( 4.7 170 )

ریاحین : مطالعه شرح حال و تأمل عارفانه در سجاياى برگزيدگان الهى، راز عظمت و محبوبيت جاودانه آنان را آشكار مى سازد و توجه به انوار هدايتگر مهتاب وجودشان در ظلمتكده عالم ناسوت، راه چگونه زيستن و طريق نيل به قلّه فلاح و رستگارى را فراسوى شيفتگان كمال مطلق هويدا مى نمايد و بارقه تفضل و عنايات ربوبى را در دلهاى مستعد بر مى افروزد. 

بخش اول :

 

آسمان تاريخ بشريت، مملو از درخشش كواكبى است كه با انوار ايمان، اخلاص، عبوديت، پارسايى و طهارت خويش، گستره جهان را زينت بخشيده و فروغ هدايت را بر بنى آدم ارزانى داشته اند؛ جلوه هاى حسنايى كه زيبنده ترين نقش انسانى در نگارستان هستى بوده اند و نسيم روح بخش معنويت را از بهشت ضميرشان بر كوير جامعه بشرى روان نموده و سراى دنيا را به شميم دلنواز عشق و معرفت ولايى عطرآگين ساخته و به طره گشايى از جمال بى مثال رحيمى در عالم ناسوت پرداخته اند. 
در اين ميان، نه تنها صاحبدلانى همچون انبيا و اولياى الهى قاموس وجود را با نام خود مزين نموده اند، بلكه زنان عفيف و مؤمنى نيز بوده اند كه جهان ملك را با حضور ملكوتى خويش منور ساخته اند. در عظمت و والايى اين زنان همين بس كه الگو و اسوه اى حسنه هم براى زنان اهل ايمان و هم براى مردان جوينده كمال مى باشند؛ چنان كه قرآن كريم، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون، و مريم دختر عمران(علیه السلام) را به عنوان مَثَل براى مؤمنان از زنان و مردان مطرح مى نمايد:
»وَ ضَرَبَ اللَّه مَثَلاً لِلَّذِينَ ءَامَنوُا امْرَأَتَ فرعونَ اِذْ قَالَتْ رَبّ ابْنِ لِى عِنْدكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّة وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ و نَجِّنِى مِنَ الْقومِ الظَّالِمين، و مَرْيَم ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُِبهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ؛(1) و خداوند مثلى براى مؤمنان زده، به همسر فرعون، در آن هنگام كه گفت پرورگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات ده و مرا از قوم ظالم رهايى بخش! و به مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگه داشت، و ما از روح خود در او دميديم و او كلمات پروردگارش و كتابهاى او را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود«.
در اين نوشتار، سعى نموده ايم كه فضايل، اوصاف و مقامات مشترك دو بانوى فرشته سيرت بهشتى، حضرت مريم(سلام الله علیها) و فاطمه معصومه(سلام الله علیها) را به قدر توان خويش بررسى نماييم؛ كواكب فروزانى كه در سپهر طهارت و ايمان تلألؤ ويژه اى داشته و هستى را به يمن انوار زيبنده خويش مفتخر ساخته اند. 
معصومه آل طه(سلام الله علیها)، ياس خوشبوى گلستان ولايت كه بهار زندگى اش خيلى زود به خزان تبديل گشت، تالى تلو معصوم و گنجينه بى پايان الهى است كه راز سر به مهر رحيمى و سرّ روح نواز رحمانى را در دل دارد و كوثر حيات بخش بهشتى است كه ارض قم را به زلال قدسى حضورش، روح معرفت و حيات طيّبه معنويت بخشيده است:
»رُوِىَ اَنّ بِقُمْ مَوْضعَ قَدَمِ جِبْرِئِيل وَ هُوَ الْمَوضعُ الَّذِى نَبَعَ منه الْمَاءُ الَّذِى مَنْ شَرِبَ مِنْهُ أَمِنَ مِنَ الَّداءِ وَ مِنْ ذَلكَ الْمَاءِ عُجِنَ الطّينُ الَّذِى عُمِلَ مِنْهُ كَهَيئَةِ الطَّيْرِ وَ مِنْهُ يَغتَسِلُ الرضا(علیه السلام)؛(2) روايت شده است كه در قم جاى پاى جبرئيل است و آن جايى است كه آب جوشيد؛ آبى كه هر كس بنوشد از بيمارى در امان مى ماند و از آن آب، گلى سرشته شد كه با آن مانند شكل پرنده ]به دست عيساى مسيح(علیه السلام) [ساخته شد و امام رضا(علیه السلام) با آن غسل نمود«. 

معصومه كيست؟ گوهر والاتبار دين 
مخدومه اى مفخه و پاك گوهرست 
معصومه كيست؟ دختر والاى اهل بيت 
معصومه كيست؟ شافعه روز محشرست
معصومه كيست؟ اختر تابان ملك حق 
معصومه يادگار ز شرع پيمبرست
از بارگاه حشمت او مجد و افتخار 
چون آفتاب طالع و چون مهر انورست 
تنها نه قم ز تربت او گشته مشكساى 
از تربتش جهان تشيع معطرست(3)


و مريم عذرا(سلام الله علیها) نهال طوبايى كه در دو دست جلال و جمال ربوبى مراحل رشد «اَنبَتَها نباتاً حَسَناً»(4) را پيمود و از نسيم روحفزاى قدسى و زمزم طهارت و پاكى در سايه سار عشق و مودت معنوى برخوردار گرديد و طراوت دلنواز بهشتى را براى همه زيبا پسندان عالم معنا به ارمغان آورد و در نهايت، به موجب صدق و اخلاص قلبى و ايمان و صفاى باطنى در زمره با فضيلت ترين زنان اهل بهشت قرار گرفت: 
«افضلُ نساءِ الجنّةِ اَربعٌ: خديجةُ بنتُ خُوَيلِدٍ و فاطمةُ بنتُ محمدٍ و مريم بنتُ عمرانٍ و آسيةُ بنت مُزاحِمٍ امرأةُ فرعون؛(5) برترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون«. 
امّا تلألؤ مشترك آن دو بانوى والامقام به قرار ذيل است:
 

پرتو اول: فضيلت خانوادگى
شخصيت معنوى هر كس تا حدّ زيادى وابسته به ايمان و تقواى پدر و مادر و محيطى است كه در آن پرورش مى يابد و روحيات و اخلاق نيك والدين است كه در آيينه تمام نماى فرزند تجلى مى نمايد و حتى قبل از تولد، شالوده سعادت و خوشبختى را در وجود او بنا مى كند؛ همچنان كه در نقطه مقابل، پدر و مادر مى توانند با سوء رفتار و احوال نامناسب خويش زمينه ساز شقاوت و ضلالت اولاد خود باشند كه «الشّقِىَ مَن شَقى فى بَطنِ اُمِّهِ وَ السعيدُ مَن سَعَدَ فى بَطنِ اُمِّه؛(6) شقى كسى است كه در رحم مادر با شقاوت شده و سعيد كسى است كه در رحم مادر با سعادت شده باشد«. 
حضرت مريم(سلام الله علیها) در خانواده اى پا به عرصه گيتى نهاد كه پدرش «عمران» از پيامبران الهى و از نسل ابراهيم خليل الرحمن(علیه السلام) بود(7) و مادرش «حنّه» زنى مؤمن و پاكدامن كه ايمان و اعتقادش در نذر و نياز و دعاى خاضعانه در پيشگاه ربوبى حق اين چنين جلوه مى يابد: 
«اِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ اِنِّى نَذَرتُ لكَ ما فى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى اِنَّكَ اَنْتَ الَّسمِيعُ الْعَلِيمُ، فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ اِنِّى وَضَعتُهَا اُنْثَى وَاللَّه اعْلَمُ بِمَا وَضَعتْ وَليْسَ الذَّكَرُ كَالاُنْثَى وَ اِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَ اِنِّى اُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم؛(8) [به ياد آوريد] هنگامى كه همسر عمران عرض كرد: پروردگارا! آنچه در رحم دارم براى تو نذر كردم كه آزاد [براى خدمت تو] باشد، از من بپذير كه تو شنوا و دانايى! ولى هنگامى كه او را فرو گذارد، گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم - امّا خدا به آنچه او به دنيا آورده بود، آگاه بود و پسر مانند دختر نمى باشد – [و سپس گفت:] من او را مريم نام نهادم و او و فرزندانش را از [شر] شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى دهم«.
تعجب مادر از اينكه مولودش دختر بوده، بدان علت است كه عمران همسر او، قبل از وفاتش به وى نويد تولد فرزند پسرى پاك سرشت و فرخنده پى را داده بود و گفته بود كه به اذن الهى از بركت وجود چنين پسرى بيماران غير قابل علاج درمان مى شوند و به انفاس قدسى اش مردگان حيات مى يابند و به عنوان پيامبر الهى در قوم بنى اسرائيل برانگيخته مى شود.(9)
اين پيشگويى كه از معدن وحى سرچشمه گرفته بود، در وجود عيساى مسيح(علیه السلام) به تحقق رسيد و نشان داد كه نوه نيز به منزله فرزند انسان محسوب مى شود. امام رضا(علیه السلام) مى فرمايد: 
»اِنَّ اللَّه اَوْحى اِلى عِمْرَانَ اِنِّى وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً فَوَهَبَ لَهُ مَرْيَم وَ وَهَبَ لِمَريَمَ عيسَى فَعِيسَى مِنْ مَريمَ وَ مَريمُ مِنْ عيسَى وَ مَريمُ و عيسَى شَى ءٌ وَاحِدٌ؛(10) همانا خداوند به عمران وحى كرد كه من پسرى به تو عطا مى كنم. پس به او مريم را داد و به مريم عيسى را، پس عيسى از مريم است و مريم از عيسى، و هر دو يك چيز هستند«.
«حنّه» پس از تولد نوزادش، نام او را مريم كه به معناى «زن پارسا» مى باشد،(11) گذاشت، و او و ذريّه اش را از شر وسوسه هاى شيطان رجيم به درگاه امن الهى سپرد و چون مى بايست به نذرش مبنى بر آزاد كردن او براى عبادت و خدمت گزارى در «بيت المقدس» عمل مى كرد، او را بر حسب قرعه به سرپرستى و كفالت حضرت زكريا(علیه السلام) واگذار نمود تا تحت مراقبت و نظارت الهى ايشان به امر مقدس خدمت گزارى در خانه خدا بپردازد: «فتقبّلها ربُّهَا بقَبُولٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَبَاتاً حَسَناً و كَفَّلَها زكريّا؛(12) پس خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت (و نذر مادرش را قبول كرد) و به طرز شايسته اى او را رويانيد (و پرورش داد) و زكريا را كفيل او قرار داد«.
و بدين ترتيب، گلبن وجود مريم(سلام الله علیها) در بيت سرشار از ايمان و طهارت پيامبرى از سلاله انبيا شكفته شد و در محيطى مقدس، تحت نظارت باغبان توانايى چون زكرياى نبى(علیه السلام) (شوهر خواهرش) از رشد و نموّى نيكو بهره مند گرديد و فضاى عالم ملك را مملو از رايحه خوش ملكوتى نمود.
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نيز در خاندان رسالت و ولايت ديده به جهان گشود، در حالى كه پدرش، امام موسى بن جعفر(علیه السلام) به شهادت تاريخ، امام كبيرالقدر، عظيم الشأن، كثيرالتهجّد، مُجدّ در اجتهاد و مواظب بر طاعات و عبادات و مشهور به كرامات بود. شب را با قيام و سجود به روز مى آورد و روز را با صيام و صدقه به آخر مى رسانيد. به سبب حلم بسيار و گذشت او از جرم تقصيركنندگان در حقش، كاظم خوانده شد و كسى را كه به او بدى مى كرد با عفو و احسان جزاى نيك مى داد و به جهت زيادى عباداتش به عبد صالح معروف شد.(13)
چنين نقل كرده اند كه يكى از شيعيان به محضر امام صادق(علیه السلام) آمده، مى بيند آن حضرت در كنار گهواره با كودكى گفتگو مى كند. او تعجّب كرده، مى گويد: آيا با نوزاد سخن مى گوييد؟ امام مى فرمايد: اگر تو هم مايل هستى، بيا و با او گفتگو كن. مى گويد: نزديك رفته، سلام كردم. جواب سلام مرا داد و فرمود: نامى كه براى دخترت برگزيده اى، عوض كن؛ زيرا خداوند آن نام را دشمن مى دارد (چند روز قبل از اين واقعه، داراى دختر شده و نامش را حميرا گذاشته بود). آن شخص مى گويد: سخن گفتن نوزاد و اطلاع او بر اخبار پنهان و نهى از منكر او، مرا بيشتر به تعجب وا داشت تا آنكه امام صادق(علیه السلام) فرمود: تعجب نكن، اين كودك، فرزندم موسى(علیه السلام) است. خداوند از او دخترى به من عنايت كند كه نامش فاطمه است. او در سرزمين قم به خاك سپرده مى شود و هر كس [مرقد] او را در قم زيارت كند، بهشت براى او واجب مى گردد.(14)
و اما مادر حضرت معصومه(سلام الله علیها)، معروف به «تكتم» يا «نجمه» كه همان مادر امام رضا(علیه السلام) مى باشد، زنى از مغرب زمين و كنيز آزاده اى است كه قبل از ازدواج، در خانه «حميده»، مادر امام كاظم(علیه السلام)، به عبادت عاشقانه و خدمت صادقانه مشغول بود و به نقل ابن بابويه: «آن جاريه سعادتمند بهترين زنان بود در عقل و دين و حيا، و خاتون خود حميده را بسيار تعظيم مى نمود و از روزى كه او را خريد، هرگز نزد او نمى نشست براى تعظيم و اجلال، و پس حميده روزى به حضرت امام موسى(علیه السلام) گفت: اى فرزند گرامى! تكتم جاريه اى است كه من از او بهتر نديده ام در زيركى و محاسن اخلاق و مى دانم هر نسلى كه از او به وجود آيد، پاكيزه و مطهر خواهد بود و او را به تو مى بخشم و از تو التماس مى كنم كه رعايت حرمت او بنمايى.»(15)
و اين گونه، نجمه خاتون در مأوايى مشحون از صداقت و ايمان ولايى، از نفحات روح بخش مهر و محبت امام كاظم(علیه السلام) بهره مند گرديد و گوهر وجودش در مأمن بهشتى آن امام همام از صفا و جلاى مضاعف برخوردار شد. اشتياق وى به ذكر و تسبيح و عبادت پروردگار به صورتى بود كه گفته اند: چون نوزادش، حضرت رضا(علیه السلام) شير بسيار مى آشاميد، روزى درخواست دايه نمود تا او را در شير دادن فرزندش يارى رساند. وقتى از او پرسيدند كه مگر شير تو كم شده است؟ در جواب اظهار نمود: 
«دروغ نمى توانم گفت، به خدا سوگند كه شير من كم نيست! ولكن نوافل و اورادى بيشتر كه داشتم و به آنها عادت كرده بودم، به سبب شير دادن كم شده است و به اين سبب معاون مى خواهم كه اوراد خود را ترك ننمايم.»(16)
در حريم بهشتى چنين خانواده اى است كه غنچه وجود فاطمه معصومه(سلام الله علیها) بيست سال و اندى پس از تولد على بن موسى  الرضا(علیه السلام) شكفته شد و در پرتو تعليم و تربيت معنوى پدر و مادر، مراحل رشد و تعالى در عرصه شناخت و ايمان را طى نمود؛ به طورى كه گفته مى شود: «در ميان فرزندان امام كاظم(علیه السلام) با آن همه كثرتشان بعد از امام رضا(علیه السلام) كسى همسنگ حضرت معصومه(سلام الله علیها) نبود.»(17) و به فرموده شيخ عباس قمى: «و اما دختران حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) بر حسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه بنت موسى(علیه السلام) معروف به حضرت معصومه(سلام الله علیها) است.»(18)
به راستى كه صفت «الرشيده»(19) برازنده وجود نورانى آن خاتون مى باشد كه سراى قلبش را به نور ايمان زيور بخشيده و از آلايش به تيرگى غفلت و گمراهى مبرّا شده و اين گونه به رشد معنوى نايل گرديده و مصداق بارز اين آيه كريمه گشته بود: «وَلَكِنَّ اللَّه حَبَّبَ اِلَيْكُمُ الْايمانَ و زَيَّنَهُ فى قلوبِكُمْ وَ كَرَّهَ اِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ اُولئكَ همُ الرَّاشِدُونَ؛(20) ولكن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است. كسانى كه داراى اين صفات اند، هدايت يافته و داراى رُشد مى باشند«. 
و اين چنين است كه آن بانو را حجت و امين پدر عالى مقامش بر مى شماريم و در زيارت نامه غير معروف آن حضرت، عرضه مى داريم: «السَّلامُ عليكِ يا فاطمةَ بنتَ موسىَ بنَ جعفرٍ و حُجَّتِهِ و اَمينِهِ؛(21) سلام بر تو اى فاطمه دختر موسى بن جعفر و حجت و امين او«.
 

