدا بى‌همتاست؛ بر اين باور او هرگاه واژه‌ى يك را به ياد مى‌آورد آنچه پيش از هر چيز در جان او پيشى مى‌جويد يكتايى خدا در آفريدگارى و تدبير و گردانندگى جهان هستى است.

 

نقش‌پذيريهاى انسان

بيشتر نقش‌پذيرى‌هاى انسان، از برنامه‌هاى تربيتى سرچشمه گرفته و از آثار اين شيوه‌هاى درست يا نادرست است؛ درست همان‌سان كه منش و عملكرد، و حركت و قرار انسان در زندگى نيز از همان سبك تربيت و برنامه‌ى آموزشى ـ كه بر آن اساس تربيت شده است ـ مى‌جوشد. با اين بيان، زينب علیها السلام درس‌هاى مترقى تربيتى و آموزشى را در اين خانه‌ى پاك‌انديش و پاك‌روش فراگرفت. درس‌هايى همچون آموزش دانش و بينش، فصاحت و بلاغت، آينده‌نگرى و پيش‌بينى درست رويدادها، شناخت شايسته‌ى زندگى، توانايى روحى و عزّت نفس، شجاعت، خِرد سرشار و فرزانگى تحسين برانگيز در برنامه‌ريزى و ساماندهى شئون و در پيش‌گرفتن هر شيوه‌ى كارآمد و عزّت‌سازى كه در برابر رويدادها شايسته است.

افزون بر اين، ايمان استوار او به خدا، پرواى او در زندگى، پاك‌منشى و شكوه و ديگر والايى‌هايش را نيز بر آن فهرست درخشان بيفزاى، آن‌گاه به تماشاى بوستان پرگل و لاله‌ى و جود او بنشين.

 

پيامبر و فرزندان فاطمه علیها السلام

افزون بر همه‌ى اين‌ها، پيامبر در راه تربيت شايسته‌ى فرزندان فاطمه علیها السلام، هماره آنان را در درياى مهر خود غرق مى‌ساخت، و به لطف خود دلگرمشان مى‌نمود؛ به‌گونه‌اى كه تاريخ از هيچ نياى خاندانى اين‌گونه بارش مهر بر سر و روى نواده‌هايش به ياد ندارد.

پيامبر هنگامى‌كه آنان را مى‌ديد، لب‌هايشان را بوسه‌باران مى‌ساخت، و گونه بر گونه‌هايشان مى‌نهاد. سخن آنان را خوب گوش مى‌داد و افزون بر نقش پدرى آن خانواده‌ى فرهنگ‌ساز و فرهنگبان، خود را مشاور و دوست آنان مى‌ديد و بزرگشان مى‌داشت.

خدا مى‌داند كه زينب علیها السلام در زندگى خود چه بى‌شمار از اين باران محبت ويژه‌ى پيامبر بهره برد، و چه بسيار آن حضرت گونه‌ى مبارك را بر چهره‌ى نازنين نواده‌ى ارجمندش نهاد، و او را در دامان خود نشاند، و چه‌قدر اين دخت فرزانه در خُردسالى بر شانه‌هاى او به خواب ناز رفت، و با آن راهنماى بزرگ تاريخ گفت و شنودهاى خِردساز و دل‌انگيز داشت.

دريغ كه نمونه‌هاى اين شيوه‌هاى ظريف عاطفى و تربيتى در آموزش و سازندگى كودك و انگيزش او به سوى رشد و اوج، به ويژه آن پنج سالى كه زينب زير سايه‌ى بلند پايه‌ى پيامبر مى‌زيست و مى‌باليد به ما نرسيده است.4

 

 

زينب علیها السلام در روزگار مادر

 در زندگى خانواده‌ها، دختر بيش از آنچه با پدر بجوشد، با مادر خُو مى‌گيرد و با مادر بيش از هر كس، يكدل و يك‌زبان مى‌گردد. اين رابطه‌ى دوستانه ميان مادر و دختر از انگيزه‌هاى فطرى است كه نيازى به دليل و برهان ندارد، و گويى همجنسى مادر و دختر از نيرومندترين راز رابطه‌ى سرشار از مهر و محبت ميان آن دو مى‌باشد.

از ديدگاه روانشناسى وقتى به اين حقيقت بنگريم، درمى‌يابيم كه مادر، چشمه‌سار مهر است و دختر تشنه‌ى اين شربت گواراى روح؛ از اين رو، گمشده‌ى خود را نزد مادر مى‌يابد. پس جاى شگفتى ندارد كه بيشتر به سوى مادر جذب شود، و با او بجوشد و ببالد.