پرتو دوم: مقام اصطفاء
«اصطفاء» از ماده «صفو» به معناى برگزيدن صاف و خالص هر چيز است.(22) به عنوان مثال، اگر آب باران در بركه اى جمع شود، معمولاً رسوبات، تيرگيها و ناخالصيهاى آن ته نشين گشته، آب قسمت بالاى بركه صاف و پاكيزه مى گردد. در اين وضعيت، چنانچه فردى آب قسمت صاف بركه را انتخاب و اختيار نمايد، مى گويند: اصطفاء كرده است. برخى از مردم نيز همچون آب صاف و خالص اند و بعضى مانند آب تيره و كدر كه منشأ هر دو، عواملى گوناگون نظير محيط رشد و نمو، شرايط خانوادگى، چگونگى تعليم و تربيت و نوع عقايد و اعمال مى باشد.
مريم دختر عمران(سلام الله علیها) به صراحت قرآن و بشارت فرشتگان، از برگزيدگان خداوند و داراى مقام اصطفا بود: «اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكةُ يَا مَريمُ اِنَّ اللَّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّركِ وَ اصْطَفاكِ على نِسَاءِ الْعَالَمِينَ؛(23) و [به ياد آوريد] هنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاك ساخت و بر تمام زنان جهان برگزيد.» 
در اين آيه كريمه، اصطفا دو بار تكرار شده كه بنابر نظر مفسرين، اصطفاى اول نفسى است و سخن ملائكه الهى خطاب به مريم(سلام الله علیها) كه «اِنَّ اللَّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّركِ» حكايت از مقام و منزلتى متعالى است كه وى در پيشگاه ربوبى دارد و اصطفاى دوم نسبى است و مراد از آن فضيلت و برترى مريم بر تمامى زنان عالم مى باشد.(24)
البته ناگفته نماند كه فضل و برترى مريم عذرا(سلام الله علیها) بر زنان دنيا با آنچه در حق سيده زنان عالم، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بيان شده، منافات ندارد؛ زيرا به تصريح روايت نبوى، حضرت مريم(سلام الله علیها) سرور بانوان عالم در زمان خود بود، ولى فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سرور زنان جهان در همه زمانهاست: «امّا مريمُ كانَتْ سيدةُ نِساءِ زمانِها، امَّا فاطمةُ فَهِىَ سيدةُ نساءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الاولينَ و الآخرينَ.»(25)
و همچنين ناگفته نماند، آيات شريفه اى كه در آنها فرشتگان خطاب به دختر عمران مى گويند: «اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه كرد و بر زنان عالم برترى داد (پس به شكرانه اين نعمت) براى پروردگار خود خضوع كن و سجده به جا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما!»(26) دلالت بر محدَّثه بودن اين بانوى فرشته سيرت بهشتى دارد؛ چرا كه «محدَّثه» به كسى اطلاق مى شود كه صوت ملك و فرشته الهى را بشنود؛ چنان كه در جريان بشارت ملائكه به آمدن كلمه الهى، عيساى مسيح(علیه السلام)(27) و داستان تمثّل روح الهى به صورت بشر بر حضرت مريم(سلام الله علیها)(28) محدَّثه بودن آن حضرت اثبات مى شود. 
به هر حال، اصطفاى دختر عمران(سلام الله علیها) از جمله «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّها بقبولٍ حسنٍ» كه در جواب نذر مادر مريم(سلام الله علیها) ادا شده نيز استفاده مى گردد؛ چه اينكه «تقبّل» به معنى پذيرفتن و قبول كردن است كه طبيعتاً با طيب خاطر و رضايت همراه مى باشد و در واقع، عبارت از انتخاب و گزينش مريم(سلام الله علیها) از سوى پروردگار براى بندگى و خدمت گزارى در بيت المقدس است. 
اما كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) گذشته از آنكه يكى از اوصاف وى صفية الله (برگزيده خداوند) است،(29) اصطفاى حضرتش را نيز از اين فراز زيارت نامه آن بانو كه امام رضا(علیه السلام) به سعد اشعرى قمى تعليم فرموده، مى توان استفاده نمود: «فانّ لَكِ عند اللَّه شأناً من الشأنِ؛(30) به درستى كه براى تو در نزد خداوند مقام رفيعى است«.
و همين طور پيشگويى صادق آل عصمت و طهارت(علیهم السلام) از وجود اين صفية الله و جايگاه زيارت او و مقام و منزلتش در پيشگاه الهى، در حالى كه هنوز امام موسى بن جعفر (پدر فاطمه معصومه) متولد نگشته بود، خود گواه روشنى بر اصطفا و گزينش آن بانو توسط ربّ  العالمين است. امام صادق(علیه السلام) چنين فرمود: 
«اِنَّ لِلَّهِ حرماً و هوَ مَكَّةُ وَ لِلرَّسُولِ حرماً و هُوَ الْمَدينةُ وَ لاَميرالمؤمنين حرماً وَ هوَ الكوفةُ وَلَنا حرماً و هو قم و ستَدفنُ فيها امرأةٌ مِنْ وُلْدِى تُسمَّى فاطمةُ مَنْ زارها وَجَبتْ له الجنةُ؛(31) براى خدا حرمى است و آن مكه است و براى رسول خدا صلّى الله عليه و آله حرمى است و آن مدينه مى باشد و براى اميرمؤمنان حرمى است و آن كوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم مى باشد و به زودى زنى از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد كه نامش «فاطمه» است. هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب خواهد شد.»
 

پرتو سوم: مقام خضوع و عبادت
هدف از خلقت جن و انس به دلالت «وَ ما خلقتُ الْجِنَّ وَ الانسَ اِلاَّ لِيعبدونَ؛(32) و جن و انس را نيافريدم مگر براى پرستش.» همانا عبادت و بندگى پروردگار است كه جز با شناخت و معرفت الهى ميسور نمى باشد. امام حسين(علیه السلام) در اين باره مى فرمايد: «ايُّهَا النَّاسُ اِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ما خَلَقَ الْعِبَادَ اِلاَّ لِيَعرِفُوهُ فَاِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ؛(33) اى مردم! به درستى كه خداوند متعال بندگان را نيافريد، مگر براى آنكه او را بشناسند. پس هنگامى كه او را شناختند، پرستشش مى كنند و هنگامى كه او را پرستش كردند، با پرستش او از عبادت غيرش بى نياز مى شوند.»
چنين عبادتى است كه حقيقت و ذاتش به بيان «العبوديةُ جوهرةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَةُ»(34) ربوبيت حق است و آن گاه كه بنده اى در محضر خداى رحمان عارفانه قيام مى نمايد و خاشعانه به ركوع مى رود و عاشقانه به سجده مى افتد، زيبنده ترين لحظه حيات و زمينه تجلى كامل ترين نقش انسانى بر صحيفه هستى را فراهم مى نمايد. امام خمينى(سلام الله علیها) مى فرمايد: «ميزان در كمال انسانيت و حقيقت آن، عروج به معراج حقيقى و صعود به اوج كمال و وصول به باب الله با مرقات نماز است.»(35)
عبادت و ذكر ربّ العالمين، خروج از وادى غفلت و بى توجهى، و ورود به جنت المأواى قرب الهى است كه و چشيدن از شهد شيرين انس با حق را به دلالت «يا مَنْ ذِكرُهُ حُلْو»(36) ثمر مى دهد؛ شهد گوارايى كه شفا بخش دلهاى بيمار و جلا دهنده قلوب تيره و مايه بصيرت و آگاهى مى باشد؛ چنان كه مولاى متقيان، على(علیه السلام) فرموده اند: «اِنَّ الله جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاَءً لِلقُلوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بعْدَ الْعَشْوَةِ و تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ المُعَانَدَةِ؛(37) همانا خداوند سبحان و متعال، ذكر خود را صفا و جلاى دلها قرار داده كه پس از سنگينى، شنوا و پس از شب كورى بينا و پس از سركشى رام و مطيع گردند.» 
در ماجراى درس آموز دختر عمران، پس از نويد فرشتگان مبنى بر گزينش و اصطفاى مريم(سلام الله علیها) از سوى خداوند متعال، طنين هدايت بخش ملائكه اين گونه در رواق دل او پيچيد كه «يَا مريمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكعِينَ؛(38) اى مريم براى پروردگار خود خضوع كن و سجده بجا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما.»
از اين رو، آن مخدّره آنچنان غرق در عبادت و بندگى رب العالمين و خدمت خاضعانه در خانه خدا، بيت المقدس گرديد كه حريم خلوتيان ملكوت و مأواى عرشيان جبروت را به رايحه مناجات روحانى خود معطر نمود و منظر فرشتگان الهى را به تلألؤ جمال خويش منوّر ساخت. امام محمد باقر(علیه السلام) درباره آن حضرت مى فرمايد: 
«كانتْ اَجْمَلُ النِّسَاءِ فَكَانتْ تُصَلّى وَ يَضى ءُ الِْمحْرَابَ لِنُورِهَا؛(39) [مريم] از زيباترين زنان بود، پس نماز مى خواند و محراب را با نور خويش روشنايى مى بخشيد.» و به گفته ابن عباس «هنگامى كه نه ساله شد، روزها را روزه مى گرفت و شبها را به عبادت مى پرداخت و چنان در پرهيزگارى و معرفت رب پيش رفت كه از احبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت.»(40) عبارت «اِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحمَنِ صَوْماً»(41) نيز بيانگر صفحه اى از قاموس عبوديت و بندگى خالصانه وى به ساحت مقدس خداى رحمان مى باشد. 
ايمان و عبادت مريم(سلام الله علیها) به گونه اى است كه در عنفوان جوانى شايستگى آن را دارد تا در محراب خويش از عبادت عارفانه، وجد و حال عاشقانه و طعام روح بخش بهشتى برخوردار باشد و در وجود مربّى و كفيل الهى خويش، زكرياى نبى(علیه السلام) آن چنان تأثير بگذارد كه او نيز در محضر ربوبى دست به دعا بر دارد و ذريّه اى طيّب را از خداوند درخواست نمايد:
«كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَريَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَريمُ اَنَّى لَكِ هذَا قَالت هُوَ مِنْ عِنْد اللَّه اِنَّ اللَّه يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ، هُنَالِكَ دَعَا زكريَّا رَبَّهُ قَال ربِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرَّيةً طَيِّبَةً اِنّكَ سميعُ الدُّعَاء؛(42) هر زمان زكريا وارد محراب او مى شد، رزقى در نزد او مى ديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آورده اى؟ گفت: اين از ناحيه خداست. خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد. در آن هنگام، زكريا پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: پروردگارا! از ناحيه خود فرزند پاكيزه اى به من عطا فرما كه تو شنونده دعايى.»
و آن گاه كه روح مطهر مريم عذرا(سلام الله علیها) به ملكوت اعلا پر كشيد و از دنيا مفارقت نمود، ميل و اشتياق خويش را براى بازگشت به دنيا، تنها براى عبادت خاضعانه حضرت ربّ ابراز نمود: 
«فِى حديثِ وَفاةِ مريمَ اِنَّ عيسى(علیه السلام) نَادَاهَا بَعدَ ما دُفِنَتْ فَقالَ يَا اُمَّاهُ هَلْ تُريدينَ اَنْ تَرجِعِى اِلَى الدُّنيَا قالَتْ نَعَمْ لاُصَلِّى لِلهِ فِى لَيْلَةٍ شَدِيدَةِ الْبَردِ وَ اَصُومَ يَوماً شَدِيدَ الْحَرِّ يَا بُنَىَّ فَاِنَّ الطَّريقَ مَخوُفٌ؛(43) در حديث وفات مريم(سلام الله علیها) آمده است كه عيسى(علیه السلام) او را بعد از دفنش صدا كرد و گفت: اى مادر! آيا مى خواهى كه به دنيا باز گردى؟ جواب داد: آرى! براى آنكه در شبهاى خيلى سرد براى خدا نماز بخوانم و در روزهاى خيلى گرم روزه بگيرم. اى پسرم! همانا راه، ترسناك است.»
عبادت و راز و نياز توأم با عشق و معرفت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نيز از نجواهاى پرسوز و گداز شبانگاهى و تسبيح و نماز سرشار از خشوع هفده روزه اى هويداست كه در واپسين روزهاى عمر شريفش در قم با آنها قرين بود و پيوسته با سرشك ديده از جام عنايت الهى پيمانه فيض برمى گرفت؛ ايام كوتاهى كه خود نشانگر يك عمر عبوديت و انس عاشقانه با معبود خويش و دل بريدن از ماسواى اوست كه «دَليلُ الْحُبِّ ايثارُ الَْمحْبُوبِ عَلى ما سِواهُ؛(44) علامت عشق گزينش محبوب بر ماسواى اوست.» 
مكان عبادت اين طاووس زيبا روى فردوس برين كه هنوز به اشراق مناجات آن خاتون منوّر مى باشد، روضه اى است از رضوان با طراوت الهى و معروف به «بيت النور»؛ عبادتگاهى كه در واقع، منزل موسى بن خزرج، ميزبان آن كريمه آل طه(سلام الله علیها) بوده است و هم اكنون روشنايى بخش دلهاى شيفتگان اهل بيت(علیه السلام) و هدايت بخش دوستداران ولايت مى باشد. بر سر در اين جايگاه مقدس، دو بيت ذيل جلوه مى نمايد: 
شده بنياد اين كاخ منوّر***به پاس دختر موسى بن جعفر 
عبادتگاه معصومه است اينجا***كز اينجا قم شرافت يافت ديگر(45)
 

پرتو چهارم: مقام عصمت و طهارت
به طور كلى، وجود زن، اين مظهر جمال الهى، زيبنده ترين نقش هستى و جلوه حسناى رحيمى است كه به بيان روايى «اَكْثرُ الخَيرِ فِى النِّسَاءِ»(46) خير كثير و موهبت عظيم براى جامعه انسانى به شمار مى رود و اوست كه در پرتو ايمان و طهارت خويش مى تواند زمينه تعالى و عروج خود و ديگران را از حضيض اسفل سافلين و عروج به فراز اعلا عليين فراهم نمايد؛ چرا كه رشد و تعالى و دريافت حقايق و لطايف الهى و دست يابى به مخزن الاسرار معارف رحمانى به بيان «لاَ يَمَسُّه اِلاَّ الْمُطَهَّرُون»(47) جز براى طهارت پيشگان ميسور نبوده، ورود به جنت نعيم ربوبى جز براى پاكان ممكن نمى باشد؛ زيرا كه «خَلَقَ اللَّه الجَنّةَ طَاهِرةً مطهرةً؛(48) خداوند بهشت را پاك و پاكيزه آفريد.»
اگر چه اصل و ذات زن و مرد به تصريح قرآن به يك حقيقت واحد بازگشت مى كند: «الَّذِى خَلقكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خلَقَ منها زَوْجَها؛(49) خدايى كه شما را از نفس واحد آفريد و همسرش را از او خلق كرد.» و لكن تفاوت وجودى آن دو در اين كلام دقيق و حكمت آميز اميرمؤمنان(علیه السلام) بيان گرديده است كه «عُقُولُ النِّساءِ فِى جَمَالِهنَّ و جمال الرجال فى عقُولِهم؛(50) عقل زنان در جمال آنان و زيبايى مردان در عقل آنان است»؛ يعنى زن و مرد تكامل بخش وجود يكديگر در مسير پر فراز و نشيب زندگى هستند؛ چه اينكه زن تجلّى جمال الهى است كه نيروى عاطفه و احساسش بر قوه عقل و منطق او غلبه دارد و مرد مظهر جلال الهى است كه نيروى عقل و منطقش بر احساسات و عواطف او غالب مى باشد. 
و درست به همين علت است كه به دلالت قرآنى «اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛(51) مردان سرپرست زنان اند.»، مديريت خانواده و مسؤوليت تصميم گيرى به مرد سپرده شده، و به بيان نبوى «بِالرِّجالِ تُحْيىَ النِّساءُ؛(52) به سبب مردان، زنان حيات مى يابند»، حيات و زندگانى طيّب و معنوى زنان به واسطه مردان حاصل گرديده، و وظيفه حراست و مراقبت از زن و حفظ گوهر گرانبهاى طهارت او از آتش وساوس شيطانى و از گزند نامحرمان زشت سيرت حيوانى بر عهده مرد نهاده شده است: «يَا اَيُّهَا الذَّينَ ءَامنوُا قوُا اَنْفسَكم و اَهْلِيكُم نَاراً وَ قوُدُهَا النَّاسُ و الْحِجَارَةُ؛(53) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خودتان و اهلتان را از آتشى كه هيزمش مردم و سنگها هستند، نگه دارى كنيد.» 
وجود زن بسان چشمه سار طهورى است كه مايه زدودن آلايشها و تيرگيها از كانون خانواده و جامعه مى باشد؛ اما خود او نيز چون آب، همواره به پالايش و تصفيه ضمير در مأواى مشحون از محبت و صداقت مرد مؤمن نياز دارد، و يا به بيان گهربار اميرمؤمنان، على(علیه السلام) كه فرمود: «فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رَيحانةٌ و لَيْسَتْ بِقَهْرِمَانَة؛(54) همانا زن گل بهارى است، نه پهلوان [سخت كوش]»، حقيقت وجود زن چون گل خوشبويى است كه رايحه دلنواز بهشتى را براى همسر و خانواده خود به ارمغان مى آورد؛ اما چنانچه دست نامحرم به آن برسد، پژمرده گشته، لطافت و زيبايى سيرتش را از دست مى دهد. 
از اين رو، صديقه طاهره، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) كه از او پرسيد: چه چيزى براى زن بهتر است؟ اظهار نمود: «اَنْ لا ترَى رجلاً ولا يَراها رجلٌ؛(55) [بهترين چيز براى زن اين است] كه مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند.» و همچنين در جواب اين سؤال حضرت كه فرمود: زن در چه حالتى به خدا نزديك تر است؟ عرضه داشت: «اَدْنَى ما تكونُ مِنْ ربّها اَنْ تَلزمَ قعرَ بَيْتِها؛(56) هنگامى كه زن در خانه بماند [و به امور خانه و عبادت بپردازد] از همه حالات به پروردگارش نزديك تر است.» 
طهارت و همچنين عصمت به معناى عام(57) كه جز بازداشتن نفس و نگه دارى آن از آلودگى غفلت و گناه نيست، در مورد زن پاك سرشتى چون مريم عذرا(سلام الله علیها) تنها تحت تكفل و صيانت بنده خالص خدا، حضرت زكريا(علیه السلام) و در حريم سرشار از ايمان اوست كه جلوه مى نمايد و مرواريد وجودش به نهايت جلا و صفاى بهشتى نايل مى شود و آن گاه شايسته اين خطاب ملكوتى مى گردد كه «يَا مريمُ اِنَّ اللَّه اصطفاكِ و طهّركِ؛(58) اى مريم! همانا خداوند تو را برگزيد و پاك نمود.» طهارت و عصمت حضرت مريم(سلام الله علیها) حتى در آيين مسيحيت نيز از عقايد اساسى به شمار مى رود؛ به طورى كه گفته مى شود: «در سال 1854 ميلادى، پاپ پيس نهم قاعده اى وضع كرد و مسأله عصمت و طهارت مريم عذرا(سلام الله علیها) را طرح نمود و آن را يكى از اصول دين مسيحيت اعلام داشت.»(59) 
دختر عمران به همراه فرزندش عيساى مسيح(علیه السلام) به جهت همين حفظ گوهر طهارت و پاكى ضميرشان مى باشد كه آيت و نشانه حق قرار گفته و در جايگاه رفيع بهشتى مأوا گزيده و از چشمه سار نعمات الهى بهره مند گشته اند: 
«و جَعَلْنَا ابْنَ مريمَ و امَّهُ ءَايةً اوَيْناهُما الى رَبوةٍ و ذاتِ قرارٍ و مَعينٍ؛(60) و پسر مريم و مادرش را آيتى گردانيديم و آن دو را در مكانى رفيعِ صاحب آرامش و آب جارى جاى داديم.» و بدين وسيله، حجت بر ساير زنان عالم تمام گرديده و جاى هيچ گونه عذر و بهانه اى براى زنان عالم باقى نمانده است؛ چنان كه امام صادق(علیه السلام) مى فرمايد:
«زن زيبايى را كه به خاطر زيبايى اش به فتنه دچار شده است، روز قيامت مى آورند. آن زن مى گويد: اى پروردگار من! خلقتم را نيكو نمودى و همين باعث شد با اين مشكلات مواجه شدم. در اين هنگام، مريم آورده مى شود و از آن زن پرسيده مى شود: تو زيباترى يا اين زن؟ ما او را زيبا گردانيديم، ولى او به فتنه دچار نگشت.»(61)
فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نيز از جمله بانوان نادرى است كه باديه پيماى وادى عصمت و طهارت و تالى تلو معصوم بوده است. وى به جهت صفاى ضمير و عفاف و طهارت مادرش، نجمه خاتون(62) و به واسطه برخوردارى از تعاليم هدايت بخش دين و قرآن در حريم امن پدرش، امام كاظم(علیه السلام) و سپس در مأمن ايمانى برادرش، امام رضا(علیه السلام) و به سبب بهره مندى از طاعت و بندگى خالصانه به درگاه رب العالمين به آن درجه از كمال معنوى و صفاى باطنى رسيد كه از آلايش به تيرگى گناه و معصيت پاك ماند و توسط برادر بزرگوارش، على بن موسى الرضا(علیه السلام) ملقب به صفت «معصومه» گرديد، آنجا كه فرمود: «مَنْ زارَ المَعصومةَ بِقم كَمنْ زارَنِى (63)؛ كسى كه [فاطمه] معصومه را در قم زيارت كند، مثل آن است كه مرا زيارت كرده است.»
همچنين در فرازى از زيارت نامه دوم كريمه اهل بيت(سلام الله علیها) او را به اين اوصاف متعالى مورد خطاب قرار مى دهيم كه «السلامُ عَليكِ اَيَّتُها الطاهرةُ الحميدةُ البرّةُ الرشيدةُ النَّقيَّةُ التقيةُ؛(64) سلام بر تو اى بانوى پاك و ستايش شده، نيكو كردار و هدايت شده و پرهيزگار و وارسته.» 
هاتف اصفهانى نيز در مدح طهارت و عصمت آن زهره آسمان ولا چنين سروده است:

دخترى كش دايه دوران نيابد همسرى
دخترى كش مادر گيتى نزايد خواهرى
بنت شاه اوليا موسى بن جعفر فاطمه
كش بود روح القدس بيرون درگه چاكرى 
ماه بطحا زهره يثرب چراغ قم كه دوخت
دست حق بر دامن پاكش ز عصمت چادرى(65)

 

در ضمن ناگفته نماند كه از ديگر خصايص و ويژگيهاى مشترك حضرت مريم(سلام الله علیها) و فاطمه معصومه(سلام الله علیها) صفت باكره بودن آنهاست؛ چنان كه به شهادت تاريخ حضرت معصومه(سلام الله علیها) دوشيزه اى است كه هرگز ازدواج نكرد؛ چرا كه نه تنها براى او بلكه براى هيچ كدام از دختران امام كاظم(علیه السلام) همسرى هم شأن و شوهرى هم كفو پيدا نمى شده است، به گفته محدث قمى: «چنين رسيده كه رضائيه دختران خود را به شوهر نمى دادند؛ زيرا كسى را كه همسر و هم كفو ايشان بود، نمى يافتند و حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) را بيست و يك دختر بوده است و هيچ يك شوهر نكرده اند. اين مطلب در ميان دختران ايشان عادت شده و محمد بن على الرضا(علیه السلام) به شهر مدينه ده ديه وقف كرده است بر دختران و خواهران خود كه شوهر نكرده اند و از ارتفاعات آن ديه ها نصيب و قسط رضائيه كه به قم ساكن بوده اند از مدينه جهت ايشان مى آوردند.»(66)
در ميان دختران رضائيه، دوشيزه آل طه، معصومه اهل بيت(سلام الله علیها) فروغ جهان گستر جمال رحيمى و جلوه گر قدرت لايزال الهى است كه به بيان امام خمينى(سلام الله علیها) زيور دوشيزگان عالم مى باشد:

اين است آن نور كز تجلّى قدرت 
داد به دوشيزگان هستى زيور(67) 

و درباره مريم عذرا(سلام الله علیها) در لسان روايات اسلامى، تعبير «اَلْبِكرُ الْبَتُولُ الِّتى لَمْ يَمَسَّها بَشرٌ؛(68) بكر بريده از شوهر كه بشرى او را مس نكرده» به كار رفته؛ چنان كه در آيين مسيحيت هم با چنين تعبيرى نسبت به آن بانو رو به رو مى شويم: «در شوراى قسطنطنيه، سال 553 ميلادى، عنوان «هميشه باكره» از جمله اوصاف مريم(سلام الله علیها) به شمار آمد و گفته شد او باكره است، قبل از تولد، در حال تولد و بعد از تولد.»(69) و درانجيل متا نيز آن بانوى بهشتى «باكره» ناميده شده است.(70)
بخش دوم : 

پرتو پنجم: صفت عالمه
علم و آگاهى انسان مقدمه عمل اوست كه همچون مشعلى فروزان، راه طاعت و بندگى را روشن نموده، بصيرت و بينايى را براى او به ارمغان مى آورد. مولاى متقيان، على(علیه السلام) خطاب به كميل بن زياد مى فرمايد: «مَعرفةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْاِنْسَانُ الطّاعةَ فِى حَيَاتِهِ، وَ جَمِيلَ الْاُحْدوثَةِ بعدَ وَفاتِهِ؛(71) شناخت علم، دينى است كه با آن پاداش داده مى شود، و انسان در دوران زندگى خود با آن خدا را اطاعت مى كند و پس از مرگ نام نيك به يادگار مى گذارد«. 
يكى از نيازهاى هميشگى بشر، نياز فطرى و عطش او به دانستن و ميل و گرايش به خروج از وادى ظلمانى جهل و نادانى و ورود به عرصه نورانى علم و آگاهى مى باشد. از اين رو، سزاوار است كه با تأسى به پيامبر ختمى مرتبت(صلی الله علیه و آله) همواره نواى «رَبِّ زِدْنى علماً»(72) را از نهاد جان بر آوريم و در خواست علم و آگاهى از ذات ربوبى نماييم؛ علمى كه نافع به حال دنيا و آخرت مى باشد و ثمراتى جانفزا را برايمان به بار مى آورد؛ يعنى علم به معارف الهى و در رأس آنها علم توحيدى كه به بيان امام صادق(علیه السلام) برترين عبادت است: «اَفضلُ الْعِبادةِ العلمُ باللّهِ؛(73) برترين عبادت علم و آگاهى به خداست»؛ همان كه در كتاب آسمانى ما، قرآن كريم، در كنار عبادات و طلب مغفرت از رب ذكر شده است: «فَاعْلَمْ اَنَّهُ لاَ الَه اِلاَّ اللَّه وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ و للْمؤمنينَ و المؤمناتِ؛(74) پس بدان كه معبودى جز خدا نيست و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن.» 
صفت «عالمه» از جمله اوصافى است كه براى حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به كار رفته و نشانگر آن است كه نهال وجود كريمه اهل بيت(سلام الله علیها) از چشمه سار علوم و معارف پدر بزرگوار و برادر گرامى اش به بهترين وجه سيراب گشته است؛ به گونه اى كه در كوتاه ترين زمان ممكن بدان درجه از رشد و كمال در علم و معرفت دينى رسيد كه نقل كرده اند:
روزى عده اى از شيعيان امام كاظم(علیه السلام) جهت دريافت پاسخ براى پرسشهاى دينى خود به شهر مدينه رهسپار شدند، ولى چون آن حضرت در مسافرت بود و آنها ناگزير به بازگشت بودند، به ناچار سؤالات خود را نوشتند و به افراد خانواده امام تحويل دادند تا در سفر بعد، جواب آنها را دريافت نمايند. 
زمان خداحافظى با تعجب ديدند كه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) _در حالى كه تنها ده سال داشت_ پاسخ پرسشهاى آنان را نوشته است. هنگام مراجعت در بين راه با امام موسى بن جعفر(علیه السلام) ملاقات نمودند و ماجرا را به عرض ايشان رساندند. امام آن نوشته را از آنها گرفت و مطالعه نمود و چون پاسخها را درست يافت، لبخند رضايت بر لبانش نقش بست و سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش به فدايش باد.»(75)