زينب علیها السلام از لحظه‌اى كه ديده بر روى زندگى گشود و تا آخرين لحظه‌اى كه به فراق مام ارجمندش گرفتار شد، هماره در درياى مهر مادر غرق بود و گسترده‌ترين جايگاه را در قلب برترين مادر گيتى داشت. آن دخت كمال، نشانه‌هاى گسترده‌ى شكوه و عظمت مادرش را مى‌شناخت و مى‌دانست كه او سالار زنان، محبوب دل پيامبر، نور چشم و ميوه‌ى قلب و روح اوست كه در وجودش جارى است.

زينب علیها السلام در حقيقت، چشم بر چهره‌ى  شايسته‌ترين زن آفرينش گشوده بود، و شبانه‌روزش را با او مى‌زيست. او از آن مام بى‌همانند، نيايش‌ها ديده بود. او پارسايى و ساده‌زيستى، ايثار و از خودگذشتگى و آسايش و نجات بندگان خدا، انفاق در راه حق و خوراك‌دادن به بينوايان را از آن برترين مادر گيتى تماشا كرده بود.

او زندگى خانوادگى مادر و رابطه‌ى لبريز از عشق، و سرشار از ادب و احترام متقابل ميان او و پدرش را هماره نگريسته، و ديده بود كه چگونه مام ارجمندش باهمتاى زندگى‌اش هماهنگ مى‌زيست، و چگونه بر سختى‌هاى زندگى به‌خاطر هدف‌هاى والا، شكيبى قهرمانانه مى‌ورزيد. درست همان‌سان كه وزش تندبادهاى مسموم و هجوم رويدادهاى دردآورى را ناظر بود كه بر زندگى مادرش پس از رحلت پيامبر وزيد، و خود ناباورانه يورش دژخيمان استبداد به خانه و زدن، بستن، كشتن و ديگر خشونت‌ها را با چشم خويش نظاره كرد.

به راستى چه ساعت‌هاى دردآورى بر زينب علیها السلام گذشت كه مادرش را به جرم حق‌گويى، و نفى ذلّت و حقارت، باپيكرى آسيب‌ديده و با دنده و پهلويى شكسته و سينه‌اى خونبار و چشمى گلگون، بر بستر مى‌نگريست. همان‌سان كه با آن خُردسالى، باشهامت و درايتى وصف‌ناپذير مام عدالت‌خواه خود را به سوى مسجد پيامبر براى آن دادخواهى جاودانه همراهى نمود، و گواه دلير و روايتگر راستگوى خطبه‌ى درخشان فاطمه علیها السلام و پيام‌رسان او به عصرها و نسل‌ها گرديد.

 

 

 

 

پی نوشت:

1ـ  نور/ آيه‌ى 36.

2ـ اربلى/ كشف الغمّه/ ص 319؛ سيّد هاشم بحرانى/ تفسير برهان/ ج 3/ ص 139.

3ـ نقدى/ زينب الكبرى/ ص 34؛ ذبيح الله محلاتى/ رياحين الشّريعة/ ج 3/ ص 54.

4ـ براى نمونه، برخى از تاريخنگاران خواب هراس‌انگيز زينب در كودكى و بيان آن به پيامبر و تعبير آن به وسيله‌ى آن حضرت را اين‌گونه آورده‌اند: زينب در كودكى، روزى نزد پيامبر آمد و گفت: شب گذشته در عالم رؤيا تندبادى را ديدم كه وزيدن گرفت و آسمان و زمين را تيره و تار ساخت. هنگامى‌كه آن تندباد مرا حركت داد، درخت پرشكوه و سايه‌گسترى را ديدم، و به آن چنگ زدم تا در امان بمانم؛ امّا تندباد، آن را از جاى كند و برافكند. به شاخه‌ى نيرومندى ازآن، چنگ انداختم كه آن را نيز درهم شكست. شاخه‌ى ديگرش را گرفتم، آن را نيز شكست. به شاخه‌هاى سوم و چهارم آن چنگ انداختم، كه آنها را هم درهم شكست و من هراسان ازخواب بيدار شدم!پيامبر سخنان دخترش را با مهر و دقّت بسيار شنيد و گريست، آن‌گاه فرمود: دخت فرزانه‌ام! آن درخت بزرگى كه ديدى، نياى تو مى‌باشد و دو شاخه‌ى نيرومند آن، پدر و مادرت، و شاخه‌هاى ديگرش، دو برادرت؛ و بر اثر از دست دادن آنها يكى پس از ديگرى است كه دنيا تيره و تار مى‌گردد و تو سوگوار آنان خواهى شد... زينب الكبرى/ ص 18

 

منبع: کتاب بانوی آفتاب

 

گزیده ترجمه استاد علی کرمی فریدنی بر کتاب زینب سلام الله علیها از ولادت تا شهادت تالیف آیت الله قزوینی

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code