چون بود از خاندان وحى آن عالى نسب 
عالِم اسرار قرآن حضرت معصومه است(76) 


همچنين وصف «محدثه»(77) كه از اوصاف كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) است، بيانگر علم و آگاهى اين صفيّه آل طه(سلام الله علیها) مى باشد. توضيح اينكه حديث در اصطلاح علم درايه به كلامى اطلاق مى شود كه حكايت از سخن يا فعل يا تقرير معصوم(علیه السلام) داشته باشد(78) و محدِّث و محدِّثه به كسى گفته مى شود كه سخن معصوم يا فعل و تقرير او را نقل كند. اهميت اين كار در آن است كه سيره و روش علمى و معارف بى پايان حضرات معصومين(علیهم السلام) نسل به نسل و در همه قرون و اعصار حفظ گشته، ثمرات آن به تمامى ابناى بشر مى رسد. رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: «مَنْ تعلَّمَ حَديثينِ اثْنينِ يَنْفَعُ بِهِما نَفسَهُ اَوْ يُعَلِّمُهُما غيرَه فَيَنتَفِعُ بِهِما كانَ خَيْراً لَهُ مِنْ عِبادَةِ سِتِّينَ سنَةٍ؛(79) كسى كه دو روايت بياموزد و خود از آن سود ببرد يا به ديگرى آموزد تا او از آنها بهره ببرد، برايش از شصت سال عبادت برتر است.» 
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)، از جمله زنان نادرى است كه در شمار ناقلان حديث قرار دارد و روايات گهربارى را براى مردم نقل نموده كه از آن ميان تنها روايات ذيل به دست ما رسيده است:
 

1. حديث غدير و منزلت
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به نقل از حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى فرمايد: «اَنَسيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ الله(صلی الله علیه و آله) يَوْمَ غَدير خُمٍّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، و قوله: اَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ موسى؛(80) آيا فراموش كرديد فرمايش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در روز غدير؟ كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، على(علیه السلام) نيز مولاى اوست و [آيا فراموش كرديد اين سخن حضرت را كه] فرمود: [يا على] نسبت تو به من همانند هارون به موسى(علیه السلام) است«.
 

2. دوستى آل محمد(صلی الله علیه و آله)
به نقل از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَلاَ مَنْ مَاتَ على حُبِّ آل محمدٍ ماتَ شَهيداً؛(81) بدانيد كه هر كس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است«.
 

3. قم مركز شيعيان
حضرت معصومه(سلام الله علیها) وقتى در ساوه مريض شد، به همراهانش فرمود: مرا به قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: «قم مركز شيعيان ما مى باشد.»(82)
 

4. محبّان حضرت على(علیه السلام)
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) از حضرت زهرا(سلام الله علیها) روايت مى كند كه پدرم رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: شبى كه مرا به آسمان (معراج) بردند، داخل بهشت شدم. در آنجا خانه اى از دُرّ سفيد ديدم كه ميان آن خالى بود. آن خانه درى داشت كه با دُرّ و ياقوت مزين شده بود و روى آن پرده اى كشيده بودند. وقتى سر بلند كردم، ديدم بر بالاى آن نوشته اند: «لاَ اله الاَّ الله، محمد رسول الله، على ولى القوم» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍ بَخٍ مِنْ مثل شيعةَ عَلىٍّ؛به به چه كسى مانند شيعه على است.»
وقتى داخل خانه شدم، قصرى از عقيق سرخ ديدم كه وسط آن خالى بود. اين خانه نيز درى داشت كه پرده اى مزين به زبرجد سبز بر آن آويخته بودند. وقتى سر بلند كردم، ديدم بر فرازش نوشته اند: «محمد رسول الله، على وصى المصطفى«.
بر پرده نيز نوشته بودند: «بشّر شيعة على بطيب المولد؛ شيعه على را به حلال زاده بودن بشارت ده.»
وقتى وارد شدم، به قصرى ديگر از زمرد سبز رسيدم كه زيباتر از آن را هرگز نديده بودم. درى از ياقوت قرمز داشت كه با انواع لؤلؤها تزيين شده بود. 
بر پرده آن نوشته بودند: «شيعة على هم الفائزون؛ شيعيان على رستگاران اند.» 
پرسيدم: دوست من جبرئيل! اين قصر از آن كيست؟ 
پاسخ داد: «يَا مُحمدُ، لِاِبنِ عَمِّكَ و وَصِيِّكَ عَلىِّ بْنِ اَبِى طَالِبٍ يُحْشَرُ النَّاسُ كُلُّهم يَومَ القيامةِ حُفَاةً عراةً الاَّ شيعةَ علىٍّ و يُدْعَى النَّاسُ بِاَسْمَاءِ اُمّهَاتِهم مَا خَلاَ شيعة علىٍّ فانَّهم يُدعونَ بِاَسماءِ آبائهم؛ اى محمد! اين خانه پسر عمو و جانشين تو على بن ابى طالب است. در رستاخيز همه مردم جز شيعيان على پا برهنه و عريان محشور مى شوند و همه مردم جز شيعيان على با نام مادرشان خوانده مى شوند. شيعيان على با نام پدرانشان خوانده خواهند شد«. 
درباره راز اين مسأله پرسيدم، پاسخ داد: «لانهم اَحَبُّو عليّاً فَطَابَ مَولِدُهم؛ چون على را دوست داشتند، ولادتشان نيك [و حلال] گرديد.»(83)
و اگر امروزه شاهديم كه مركزيت حوزه علميه و جايگاه علوم آل محمد(صلی الله علیه و آله) در جهان تشيع، شهر قم مى باشد، در حقيقت، به بركت وجود آن خاتون دو عالم و منزلت علمى و معنوى اوست كه چون مغناطيسى عظيم شيفتگان علم و معرفت را به سوى حرم مطهرش جذب نموده است، حقيقتى كه امام صادق(علیه السلام) قرنها پيش نويدش را اين چنين داده بود: 
«سَتَخْلُو كوفةُ مِنَ المؤمنينَ و يأزِرُ عَنْهَا العلمُ كما تَأزِرُ الحيَّةُ فى جُحْرِها، ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبلْدَةٍ يُقالُ لَها قُمْ و تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لاَ يَبْقى فىِ الْاَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فىِ الدّينِ حَتَّى الْمخَدَّراتِ فى الْحِجَال؛(84) به زودى كوفه از مؤمنان خالى مى گردد و علم از آن همچون مارى كه در لانه اش جمع مى شود، جمع و بر چيده مى گردد و سپس در شهرى كه آن را قم مى گويند، آشكار مى شود و آنجا معدن علم و فضيلت خواهد شد. آن گاه در سراسر زمين [بر اثر گسترش علم از قم] هيچ كس حتى زنان پرده نشين باقى نمى مانند كه از نظر دين [و آگاهى به مسايل آن] ضعيف و مستضعف باشند». 
اما «عالمه» بودن حضرت مريم(سلام الله علیها) از تصديق او نسبت به كلمات ربوبى و كتابهاى انبياى الهى معلوم مى گردد كه «صَدَّقَتْ بكلماتِ ربِّها و كُتُبِهِ و كانتْ مِنَ الْقانِتين؛(85) او كلمات پروردگارش و كتابهاى او را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود»؛ زيرا چنين تصديقى كه ثمره اش در عبادات خاضعانه او جلوه مى كند، جز در پرتو علم و معرفت نسبت به كلمات رحمانى و كتب آسمانى ميسور نمى باشد.
همچنين عمق آگاهى و معرفت الهى دختر عمران را از كلامى مى توان فهميد كه در سنين نوجوانى در جواب زكرياى نبى(علیه السلام) عرضه داشت؛ «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَريَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدِهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَريمُ اَنَّى لَكِ هذَا قَالتْ هُوَ مِنْ عِنْد اللَّه اِنَّ اللَّه يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ؛(86) هر زمان زكريا وارد محراب او مى شد، رزقى در نزد او مى ديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آورده اى؟ گفت: اين از ناحيه خداست. خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد.»
 

پرتو ششم: صفت صّديقه
«صدّيق» و «صدّيقه» مبالغه در تصديق است و در لغت به كسى گفته مى شود كه دائم الصدق باشد(87) و همواره و در همه حالات با صدق و راستى زندگى كند؛ صداقتى در گفتار، كردار، پندار و اعتقاد. همچنين به فرد كامل در صدق(88) و يا ملازم و همراه(89) با صدق معنا شده است و از ديدگاه قرآن مجيد، صدّيقان كسانى هستند كه مورد انعام خداوند واقع شده اند و با انبيا، شهدا و صالحان رفيق راه و هم قافله مى باشند: 
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّه وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللَّه عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيّينَ و الصِّديقينَ و الشُّهَدَاءِ و الصَّالِحينَ و حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً؛(90) و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، با كسانى همراه خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقان خوبى هستند.»
از نوع بيان آيه فوق چنين استفاده مى شود كه بعد از مقام نبوت، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نيست؛ صدقى كه نه فقط در سخن گفتن كه دراعمال و نيّات نيز حضور دارد؛ زيرا حقيقت اسلام و ايمان بدون آن محقق نمى گردد؛ چنان كه اميرمؤمنان، على(علیه السلام) مى فرمايد: «اَلصِّدقُ عِمادُ الاْسلامِ وَ دَعَامَةُ الاِيمانِ؛(91) صدق و راستى ستون اسلام و پشتوانه ايمان است.» و قرآن كريم مى فرمايد: «وَ الَّذِينَ ءَامنوُا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ اُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقونَ؛(92) و آنان كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، صدّيق هستند«.
مريم عذرا(سلام الله علیها) از جمله كسانى است كه در آيه اى از قرآن مجيد به صدّيقه توصيف شده: «ما المسيحُ ابنُ مريمَ الاَّ رَسولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ و اُمُّهُ صِدّيقةٌ؛(93) نيست مسيح پسر مريم، مگر پيامبرى كه به تحقيق پيامبران قبل از او گذشتند و مادرش صديقه بود.» و در آيه اى ديگر تصديق كننده كلمات ربوبى و كتب آسمانى معرّفى گرديده است: «وَ مَريمَ ابْنتَ عِمرانَ الّتِى اَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فيه مِنْ رُوحِنَا و صَدَّقتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا و كُتُبِهِ و كَانَتْ مِنَ القانِتينَ؛(94) و مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت، پس از روح خود در او دميدم و كلمات پروردگار و كتابهاى او را تصديق كرد و از طاعت پيشگان بود.» 
در انجيل لوقا نيز آن گاه كه جبرئيل فرشته بر دختر عمران ظاهر مى شود و مى گويد: «سلام بر تو اى دخترى كه مورد لطف پروردگار قرار گرفته اى! خداوند با توست.»(95) و سپس نويد تولد پسرى مقدس، به نام عيسى را به او مى دهد، حضرت مريم(سلام الله علیها) سخنى را اظهار مى كند كه در حقيقت همان تصديق كلمات رب و تصديق بشارت جبرئيل مى باشد، وى چنين مى گويد: «من خدمت گزار خداوند هستم و هر چه او بخواهد، با كمال ميل انجام مى دهم. از خدا مى خواهم كه هر چه گفتى، همان بشود.»(96)
در بين روايات اسلامى هم حديثى از امام جعفر صادق(علیه السلام) وارد شده كه مريم عذرا(سلام الله علیها) همچون فاطمه زهرا(سلام الله علیها) صديقه به شمار آمده است. روايت از مفضّل، شاگرد امام صادق(علیه السلام) نقل شده كه مى گويد: «از ابو عبدالله(علیه السلام) پرسيدم: چه كسى فاطمه را غسل داد؟ حضرت فرمود: اميرمؤمنان(علیه السلام). گويا اين سخن بر من عظيم جلوه كرد. به همين جهت، فرمود: مثل اينكه از خبرى كه به تو دادم، دلتنگ شدى. گفتم: فدايت شوم، حقيقتاً چنين شدم. فرمود: دلتنگ نشو! زيرا او (فاطمه) صديقه بود و غسل نمى داد او را مگر صدّيق، آيا نمى دانى كه مريم را غسل نداد، مگر عيسى.»(97)
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نيز علاوه بر اينكه در بين علما متصف به وصف «صديقه» است(98) و اين وصف با لقب او، «معصومه» ملازم مى باشد، حقيقت صدق و راستى در گفتار و رفتار كه همان تقواى واقعى است، در اوصاف نقل شده در زيارت نامه حضرتش (البرةُ الرشيدة التقيّة النقيّة؛(99) نيكو كردارِ هدايت شده پرهيزكار وارسته) قرار دارد و در سراسر زندگى پر ماجراى آن صفية الله(سلام الله علیها) متجلّى مى باشد كه روح لطيفش لحظه اى از مسير حق و صراط مستقيم ميل ننمود.
در ضمن رواياتى كه از طريق اين محدثه آل طه(سلام الله علیها) به دست ما رسيده و هر كدام گنجينه اى گرانبها از جواهر زيبنده ولايت است، مى تواند خود گواه آشكارى بر صدق لسان حضرتش باشد؛ احاديث پربارى كه در محور اصول اعتقادى شيعه و تأكيد به وصالت و ولايت امير مؤمنان على(علیه السلام) و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع و تمجيد از شهر قم مى باشد.
 

پرتو هفتم: مقام صبر
صبر، خويشتن دارى در برابر ناملايمات است كه امير بيان، على(علیه السلام) مى فرمايد: «اَلصَّبرُ اَنْ يَحتمِلَ الرجلُ مَا يَنُوبُهُ و يَكظِمُ مَا يَغْضِبُهُ؛(100) صبر آن است كه آدمى پيشامدهاى بد را تحمّل كند و جلوى خشم خود را بگيرد.» و به اصطلاح دانشمندان علم اخلاق: «عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نگشتن آن در بلايا و مصايب و مقاومت كردن با حوادث و شدايد به نحوى كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگى و طمأنينه كه پيش از حدوث آن واقعه است، زوال نپذيرد.»(101)
صبر صفتى متعالى است كه تنها بندگان خاص خداى رحمان و صاحبان عزم و ثبات قدم از بين رسولان، شايسته بهره مندى از آن هستند؛ چنان كه خداوند متعال به پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ اوُلُوا الْعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ؛(102) پس صبر كن همچنان كه صاحبان عزم از رسولان صبر نمودند.» 
و صابران كسانى هستند كه به موجب شكيبايى توأم با معرفت در مقابل مصيبتها، باده نوش صهباى طهور نويد و بشارت ربوبى مى گردند: «وَ بَشِّرِ الصَّابرينَ الَّذينَ اِذَا اَصَابَتْهُم مصيبةٌ قالوا اِنَّا لِلَّهِ و اِنَّا اِلَيه رَاجعونَ؛(103) و به صبر كنندگان مژده بده، آنان كه چون مصيبتى به ايشان برسد، گويند: همانا ما از خداييم و به سوى خدا باز مى گرديم»؛ مژده و بشارتى كه حكايت از بهشت جاويد الهى و سلام فرشتگان آسمانى دارد: 
«وَالَّذينَ صَبَروُا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ... اوُلئكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها و مَنْ صَلَحَ مِنْ ءَابَائِهِمْ و اَزْوَاجِهِمْ و ذُرِّيَّاتِهِم وَ الْمَلاَئِكَةُ يَدْخُلوُنَ عَلَيهِم مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛(104) و آنهايى كه به خاطر رضايت و خوشنودى پروردگارشان صبورى مى كنند... پايان نيك سراى ديگر براى آنهاست؛ بهشتهاى جاويدان كه آنان به همراه پدران و همسران و فرزندان صالح خود وارد آن مى شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى گردند [و به آنها مى گويند:] سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه پايان خوبى در اين سرا نصيبتان شد.»

ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست 
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد(105)


براى شناخت ميزان سختيها و مشكلاتى كه مريم عذرا(سلام الله علیها) در سراسر زندگى خود متحمل شد و در برابر آن شكيبايى و صبورى را در پيش گرفت، كافى است صحنه اى را تجسّم كنيم كه حضرت مريم(سلام الله علیها) توسط روح القدس آگاهى مى گردد كه بايد به كلمه الهى، عيساى مسيح(علیه السلام)، بنابر اراده و مشيت ربوبى باردار شود و آبروى خويش را از دست رفته ببيند. 
غم تنهايى، سنگينى حمل و رنج زايمان از يك سو و ترس از زخم زبان و شماتت مردم و اندوه از بين رفتن آبرويى كه ثمره عمرى عبادت، مجاهدت و اعمال نيك بوده است از سوى ديگر، براى او از جان دادن سخت تر مى نمايد كه در هنگام وضع حمل با چشمانى اشكبار و دلى پر حسرت، آرزو مى كند: «يَا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هذا و كُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً؛(106) اى كاش من قبل از اين مرده بودم و فراموش شده از ياد رفته بودم»؛ لكن در اين هنگام طفلى كه در رحم دارد، پيام آور شادى از عالم غيب مى گردد و او را چنين دلدارى مى دهد:
«اَلاَّ تَحْزَنِى قَدْ جَعَل رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً وَ هُزِّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيكِ رُطَباً جَنِيّاً فَكُلِى وَ اشْرَبِى وَ قَرِّى عَيْناً؛(107) اندوه مدار كه به تحقيق در زير [پاى] تو نهرى قرار دارد، و تنه درخت خرما را به سوى خود بكش تا رطب تازه چيده بر تو فرو ريزد، پس بخور و بياشام و روشن باشد چشم تو.» 
اين روشنايى چشم و شادمانى مريم(سلام الله علیها) در نتيجه صبر و استقامتى كه پيشه خويش ساخت، در انجيل لوقا اين گونه انعكاس يافته كه وقتى به ملاقات خواهرش، اليزابت، همسر زكرياى نبى(علیه السلام) رفت، اليزابت به او گفت: «تو ايمان آوردى كه هر چه خدا بگويد، همان شود. براى همين است كه خدا چنين نعمت بزرگى به تو بخشيده است. مريم جواب داد: راستى با چه كلماتى از خداوند تشكر كنم. نجات دهنده ام، خدا، چه شادى به من بخشيده است! چون به من ناچيز هم توجه فرموده و حالا مردم هر نسل نام مرا به نيكى ياد خواهند كرد.»(108)
زندگى كوتاه كريمه اهل بيت، حضرت معصومه(سلام الله علیها) نيز مشحون از دردها و رنجها و حوادث اندوهگين است كه كمتر بانويى با سن و سال حضرتش تاب و تحمل آن را دارد. اسارت پدر و سپس از دست دادن او كه به دستور خليفه وقت، هارون الرشيد و در زندان سندى ابن شاهك (در سال 183 ق.) به شهادت رسيد و آن گاه دورى از برادرش، امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) كه به فرمان مأمون سفرى تبعيد گونه در سال 200 ق. به آن حضرت تحميل شد، غم و اندوه فراوانى را بر وجود آن بانوى جوان وارد آورده بود كه به دنبال دريافت نامه اى از برادر محبوب و امام عصر خود، تصميم گرفت در سال 201 ق. براى رسيدن به لقاى يگانه عزيزش، رنج سفر به ديار غربت را بر خود هموار نمايد و به همراه پنج تن از برادران خود و تنى چند از برادرزادگان و غلامان و كنيزان، راه «مرو» را در پيش بگيرد.(109) 
اما چون در مسير اين سفر طولانى به شهر ساوه رسيدند، بنا به نقلى، عده اى از دشمنان اهل بيت(علیهم السلام) به همراهى مأموران حكومتى به كاروان آن وديعه الهى حمله نمودند و تعدادى از همراهان و برادران حضرت را به شهادت رساندند. سوز هجران امام رضا(علیه السلام)، سنگينى اين واقعه غم انگيز و فشار اندوه از دست دادن همراهان به گونه اى بود كه دختر موسى بن جعفر(علیه السلام) به سختى بيمار شد و به خادم خود فرمود: «مرا به شهر قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما مى باشد.»(110)
و بدين ترتيب، به سمت قم حركت نمود، اما در ايام كوتاهى كه پس از آن واقعه، چون شقايقى داغ ديده در برهوت خشك دنيا به سر برد، هرگز زبان به شكايت باز نكرد و جام صبر و شكيبايى را از كف نداد و با ظرفيت اقيانوس گونه خود تنها به راز و نياز عاشقانه با معبود خويش پرداخت. 
بنابراين، مى توان گفت كه سراسر حيات فاطمه معصومه(سلام الله علیها) در محنتكده عالم ملك تجليگاه صبر و استقامت به همراه ثمرات روحفزاى آن است؛ صبرى كه به بيان رسول ختمى مرتبت(صلی الله علیه و آله) داراى اقسام سه گانه ذيل است:
«صبر در مصيبت و بلا، صبر بر طاعت و بندگى، صبر از معصيت و گناه.»(111) و نتايج و ثمرات هر يك به ترتيب، رضا به قضاى الهى، انس با حق، و تقواى نفس مى باشد.
 

پرتو هشتم: تدفين توسط ولى خدا
از ديگر فضايل مشترك بين مريم عذرا(سلام الله علیها) و فاطمه معصومه(سلام الله علیها) آن است كه اين ميراث داران صداقت و راستى و اسوه هاى طهارت پاكى به دست ولى اى از اولياى الهى به خاك سپرده شده اند. 
حضرت مريم(سلام الله علیها) در اواخر عمر شريفش به موجب انسى كه با عبادت داشت، به همراه فرزندش، عيساى مسيح(علیه السلام) روزها را در كوهستان با زبان روزه به راز و نياز و مناجات با پروردگار خود مشغول بود و شبها به شب زنده دارى مى پرداخت و طعامش جز گياهان صحرايى و كوهستانى نبود؛ اما يك روز در اثر خستگى و فرسودگى بسيار به خوابى عميق فرو رفت كه ديگر بيدار نشد و اين گونه از دنياى فانى مفارقت نمود. 
چون وقت نماز و افطار فرا رسيد، عيسى(علیه السلام) به كنار مادر آمد و او را صدا زد تا بيدارش نمايد. وقتى جواب نشنيد، پارچه سفيد روانداز مادر را به كنار زد و متوجه شد كه از دنيا رفته است. آن گاه با ديده اى گريان و دلى سرشار از اندوه، پيكر مطهر مادر را به بيت المقدس آورد و مقدمات تدفين را آماده نمود و او را به خاك سپرد.(112) 
اما معصومه اهل بيت(سلام الله علیها) پس از هفده روز عبادت و انس با معبود در شهر شيعه نشين قم و در منزل موسى بن خزرج، بزرگ خاندان اشعرى، در اثر شدت بيمارى به سوى فردوس برين رحلت نمود و به مصداق آيه «يَا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَةً»(113) با نفسى مطمئنه، در حالى كه راضى به قضاى ربوبى و مرضىِ الهى بود به ديدار ربّ خويش شتافت؛ چنان كه در زيارت نامه آن خاتون با اوصاف «الرّضيةُ الْمرضية؛(114) بانوى شايسته و پسنديده» نسبت به ساحت اقدسش عرض سلام و ادب مى نماييم. 
بعد از وفات آن صفيّةالله، حضرت معصومه(سلام الله علیها) شهر قم غرق در ماتم و غم شد. پيكر مقدس حضرتش را بعد از غسل و كفن به سوى قطعه زمينى به نام «بابلان» كه متعلق به موسى بن خزرج بود، تشييع كردند؛ ولى به هنگام دفن، آل سعد بر سر كسب افتخار تدفين آن شفيعه روز جزا و وديعه آل طه(سلام الله علیها) اختلاف نمودند و به گفتگو پرداختند و بالاخره تصميم گرفتند، اين كار را به پيرمرد صالحى به اسم «قادر» بسپارند.
مردم در انتظار آمدن آن پيرمرد مؤمن به سر مى بردند كه ناگاه دو سوار را ديدند، با روى پوشيده، از جانب ريگزار به سوى آنان مى آيند. چون به نزديك جنازه رسيدند، پياده شدند و بر آن نماز خواندند و سپس پيكر حضرت معصومه(سلام الله علیها) را به داخل سردابى كه از قبل مهيا شده بود، بردند و به خاك سپردند و بدون آنكه با كسى سخنى بگويند، بيرون آمده، سوار شدند و رفتند و كسى هم آنها را نشناخت.(115) 
لكن بنا به اظهار صاحب كتاب «تاريخ قم» محتمل است كه يكى پدر بزرگوارش، موسى بن جعفر(علیه السلام) و ديگرى برادر عالى قدرش، حضرت رضا(علیه السلام) بوده باشند؛ اما به هر حال، از جمله اولياى الهى بوده اند كه خود دلالت بر منزلت والاى كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) و نهايت جلالت قدر وى دارد. 
شايان ذكر است كه بعد از مراسم تدفين، موسى بن خزرج سايبانى از حصير و بوريا بر قبر شريف آن حضرت برافراشت و اين سايبان برقرار بود تا زمانى كه حضرت زينب، دختر امام جواد(علیه السلام) وارد قم شد و قبّه اى آجرى بر آن مرقد مطهر بنا نمود.(116) پس از روزگارى خود او نيز در اين شهر به ديار باقى شتافت و جسم پاكش در جوار حضرت معصومه(سلام الله علیها) به خاك سپرده شد.(117)
 

پرتو نهم: شرافت و قداست محل دفن
برخى از اماكن داراى تقدّس و شرافت خاصى هستند كه مهم ترين عامل تشرف آنها، عامل انسانى، يعنى حضور بندگان خالص خداى رحمان همچون انبيا واوليا و صلحا مى باشد؛ چنان كه در ابتداى سوره تين، خداوند متعال چهار قسم را ذكر نموده كه هر كدام بيانگر مكانى خاص مربوط به يكى از پيامبران الهى مى باشد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الاَمين؛(118) قسم به انجير و زيتون و سوگند به طور سينين و قسم به اين شهر امن (مكه).» 
در تفسير اين آيات گفته اند: «اين اقسام مذكور، مشعر است بر شرف اين بقاع مباركه و آنچه ظاهر شده از آنها از خير و بركت به سبب سكناى پيغمبران و علما در آن؛ زيرا منبت تين و زيتون، مهاجر حضرت ابراهيم(علیه السلام) و مولد حضرت عيسى(علیه السلام) و منشأ او، و طور محل مناجات حضرت موسى(علیه السلام) و مكه موضع خانه و مطاف عالميان و مولد حضرت خاتم(صلی الله علیه و آله) و مبعث آن سرور است.»(119)
همچنين بيت المقدس از جمله مكانهايى است كه داراى قداست و شرافت ويژه اى مى باشد؛ چرا كه مهبط وحى و محل نزول ملائكة الله بوده و سالهاى زيادى حضور پيامبران و اولياى بزرگى همچون داود پيامبر(علیه السلام)، سليمان نبى(علیه السلام) و عيساى مسيح(علیه السلام) را درك نموده و جايگاهى است كه مريم عذرا(سلام الله علیها) تحت صيانت ولايى و تعليم و تربيت معنوى حضرت زكريا(علیه السلام) به عبادت پروردگار و تهذيب و تطهير ضمير خويش مشغول بوده، مراتب رشد و تعالى روحى را طى كرده و در نهايت نيز مدفن متبركى براى آن سرور و سيده زنان عالم گرديده است. در شرافت و عظمت اين مكان مقدس همين بس كه معراج پر راز و رمز رسول ختمى مرتبت(صلی الله علیه و آله) از آنجا صورت پذيرفته است:
«سُبْحانَ الّذِى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ المَسْجدِ الْحَرَامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ اَيَاتنَا؛(120) پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم، برد تا آيات خود را به او نشان دهيم.» 
به فرموده علامه طباطبايى در تفسير الميزان، مراد از مسجد الاقصى به قرينه جمله «اَلَّذِى بَارَكْنَا حَولَه؛ جايگاهى كه اطرافش را مبارك نموديم»، بيت المقدس است.(121) و از ام هانى، دختر ابوطالب كه معراج رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) از خانه او آغاز گرديد، روايت شده كه فرمود: «اِنَّ الْحَرَمَ كُلَّه مَسْجِدٌ وَ الْمَسجدُ الاَقْصَى هُوَ بَيْتُ الْمُقَدَّسِ و هو مَسْجِدُ سُلَيَْمانَ بْنَ دَاوُدِ؛(122) همانا حرم كلّش مسجد است و مسجد الاقصى همان بيت المقدس است كه مسجد سليمان فرزند داود(علیه السلام) مى باشد.» 
شهر قم و مدفن حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نيز در روايات متعددى مورد ستايش قرار گرفته، و داراى شرافت و تقدس شمرده شده است؛ قداستى كه قبل از حضور صفيه آل طه(سلام الله علیها) به جهت حضور شيعيان دلباخته اهل بيت(علیه السلام) و بندگان عارف و خالص خداى رحمان به وجود آمده است؛ چنان كه در روايتى، امام كاظم(علیه السلام) قم را جايگاه آل پيامبر و پناهگاه پيروان آنها معرفى مى نمايد: «قُم عُشُّ آلِ مُحمدٍ و مَأْوَى شِيعَتِهِمْ؛(123) قم آشيانه خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) و پناهگاه شيعيان آنهاست.»
و در روايت ديگرى، امام صادق(علیه السلام) خاك قم را داراى ارزش و اعتبار والا مى داند كه جز به خاطر حضور ارادتمندان ائمه(علیهم السلام) نمى باشد: «تُرْبَةُ قُم مُقَدَّسةٌ و اهلُها مِنَّا وَ نَحنُ مِنْهُمْ لا يُريدُهُمْ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاَّ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُه؛(124) خاك قم مقدس است و اهل آن از ما هستند و ما از آنهاييم. هيچ جبّار و سركشى اراده بدى به آنها نمى كند، مگر آنكه به زودى به كيفر خود مى رسد.»
و امام هادى(علیه السلام) در بيان وجه تسميه قم، آن را بخشى از سرزمين بيت المقدس به حساب آورده، مى فرمايد: «انَّمَا سُمِّىَ قُمْ بِه لانَّه لَمّا وصلت السفينةُ اليه فى طوفان نوح(علیه السلام) قامت، و هو قِطعَةٌ مِنْ بَيْتِ المقدس؛(125) همانا قم به اين اسم ناميده شد، زيرا زمانى كه كشتى در طوفان نوح(علیه السلام) به آن رسيد، قيام كرد و آن قطعه اى از بيت المقدس مى باشد.» 
اين شرافت و قداست ارض قم با حضور شفيعه روز جزا، حضرت معصومه(سلام الله علیها) جلا و صفايى ديگر يافته؛ زيرا كه چون صدف، مرواريد گرانبهاى بهشتى را در خود جاى داده است: 

زمين قم به مثل صدف بود آرى 
وجود معصومه گوهر است اينجا(126)


امام خمينى - قدّس سرّه - نيز در مدح و تنظير آن حضرت به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) چنين سروده: 

آن يك خاك مدينه كرده مزين 
صفحه قم را نموده اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافت جنت 
آب مدينه نموده آن يك كوثر 
عرصه قم غيرت بهشت برين است 
بلكه بهشتش يساولى است برابر
زيبد اگر خاك قم به عرش كند فخر 
شايد گر لوح را بيابد همسر 
خاكى عجب خاك آبروى خلايق 
ملجأ بر مسلم و پناه به كافر(127)

حرم مطهر كريمه اهل بيت(سلام الله علیها) بسان كهربايى قوى است كه شيفتگان ولايت را از گوشه و كنار دنيا به سوى هاله نورانى خويش جذب مى كند و چون پروانگان عاشق به طواف شمع وجود خويش وا مى دارد و درى از درهاى بهشت جاودان را به سوى آنها مى گشايد كه «اِنَّ للجَنَّةِ ثمانيةَ اَبْوَابٍ و لاَهلِ قُمّ وَاحِدٌ مِنْهَا، فَطُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ؛(128) به درستى كه براى بهشت هشت در است و يكى از آنهابراى اهل قم مى باشد. پس خوشا به حال آنها، و خوشا به حال آنها، و خوشا به حال آنها.» 
به همين جهت است كه امام جواد(علیه السلام) فرموده اند: «مَنْ زَارُ قَبْرَ عَمَّتِى بِقُمِّ فَلَهُ الجَنَّه؛(129) كسى كه قبر عمّه ام را در قم زيارت كند، بهشت براى اوست.» و معلوم است كه هر زيارتى چنين ثمره اى نمى تواند داشته باشد و تنها زيارتى بهشت نعيم را نتيجه مى بخشد كه با شناخت و معرفت نسبت به آن حضرت توأم باشد: «من زارها عارفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الجَنَّة؛(130) كسى كه او را با معرفت به حقش زيارت كند، بهشت براى اوست»؛ شناختى كه مدارج والاى طهارت، معرفت، تقوا، عبادت، صداقت و نورانيت آن خاتون را در صحيفه قلب زائر ترسيم نمايد و اسوه اى مناسب را براى زندگانى روحانى به تصوير كشد.
 

پرتو دهم: مقام شفاعت
«شفاعت» در لغت به معناى آن است كه كسى در نزد مَلِك و يا بزرگى حاجتى را براى ديگرى درخواست نمايد و در واقع، به معناى واسطه شدن براى در خواست بخشايش گناهان و جرايم ديگرى مى باشد.(131)
شفاعت مقامى است كه به دلالت آيات قرآن، نصيب هر كسى نمى شود: «وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقبَلُ مِنْها شَفَاعةٌ ولاَ يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاَ هُم يُنصَرُون؛(132) و از آن روز بترسيد كه كسى به جاى ديگرى مجازات نمى شود و نه شفاعت او پذيرفته مى شود و نه غرامت و بدل او قبول خواهد شد و نه يارى مى شوند.» و تنها كسانى از موهبت شفاعت برخوردار مى گردند و مى توانند واسطه نجات ديگران شوند كه اذن و اجازه الهى را تحصيل نموده باشند: «مَا مِن شَفيعٍ اِلاَّ مِنْ بَعدِ اِذْنِهِ؛(133) هيچ شفاعت كننده اى جز به اذن او وجود ندارد.» 
كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) بانوى والا مقامى است كه به تصريح روايات ائمه اطهار(علیهم السلام) از مقام شفاعت بهره مند است و مى تواند نجات بخش محبان ولايت و شيعيان اهل معرفت از شعله هاى جانسوز دوزخ و تعالى بخش آنان به فراخناى روحفزاى بهشت باشد. 
گستره دايره شفاعت آن خاتون نسبت به همه شيعيان لايق كه در پيش گويى صادق آل طهارت(علیهم السلام) قبل از تولد حضرت معصومه(سلام الله علیها) و حتى پيش از ميلاد پدر او، امام كاظم(علیه السلام)، بيان شده، خود نشانگر عظمت مقام معنوى آن بانو در نزد خداى رحمان است؛ امام صادق(علیه السلام) مى فرمايد: «...تُقْبَضُ فيها امرأةٌ مِن ولدى اسمُها فاطمةُ بنتُ موسى و تَدْخُلُ بشفاعَتِها شِيعَتِى الجنَّةِ بِاَجْمعهم؛(134) زنى از فرزندان من در قم از دنيا مى رود كه نامش فاطمه دختر موسى است و تمامى شيعيان با شفاعت او داخل بهشت مى شوند.» 
و همچنين در زيارت نامه اى كه از على بن موسى الرضا(علیه السلام) روايت شده، مى خوانيم: «يا فاطمةُ اشْفَعى لى فى الجَنَّةِ فَاِنَّ لَكِ عند الله شأناً مِنَ الشَّأنِ؛(135) اى فاطمه براى من در بهشت شفاعت كن! زيرا كه در پيشگاه خداوند داراى مقام والايى هستى.» و در زيارت نامه دوم آن شفيعه روز جزا، حضرت معصومه آل طه(سلام الله علیها)، چنين نغمه سرايى مى كنيم: 
«أتيتكِ يا سيّدتى يا فاطمةُ زائراً لَكِ عارفاً بِحَقِّكِ و حقِّ اخيكِ و آبائكِ الاطهارِ طَالِباً فَكَاك رَقَبَتِى مِنَ النّارِ مُلْتَمِساً منكِ الشفاعةَ اذَا اِمْتازَ الاَخيارُ مِنَ [الاَشرارِ] فَاشْفَعِى لى عند ربّكِ و آبائكِ الابرار، فاِنَّكِ مِنْ اَهْلِ بيتٍ لا يَخْسَرُ مَنْ تَولاَّهم ولا يَخِيبُ مَن آتاهم؛(136) اى سرور من! اى فاطمه! به نزدت آمدم در حالى كه زيارت كننده تو هستم و عارف به حق تو و حق برادران و پدران پاكت مى باشم و طلب كننده آزاديم از آتش و درخواست كننده شفاعت از تو در هنگامى كه خوبان از بدان جدا مى شوند، هستم. پس مرا در نزد پروردگار و پدران نيك خود شفاعت كن؛ چرا كه تو از اهل بيتى هستى كه هر كس ولايت آنها را بپذيرد، زيان نمى كند و هر كس به سراغشان برود، نااميد نمى گردد.» 
از مجموع سه روايت فوق مى توان چنين نتيجه گرفت كه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) شفاعت كننده شيعيان واقعى و مؤمنان لايق در مراحل مختلف است:
1. «شفاعت عام» قبل از ورود به بهشت، براى بخشوده شدن خطاها و گناهان و دريافت شايستگى دخول به جنّت الهى.
2. «شفاعت خاص» پس از ورود به بهشت در نزد رب متعال و حضرات معصومين(علیهم السلام)، براى ارتقاى مقام و علوّ درجه در مراتب روح بخش بهشتى. 

قم گشته از شرافت معصومه با صفا 
چون روضه بهشت برين گشته پر ضيا
شاهدان به در گهش همه آورده التجا
بى شك كه مى رود به بهشت از ره عطا(137)

اما مريم عذرا(سلام الله علیها) اگر چه دليل نقلى صريح مبنى بر شفيعه بودن او در قيامت نداريم، ولى دلايل عام، شامل حال او مى باشد و مى توان چنين استفاده نمود كه اين بانو نيز برخوردار از مقام شفاعت است. رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) در روايتى شفاعت را به انبيا، اوصيا، ملائكه و مؤمنين نسبت داده، مى فرمايد:
«اَلشَّفاعةُ لِلاَنبياءِ والاْوصياءِ وَ الْملائكةِ وَ فِى الْمُؤمِنين مَنْ يَشْفَعُ مِثْلَ رَبيعةِ و مضر و اَقَلُّ المؤمنينَ شفاعةً مَنْ يشفعُ لِثلاثينَ انساناً و الشَّفاعةُ لاَ تكونُ لاَهلِ الشَّكِّ و الشِّركِ وَلاَ لاهلِ الْكفرِ و الجُحُودِ بَل يَكونُ للمؤمنين مِنْ اهلِ التَّوْحيدِ؛(138) شفاعت براى پيامبران و اوصيا و فرشتگان است و در بين مؤمنين كسى است كه مانند دو قبيله ربيعه و مضر را شفاعت مى كند و كمترين اهل ايمان در شفاعت كسى است كه سى انسان را شفاعت مى كند و شفاعت براى اهل شك و شرك و اهل كفر و انكار نمى باشد، بلكه براى مؤمنين از اهل توحيد مى باشد.» 
بدون شك حضرت مريم(سلام الله علیها) نه تنها در زمره مؤمنان است كه قرآن مجيد در آيه پايانى سوره تحريم او را به عنوان مثال و الگو براى مؤمنين ياد مى كند و يا به جهت حفظ پاكدامنى اش او را به همراه فرزندش، عيساى مسيح(علیه السلام) آيه و نشانه براى جهانيان به شمار مى آورد و مى فرمايد: 
«وَ الَّتِى اَحْصَنتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فيها مِنْ رُوحِنَا و جَعَلْنَاهَا و ابْنَهَا ءَايَةً لِلْعَالَمينَ؛(139) و آن كه (مريم) دامنش را پاك نگه داشت، پس از روح خود در او دميديم و او و پسرش را نشانه اى براى عالميان قرار داديم.» بلكه او برگزيده خداى رحمان و سرور زنان عالم در عصر خويش و از جمله بهترين زنان اهل بهشت مى باشد: 
«اِشْتاقَتِ الجَنَّةُ الى اربعٍ من النِّساءِ: مريمُ بنتُ عمران وَ آسيةُ بنتُ مُزاحم زوجة فرعون و هى زوجة النبى فى الجنة و خديجةُ بنتُ خويلد زوجة النبى فى الدنيا و الآخرة و فاطمة بنت محمد؛(140) بهشت نسبت به چهار زن اشتياق دارد: مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر(صلی الله علیه و آله) است و خديجه دختر خويلد كه همسر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در دنيا و آخرت است، و فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله).»
تتمه: شفاعت در آيين مسيحيت و دين اسلام
سؤالى كه در اينجا مى توان مطرح نمود، اين است كه چه تفاوتى بين شفاعت در دين مسيحيت و اسلام وجود دارد؟ و آيا شفاعت از ديدگاه اسلام با عدالت خداوند متعال سازگار است كه عده اى خود را به جرم و معصيت آلوده سازند و سپس با وساطت شفيعى از شافعان بدون آنكه عقاب شوند، روانه بهشت شوند و از نعمات بى پايان بهشتى برخوردار گردند؟ مگر نه اين است كه به بيان قرآنى «كُلُّ نفسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»(141) و «كُلُّ امْرِءٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»(142) هر كس در گرو اعمال خويش مى باشد؟
در آيين تحريف شده مسيحيت، اعتقاد بر اين است كه حضرت عيسى(علیه السلام) شفيع و واسطه بخشش گناهان مردم مى باشد؛ بدين صورت كه خود را فداى بشر نمود تا تيرگى گناه آدم ابوالبشر(علیه السلام) كه به همراه همه انسانها مى باشد و گناهانى كه خود مرتكب مى شوند، پاك نمايد. 
در كتاب انجيل، بخش نوشته هاى رسولان مسيح، از قول عيسى(علیه السلام) آمده است: «اى خدا! خون گاو و بز (قربانى) نمى تواند تو را راضى كند تا از سر تقصيرات مردم بگذرى، پس اين بدن را براى من آماده كردى تا مثل قربانى، بر قربانگاه تو فدا كنم.» سپس گفته مى شود: «مسيح يك بار جان خود را در راه ما فدا كرد و ما تا ابد بخشيده و پاك شده ايم.» 
و در نوشته پولس رسول، خطاب به مسيحيان روم مى خوانيم: «وقتى حضرت آدم گناه كرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت. ... آدم با گناه خود باعث مرگ عده زيادى شد، ولى عيسى مسيح از روى لطف عظيم خدا، باعث بخشش گناهان بسيارى گشت...مسيح باعث شد كه خدا بسيارى را بى گناه بشناسد، چون از خدا اطاعت كرد و بر روى صليب كشته شد.»(143)
چنين تفكرى ممكن است جرأت بر ارتكاب معاصى و جرايم را به مردم بدهد و آنان را نسبت به گناه بدون هيچ گونه اضطراب و ناراحتى جسور نمايد. از همين جهت است كه عده اى مى گويند: دينى كه شفاعت را بياورد، سبب عقب ماندگى تمدن انسانى از رشد معنوى و موجب فساد اجتماعى مى گردد.
دين مبين اسلام بر خلاف آيين تحريف شده مسيحيت، شفاعت را نامحدود و براى هر گنهكارى ثابت نمى داند؛ چنان كه در روايتى از اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام) آمده است: «وَ الله لَوْ اَنَّ كُلَّ مَلَكٍ مقربٍ اَو نبىٍ مُرسَلٍ شَفَعوا فى ناصبٍ ما شُفِعوا؛(144) به خدا قسم! اگر هر فرشته مقرب و يا نبى مرسلى درباره شخص ناصبى شفاعت كند، آن شفاعت پذيرفته نمى شود.»
اسلام با حدود و قيودى كه براى شفاعت قائل است، آن را به عنوان وسيله اى تربيتى براى تكامل بشر مطرح مى نمايد؛ چرا كه با زنده نگه داشتن روح اميد در وجود غافلان گنهكار، راه توبه و بازگشت از ارتكاب گناه و معصيت را هموار مى كند و يأسى كه ممكن است باعث شود براى هميشه در مسير ضلالت گام بردارند، در وجود آنها از بين مى برد. 
آيين اسلام، تنها مؤمنانى كه با وجود ايمان و عمل صالح دچار كمبودها و ضعفهايى هستند، شايسته برخوردارى از نعمت شفاعت در سراى دنيا و جهان آخرت مى داند كه مى توانند با پيوستن به جمع شفاعت شدگان توسط اولياى الهى، به سوى صلاح و درستى گام بردارند و بدون عذاب استحقاق ورود به جنت ربوبى را و عقاب پيدا كنند، درست مانند بيمارى كه دچار ضعف جسمانى شده و طبيب حاذق با تجويز داروهاى تقويتى او را بهبود مى بخشد. 
چنان كه در جريان داستان حضرت يوسف(علیه السلام)، پس از آنكه برادرانش او را در اوج سلامت و عزّت، صاحب مُكنت و تاج و تخت يافتند و پشيمان و نادم از رفتار جاهلانه خويش با آن پيامبر خدا، بشارت زنده بودن او را براى پدر خود، حضرت يعقوب(علیه السلام) - كه سالها چشم انتظار و نگران فرزند دلبندش بود - آوردند، در برابر گذشته مملو از خطا و گناه و تنگ چشمى، از پدر خواستند كه براى آنها در پيشگاه الهى استغفار نمايد و شفيع آنها باشد. حضرت يعقوب(علیه السلام) نيز با دلى منشرح چون اقيانوسى بيكران، بى آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند، به آنها وعده شفاعت و طلب بخشش داد: 
«قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنَّا كُنَّا خاطِئينَ، قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛(145) گفتند: اى پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم. [حضرت يعقوب(علیه السلام)] گفت: به زودى براى شما از پروردگار آمرزش مى طلبم كه او غفور و رحيم است.» 
البته، در بين فرقه هاى اسلامى، بعضى همچون وهابيها كه به معناى واقعى شفاعت از ديدگاه قرآن شناخت ندارند، با تمسك به اطلاق آياتى نظير «لاَ يُقْبَلَ مِنها شفاعةٌ؛(146) [در قيامت] شفاعت كسى پذيرفته نمى شود.» مسأله شفاعت را انكار نموده اند. 
توضيح اينكه وهابيان شفاعت را دو قسم مى دانند:
«قسم اول، شفاعت مثبت است كه از آن خداوند مى باشد و آيات بسيارى بر اين موضوع دلالت دارد. اين نوع از شفاعت، مورد بحث و نزاع نيست. 
قسم دوم، شفاعت منفى است و آن شفاعت غير خداوند، مثل: انبيا و اوليا مى باشد. البته در صورتى كه مرده باشند؛ زيرا شفاعت زندگان مورد قبول وهابيون و سلف آنها،ابن تيميه است.»(147)
«ابن تيميه از علماى اهل سنت و حنبلى مذهب قرن هفتم هجرى در زمينه توسل و شفاعت مى گويد: خواندن ميت، بدون توجه به خداوند، اگر چه آن ميّت از انبيا باشد و يا اينكه از ميت خواسته شود كه او از خداوند بخواهد كه حاجت ما برآورده شود و يا اينكه از خداوند چنين بخواهيم: اى خدا! به جاه و مقام فلانى حاجت ما را برآور! و...، اينها مَنْهى و غير جايز است و سرانجام منتهى به شرك در عبادت مى گردد. 
عقيده ابن تيميه كه به صورت محتاطانه اى ابراز گرديده، به عنوان سابقه و ريشه تفكر وهابيت در جامه مسلمين و به عنوان اولين زير بناى فكرى آنها مطرح شده و محمد بن عبدالوهاب به صورتى شديد و حادّ عقيده توسل و شفاعت و زيارت را حرام نموده است.»(148)
عمده ترين دليل وهابيان در ردّ اعتقاد به شفاعت و شرك بودن آن، آيه ذيل است: 
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه مَا لاَ يَضُرُّهُم وَلاَ يَنفَعُهم وَ يَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَائُنَا عِنْدَ اللَّه؛(149) و غير از خدا چيزهايى را پرستش مى كنند كه نه به آنها زيان مى رسانند و نه سودى به آنان مى دهند و مى گويند: اينان شفيعان ما نزد خدا هستند.» 
در جواب مى توان گفت: اولاً آيه فوق، شفاعت بتها را نفى مى كند، نه شفاعت انسان را، و ثانياً اطلاق و عموميت آياتى كه نافى شفاعت غير خداست با آياتى كه شفاعت بندگان خاص الهى را اثبات مى كند، تقييد و تخصيص مى خورد. 
در ميان احاديث اهل سنت در كتابهاى صحاح سته نيز روايات متعددى وجود دارد كه صراحت در شفاعت انبياى الهى دارد. به عنوان مثال، در روايتى نقل شده است كه خداوند در روز قيامت سه بار پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) را مورد خطاب قرار مى دهد و مى فرمايد: «اِرْفَعْ مُحَمَّدُ و قُلْ يُسْمَعُ و سَلْ تُعْطَهُ و اشْفَعْ تُشَفَّعُ؛(150) اى محمد! سربردار و بگو كه شنيده مى شود و در خواست كن كه عطاى مى گردد و شفاعت كن كه پذيرفته مى شود.» 
اما با توجه به آيات قرآن كريم، مسأله شفاعت در قيامت، داراى سه شرط اساسى است: 
1. كسى مى تواند شفاعت كند كه از جانب خداوند رحمان كه مالك همه چيز است، اذن داشته باشد.
2. كسى مى تواند داراى مقام شفاعت شود كه سخنش پسنديده باشد و به عهد الهى كه همان حقيقت ايمان است، وفادار باشد. 
3. و كسى مى تواند از شفاعت شافعان بهره مند گردد كه رضايت الهى را براى خود تحصيل نموده باشد. 
چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد: «يَوْمَئذٍ لاَ تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ و رَضِىَ له قَوْلاً؛(151) در آن روز شفاعت هيچ كس سود نبخشد، جز آن كسى كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش پسند او گرديده باشد.» همچنين: «لاَ يَمْلكُونَ الشَّفاعَةَ الاَّ مَنِ اتَّخذَ عندَ الرَّحمنِ عَهْداً؛(152) در آن روز هيچ كس مالك شفاعت نباشد، مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهدى را گرفته باشد.» - شيخ طوسى در تفسير اين آيه فرموده است: «وَ الْعَهد المراد به الايمان و الاقرار بوحدانيته و تصديق انبيائه؛(153) مراد از عهد، ايمان و اقرار به وحدانيت خداوند و تصديق پيامبران اوست.» - و نيز آيه «وَلاَ يَشْفعونَ الاَّ لِمَنِ ارْتَضَى؛(154) و شفاعت نمى كنند، مگر كسى را كه خداوند از او راضى است.» 
بدين ترتيب، آياتى كه به طور مطلق شفاعت را انكار مى كنند، شفاعت به نحو مستقل را نفى مى كنند؛ چرا كه در اصل، شفاعت مخصوص خداى متعال است كه مالكيت آسمانها و زمين را در اختيار دارد: «قُلْ لِلَّه الشَّفاعَةُ جميعاً لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ و الاَرض؛(155) بگو همه شفاعت براى خداست كه سلطان آسمانها و زمين است.» و آياتى كه شفاعت را براى غير حضرت حق اثبات مى كنند، شفاعت به شرط اذن و تمليك را بيان مى نمايند كه «مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ؛(156) كيست كه در نزد او شفاعت كند، مگر با رخصت او.» 
 

علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى فرمايد:
«شفاعت تا آن حدّى كه محذورى ناشايسته به ساحت كبريايى خدايى اش نياورد، ثابت است... ثواب و پاداش دادن به نيكوكار حقيقتى است كه عقل آن را صحيح دانسته و حق بنده نيكوكار مى داند؛ حقى كه به گردن مولا ثابت شده؛ همچنان كه عقاب و امساك كردن از رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولا مى داند. اما ميان اين دو حق از نظر عقل فرقى هست و آن اين است كه عقل ابطال حق غير را صحيح نمى داند؛ چون ظلم است و اما ابطال حق خويش و صرف نظر كردن از آن را قبيح نمى شمارد و بنابراين، عقل جايز مى داند كه مولايى به خاطر شفاعت شفيعى از عقاب بنده اش و يا امساك رحمت به او كه حق خود مولاست، صرف نظر كند و حقيقت شفاعت هم همين است.»(157)
بنابراين، شفاعت هرگز به معناى جواز ارتكاب جرم و گناه، يا فرار از زير بار مسؤوليت و يا دعوت به سستى و تنبلى نمى باشد، شفاعت در حقيقت دعوت به استقامت در راه نيكوكارى و كاهش گناه، به اميد برخوردارى از نسيم روحفزاى بخشايش رحيمى است و نيازمند به ايجاد نوعى ارتباط با مقربان درگاه الهى در پرتو عشق و ارادت معنوى براى حصول شايستگى بهره مند شدن از شفاعت آنان مى باشد؛ ارتباطى كه جز با تمسك به عروه وثقاى اولياء الله و پيروى از هدايت آسمانى ايشان حاصل نمى گردد؛ چنان كه امام خمينى مى فرمايد: 
«جلوه شفاعت شافعان در اين عالم، هدايت آنهاست و در آن عالم، باطن هدايت، شفاعت است. تو از هدايت اگر بى بهره شدى، از شفاعت بى بهره اى، و به هر قدر هدايت شدى، شفاعت شوى.»(158)
و در واقع، چون اولياى الهى جلوه هاى كامل رحمانى در عالم ناسوت هستند، قرار گرفتن در پرتو هدايت و شفاعت ايشان، همان بهره مندى از هدايت و شفاعت خداى رحمان مى باشد.

 

نتيجه مبحث
صفيّه آل طه، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ميوه بهشتى شجره طيّبه رسالت و ولايت و كوكب فروزان آسمان طهارت و معنويت است كه همچون بانوى فرشته سيرت رحيمى، مريم عذرا(سلام الله علیها)، از فضيلت و شرافت انتساب به خاندان نبوت، و تعليم و تربيت در مكتب عصمت و طهارت بهره مند بود و در پرتو اصطفا و گزينش ربوبى با صدق و اخلاص به زيور الهى خضوع عارفانه و تسبيح و عبادت عاشقانه مزيّن گشته، با سرشك ديده و نجواى شورانگيز با پروردگارش مرهمى بر سينه داغ دار خويش نهاد و در برابر ناملايمات و دشواريهاى طاقت فرساى زندگى و طى فراز و نشيب صراط حميد ربوبى، جام صبر و شكيبايى را از كف نداد و آن گاه كه با كاروانى از نور قدم در شهر شيعه پرور قم نهاد با حضور خود بر قداست و شرافت اين شهر افزود و آن را مأمن دلهاى ارادتمند به ساحت اولياى الهى ساخت. 
و آن زمانى كه زهره درخشان آسمان ملكوت با قافله اى از ملائكة الله آهنگ رحلت نمود، پيكر شريفش به دست ولى خدا به خاك سپرده شد و روح پاكش با دو بال «راضى و مرضى» به جايگاه فردوس برين پر كشيد تا در جوار جدّ مكرّمش، محمد مصطفى(صلی الله علیه و آله)، در زمره «عبادى» باده نوش كوثر «جنّتى» گردد و با كيمياى شفا دهنده شفاعت خويش نجات بخش همه زائران واقعى كه از دل و جان نغمه «يا فاطمة اشفعى لى فى الجنة» سر مى دهند و رهايى بخش تمامى دلباختگان اهل عشق و معرفت الهى از اسفل ناسوت به سوى اعلى عليين شود. 
حرم مطهر آن شفيعه روز جزا، روضه اى از رضوان الهى و گلزارى مشحون از روح و ريحان بهشتى در دل كوير تفتيده دنيا و بابى از ابواب خلود در جنت نعيم فلاح و رستگارى است كه چشمه سار علم و معرفت را از معدن فيوضات ربوبى بر تشنگان وادى شناخت جارى مى نمايد؛ آستان مقدسى كه پيوسته مهبط كروبيان و قدسيان عالم ملكوت و كعبه آمال شيفتگان آل عصمت و شيعيان اهل ولايت است و چون شمعى فروزان پروانگان پاك باخته را به طواف خويش فرا مى خواند و حيات طيّبه رحيمى را بر رواق دلهايشان روان مى سازد:

خاك قم گشته مقدس از جلال فاطمه 
نور باران گشته اين شهر از جمال فاطمه 
گر چه شهر قم شده گنجينه علم و ادب 
قطره اى باشد ز درياى كمال فاطمه 
تابش شمع و چراغ و كهرباى نورها 
باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه(159)

 

پی نوشت ها:
1 . سوره تحريم: 66، آيه 11 و 12. 
2 . سفينة البحار، ج 7، ص 359 و در بحارالانوار، ج، 57، ص 217، ح 47، با اندكى تفاوت. 
3 . مجله «هنر دينى»، ص 108، شعر از نيكو همّت.
4 . سوره آل عمران: 3، آيه 37. 
5 . بحارالانوار، ج، 8، ص 178، ح 133، از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله). 
6 . تفسير القمى، ج 1، ص 227، از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله). 
7 . ر. ك: تحف العقول، ص 404. 
8 . سوره آل عمران: 3، آيه 35 و 36. 
9 . ر. ك: بحارالانوار، ج 14، ص 199.
10 . تفسير القمى، ج 2، ص 215. 
11 . فرهنگ بزرگ جامع نوين. 
12 . سوره آل عمران: 3، آيه 37. 
13 . منتهى الآمال، ص 779، با اندكى تغيير. 
14 . حضرت معصومه فاطمه دوم، ص 131 و 132. 
15 . همان، ص 860. 
16 . همان، ص 861. 
17 . تواريخ النبى و الآل، ص 65. 
18 . منتهى الآمال، ص 843. 
19 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285. 
20 . سوره حجرات: 49، آيه 7. 
21 . انوارالمشعشعين، ج 1، ص 494. 
22 . لسان العرب، ج 14، ص 462: «الصفوة: خيار الشى ء و خلاصته و ما صفا منه.» 
23 . سوره آل عمران: 3، آيه 42. 
24 . ر. ك: تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 440؛ تفسير القمى، ج 1، ص 101. 
25 . نور الثقلين، ج 1 ، ص 36. 
26 . سوره آل عمران: 3، آيه 42 - 43. 
27 . همان، آيه 45. 
28 . سوره مريم: 19، آيه 19 - 21. 
29 . ناسخ التواريخ، ج 7، ص 336. 
30 . بحارالانوار، ج 102، ص 265. 
31 . همان، ص 267.
32 . سوره ذاريات: 51، آيه 57. 
33 . علل الشرائع، ج 1، ص 9، ح 1. 
34 . مصباح الشريعه، باب 100. 
35 . سر الصلوة، ص 6. 
36 . مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير، بند 48. 
37 . نهج البلاغة، خطبه 213. 
38 . سوره آل عمران: 3، آيه 43. 
39 . تفسير العياشى، ج 1، ص 170.
40 . مجمع البيان، ج 2، ص 436. 
41 . سوره مريم: 19، آيه 26.
42 . سوره آل عمران: 3، آيه 37 و 38. 
43 . مستدرك الوسائل، ج 7، ص 506، ح 8759. 
44 . مصباح الشريعة، ب 56.
45 . فاطمة بنت موسى بن جعفر، ص 141. 
46 . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 385، ح 4352.
47 . سوره واقعه: 56، آيه 79: «مس نمى كنند آن [كتاب مكنون] را مگر پاك شدگان«. 
48 . المحاسن، ج 1، ص 139، ح 29، از امام صادق(علیه السلام). 
49 . سوره نساء: 4، آيه 1. 
50 . بحارالانوار، ج 103، ص 224. 
51 . سوره نساء: 4، آيه 34. 
52 . بحارالانوار، ج 103، ص 240، ح 1. 
53 . سوره تحريم: 66، آيه 6. 
54 . نهج البلاغة، نامه 31. 
55 . بحارالانوار، ج 43، ص 84. 
56 . همان، ص 92. 
57 . نه به معناى اصطلاحى آن كه درباره حضرات معصومين(علیهم السلام) به كار مى رود. 
58 . سوره آل عمران: 3، آيه 42. 
59 . جهان مسيحيت، ص 120. 
60 . سوره مؤمنون: 23، آيه 50. 
61 . بحارالانوار، ج 14، ص 192، ح 1. 
62 . چنان كه حميده، مادر امام كاظم(علیه السلام)، درباره تكتم (نجمه) به آن حضرت گفته بود: هر نسلى كه از او به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود (ر. ك: پرتو اوّل، از همين مقاله(. 
63 . ناسخ التواريخ، ج 7، ص 337. 
64 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285. 
65 . ديوان هاتف اصفهانى، قصيده 8. 
66 . منتهى الآمال، ص 845. 
67 . ديوان امام، ص 254. 
68 . تحف العقول، ص 404، از امام كاظم(علیه السلام). 
69 . جهان مسيحيت، ص 33. 
70 . انجيل متا، ب 1، آيه 23. 
71 . نهج البلاغة، حكمت 139. 
72 . سوره طه: 20، آيه 114. 
73 . بحارالانوار، ج 1، ص 215، ح 21.
74 . سوره محمد: 47، آيه 19. 
75 . ر. ك: كريمه اهلبيت، صص 63-64. 
76 . مجله «هنر دينى»، ش 10، ص 111، شعر از حيدر آقا تهرانى (معجزه(. 
77 . اعلام النساء المؤمنات، ص 577. 
78 . اصول الحديث و احكامه فى علم الدراية، ص 15: «الحديث: هو كلام يحكى قول المعصوم او فعله او تقريره«. 
79 . بحارالانوار، ج 2، ص 152، ح 44. 
80 . الغدير، ج 1، ص 196. 
81 . آثار الحجة، ص 9. 
82 . وديعه آل محمد، ص 12. 
83 . بحارالانوار، ج 65، ص 76، ح 136. 
84 . بحارالانوار، ج 60، ص 213. 
85 . سوره تحريم: 66، آيه 12.
86 . سوره آل عمران: 3، آيه 37. 
87 . فرهنگ بزرگ جامع نوين. 
88 . المنجد. 
89 . معجم مقاييس اللغة.
90 . سوره نساء: 4، آيه 69. 
91 . غرر الحكم و درر الكلم، ص 219، ح 4311.
92 . سوره حديد: 57، آيه 19. 
93 . سوره مائده: 5، آيه 75. 
94 . سوره تحريم: 66، آيه 12. 
95 . انجيل لوقا، ب 1، آيه 28. 
96 . همان، آيه 38. 
97 . الكافى، ج 1، ص 459، ح 4: «عن مفضَّل، قال: قلتُ لابى عبدالله(علیه السلام) مَن غَسَل فاطمةَ؟ قال: ذاكَ اميرُالمؤمنين، و كأنِّى اسْتعظمتُ مِنْ قَوْلَه، فقالَ: كَاَنَّك ضِقْتَ بما اخبرتُكَ بِهِ، قال فقلتُ: قد كان ذلك جعلتُ فِداكَ قال فقال: لا تَضيقَنَّ فاِنّها صِديقَةُ ولَم يكنْ يَغْسِلْها الاّ صديقٌ اَما عَمِلْتَ اَنَّ مريَمَ لَمْ يَغْسِلْها اِلاّ عيسى«. 
98 . زبدة التصانيف، ص 499. 
99 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285. 
100 . غرر الحكم و درر الكلم، ص 281، ح 6231. 
101 . معراج السعادة، ص 501. 
102 . سوره احقاف: 46، آيه 35. 
103 . سوره بقره: 2، آيه 155 و 156. 
104 . سوره رعد: 13، آيه 22 تا 24.
105 . ديوان غزليات حافظ، غزل 159. 
106 . سوره مريم: 19، آيه 23. 
107 . همان، آيات 24 تا 26. 
108 . انجيل لوقا، ب 1، آيات 45 تا 48. 
109 . ر. ك: كريمه اهلبيت، ص 172. 
110 . وديعه آل محمد، ص 12. 
111 . الكافى، ج 2، ص 91، ح 15: «الصبر ثلاثةٌ: صبرٌ عند المصيبة و صبرٌ على الطاعة و صبر عن المعصية«. 
112 . ر. ك: تاريخ انبياء و قصص قرآن از آدم تا خاتم، ص 733. 
113 . سوره فجر: 89، آيه 29 و 30. 
114 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285. 
115 . تاريخ قم، ص 214. 
116 . سفينة البحار، ج 2، ص 376. 
117 . ر. ك: تاريخ قم، ص 216. 
118 . سوره تين: 95، آيات 1 تا 3. 
119 . تفسير اثنى عشرى، ج 14، ص 271. 
120 . سوره اسراء: 17، آيه 1. 
121 . الميزان، ج 13، ص 4. 
122 . تفسير البيان، ج 6، ص 444. 
123 . بحارالانوار، ج 57، ص 214، ح 31. 
124 . همان، ص 218، ح 49. 
125 . همان، ج 60 ص 213، ح 24. 
126 . زندگانى حضرت معصومه و تاريخ قم، مهدى صحفى، ص 99، شعر از حيدر معجزه. 
127 . ديوان امام، قصيده نورين نيّرين، ص 256. 
128 . بحارالانوار، ج 57، ص 215، ح 33، از امام رضا(علیه السلام). 
129 . همان، ج 102، ص 265، ح 3. 
130 . همان،ص 226، ح 4. 
131 . لسان العرب، ج 8، ص 184: «الشفاعة: كلام الشفيع للملك فى حاجة يسألها لغيره...و هى السؤال فى التجاوز عن الذنوب والجرائم«. 
132 . سوره بقره: 2، آيه 47. 
133 . سوره يونس: 10، آيه 3. 
134 . بحارالانوار، ج 57، ص 227. 
135 . همان، ج 102، ص 267، ح 4. 
136 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 286. 
137 . مجله «هنر دينى»، ش 10، ص 104، شعر از زكى باغبان. 
138 . بحارالانوار، ج 8، ص 58، ح 75. 
139 . سوره انبياء: 21، آيه 91. 
140 . كشف الغمّة، ج 1، ص 466. 
141 . سوره مدثر: 74، آيه 38: «هر نفسى در گرو آنچه كسب كرده مى باشد«. 
142 . سوره طور: 52، آيه 21: «هر شخصى در گرو آنچه كسب كرده مى باشد«.
143 . همان، ص 195. 
144 . تفسير القمى، ج 1، ص 46. 
145 . سوره يوسف: 12، آيه 97 و 98.
146 . سوره بقره: 2، آيه 47. 
147 . تحليلى نو بر عقايد وهابيان، محمدحسين ابراهيمى، ص 55. 
148 . همان، ص 59. 
149 . سوره يونس: 10، آيه 18. 
150 . صحيح بخارى، ح 6861. 
151 . سوره طه: 20، آيه 109. 
152 . سوره مريم: 19: آيه 87. 
153 . التبيان، ج 7، ص 150. 
154 . سوره انبياء: 21، آيه 28. 
155 . سوره زمر: 39، آيه 44. 
156 . سوره بقره: 2، آيه 255. 
157 . الميزان، ج 1، ص 156. 
158 . چهل حديث، ص 150. 
159 . گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 17. 

 

منابع :
1. قرآن كريم. 
2. نهج البلاغة، به قلم سيد علينقى فيض الاسلام، 1392 ق. 
3. آثار الحجة، محمد شريف رازى، قم: كتابفروشى برقعى، 1332 ش، 2 جلد، وزيرى.
4. اصول الحديث و احكامه فى علم الدراية، جعفر سبحانى، قم: لجنة ادارة الحوزة العلمية، 1412 ق، وزيرى.
5. اعلام النساء المؤمنات، محمد حسون و ام على مشكور، تهران: اسوه، اول، 1411 ق، وزيرى.
6. التبيان فى تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن بن الطوسى، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، اول، 1409 ق، 10 جلد، وزيرى.
7. الغدير، عبدالحسين احمد الامينى، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1366 ش، 11 جلد، وزيرى.
8. الكافى، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى، تهران: مكتبة الاسلامية، 1342 ش، 12 جلد، وزيرى.
9. المحاسن، ابى جعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1370 ق، 1 جلد، وزيرى.
10. المنجد، معلوف اليسوعى، بيروت: دار المشرق، 1986 م، 1 جلد، رقعى.
11. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، تهران: دار الكتب الاسلامية، سوم، 1397 ق، 20 جلد، وزيرى.
12. انجيل عيسى مسيح، ترجمه تفسيرى عهد جديد، تهران: سازمان ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، اول، 1357 ش، رقعى.
13. انوارالمشعشين، محمد على نائينى كچوئى قمى، تحقيق محمد رضا انصارى قمى، قم: كتابخانه آية الله العظمى مرعشى نجفى، اول، 1381 ش، 3 جلد، وزيرى.
14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، تهران: شركت طبع بحارالانوار، 1392 ق، 110 جلد، وزيرى.
15. تاريخ انبياء و قصص قرآن از آدم تا خاتم، حسين عمادزاده، تهران: اسلام، چهل و دوم، 1379 ش، وزيرى.
16. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمى، ترجمه حسن بن على بن حسن بن عبدالملك قمى، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهرانى، تهران: مجلس، 1313 ش، وزيرى.
17. تحف العقول عن آل الرسول، ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرّانى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 ق، 1 جلد، وزيرى.
18. تحليلى نو بر عقايد وهابيان، محمد حسين ابراهيمى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، دوم، زمستان 1370 ش، رقعى.
19. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى، المحقق: المصطفى الدّرايتى، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، الاولى، 1366 ش، وزيرى.
20. تفسير اثنى عشرى، حسين بن احمد الحسينى الشاه عبد العظيمى، تهران: ميقات، اول، 1363-64 ش، 14 جلد، وزيرى.
21. تفسير العياشى، ابو النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى السمرقندى، تهران: مكتبة العلمية الاسلامية، بى تا، 2 جلد، وزيرى.
22. تفسير القمى، على بن ابراهيم القمى، قم: دار الكتاب للطباعة و النشر، سوم، بى تا، 2 جلد، وزيرى.
23. تفسير نور الثقلين، الشيخ عبد على بن العروسى الحويزى، قم: مطبعة العلمية، دوم، بى تا، 5 جلد، وزيرى.
24. جهان مسيحيت، اينار مولند، ترجمه محمد باقر انصارى و مسيح مهاجرانى، تهران: امير كبير، اول، 1368 ش، وزيرى.
25. چهل حديث، امام خمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، بيست و پنجم، پاييز 1381 ش، وزيرى.
26. حضرت معصومه، فاطمه دوم، محمد محمدى اشتهاردى، قم: علامه، اوّل، تابستان 1375 ش، رقعى.
27. ديوان امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، سوم، بهار 1373 ش، وزيرى.
28. ديوان غزليات حافظ، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر، تهران: صفى عليشاه، بيست و يكم، 1377 ش، وزيرى.
29. ديوان هاتف اصفهانى، تهران: كتابخانه علميه اسلاميه، آذر 1315 ش، 1 جلد، جيبى.
30. زبدة التصانيف، حيدر بن محمد خوانسارى، بى جا، بى نا، 1278 ق، وزيرى.
31. زندگانى حضرت معصومه و تاريخ قم، مهدى صحفى، قم: كتابفروشى صحفى، پنجم، 1390 ق، رقعى.
32. سر الصلوة، امام خمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، اول، بهار 1369 ش، وزيرى.
33. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، قم: دار الاسوة، دوم، 1416 ق، 8 جلد، وزيرى.
34. شرح مصباح الشريعة، عبد الرزاق گيلانى، تهران: صدوق، سوم، پاييز 1366 ش، وزيرى.
35. صحيح ابى عبد الله البخارى، محمد بن اسماعيل بخارى جعفى، قاهره: عباس بن عبد السلام بن شقرون، 1352 ق، 4 جلد، وزيرى.
36. علل الشرائع، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين الصدوق، نجف: المكتبة الحيدرية، 1382 ق، 1 جلد، وزيرى.
37. فرهنگ بزرگ جامع نوين، احمد سيّاح، تهران: كتابفروشى اسلام، 2 جلد، نهم، 1398 ق، وزيرى.
38. كريمه اهلبيت، على اكبر مهدى پور، قم: حاذق، اول، 1374 ش، رقعى.
39. كشف الغمّة فى معرفة الائمة، ابى الحسن على بن عيسى بن ابى الفتح الاربلى، تبريز: مكتبة بنى هاشم، 1381 ق، 3 جلد، وزيرى.
40. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، تهران: كتابفروشى اسلاميه، 1352 ش، وزيرى.
41. لسان العرب، جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، قم: ادب الحوزة، 1405 ق، 14 جلد، وزيرى.
42. مجله «هنر دينى»، ش 10، زمستان 1380 ش.
43. مجمع البيان فى تفسير القرآن، امين الدين ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى الطوسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1379 ق، 10 جلد، وزيرى.
44. مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، قم: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1407 ق، 18 جلد، وزيرى.
45. معجم مقاييس اللغة، ابى الحسن احمد بن فارس بن زكريا، قاهره: دار احياء الكتب العربية، 1371 ق، 6 جلد، وزيرى.
46. معراج السعادة، ملا احمد نراقى، تهران: رشيدى، اول، مهر 1362 ش، وزيرى.
47. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ترجمه الهى قمشه اى، قم: رجاء، اول، 1369 ش، وزيرى.
48. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، تهران: كتابفروشى اسلاميه، 1338 ش، 2 جلد در يك مجلد، وزيرى.
49. من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن الحسين الصدوق، نجف: دار الكتب الاسلامية، 1377 ق، 4 جلد، وزيرى.
50. ناسخ التواريخ، موسى بن جعفر(علیه السلام)، عباسقلى خان سپهر، تهران: كتابفروشى اسلاميه، مرداد 1353 ش، وزيرى.
51. وديعه آل محمد، محمد صادق انصارى زنجانى، قم: مؤلف، 1413 ق، وزيرى.
نویسنده :

         مهدى رضوانى ‏پور

منبع : همایش بررسی شخصیت حضرت معصومه(سلام الله علیها)-زمستان 84-مجموعه آثار کنگره-ج1

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code