( 4.8 203 )

 

ریاحین ـ نویسنده مرحوم حجت الاسلام داود الهامی

از مسائل بسیار قابل توجه این که هیچ کدام از امامان اهل بیت بعد از «غصب نخستین»، هرگز در امر فدک دخالت نکردند علی(ع) در دوران حکومتش و نه امامان دیگر. و افرادی مانند عمر بن عبدالعزیز، و یا حتی مأمون پیشنهاد کردند که به یکی از ائمۀ اهل بیت(ع) بازگردانده شود و این واقعاً سوال برانگیز است که این موضع گیری در برابر مسألۀ فدک به چه علت بود؟

چرا علی(ع) در زمانی که تمام کشور اسلامی زیر نگین او بود، این حق را به صاحبان اصلی باز نگردانید؟ این سوال را به طور مکرر از امامان اهل بیت(ع) نیز سؤال کرده‌اند و هر کدام به این سوال مهم تاریخی پاسخ گفته‌اند اینک در پاسخ این سؤال می‌گوئیم:

1 ـ امام امیرالمومنین علی(ع) در همان کلام کوتاهش همۀ گفتنی ها را گفته است آنجا که می‌فرماید:

«آری از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها «فدک» در دست ما بود، عده ای نسبت به آن بخل ورزیدند ولی در مقابل گروه دیگری سخاوتمندانه از آن صرف نظر کردند و بهترین داور و حاکم خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالی که فردا به خاک سپرده خواهیم شد».

آن امام بزرگوار عملاً نشان داد که فدک را به عنوان یک وسیله درآمد و یک منبع اقتصادی نمی‌خواهد و آن روز هم که فدک از ناحیۀ او و همسرش مطرح بود، برای تثبیت مسألۀ ولایت و جلوگیری از خطوط انحرافی در زمینۀ خلافت پیامبر اسلام(ص) بود اکنون کار از کار گذشته و فدک بیشتر جنبۀ مادی پیدا کرده، گرفتن آن چه فایده ای دارد.

امام پس از رسیدن به خلافت، نخواست عملی انجام دهد که به خاطر بعضی خطور کند و یا جادستی برای کسی پیدا شود که: اعلام باز پس گرفتن اموال غصب شده و ردّ به صاحبانش مقدمه برای به دست آوردن چیزی بوده که در زمان خلفا مورد دعوا و گفتگو بود و او برای این که فدک را تصرف کند، مسألۀ بازپس گرفتن زمینها و مزارعی که به وسیلۀ عثمان بخشیده شده، عنوان کرده است. لذا علی(ع) از کنار این مسأله گذشته و از آن سخنی به میان نیاورده است. تا برساند که ائمه برای گرفتن حقوق مردم، زمامداری را می‌پذیرند نه برای حقوق شخصی! و طبعاً فرزندان فاطمه(ع) نیز به این عمل راضی بوده اند.

مرحوم سید مرتضی عالم بزرگوار شیعه در این زمینه سخنی پرمعنی دارد، می‌گوید: هنگامی که امر خلافت به علی(ع) رسید دربارۀ بازگرداندن فدک خدمتش سخن گفتند، فرمود: «إنّی لأستحیی من الله أن اردّ شیئاً منع ابوبکر و أمضاع عمر». [1]

«من از خدا شرم دارم چیزی را که ابوبکر منع کرد، و عمر بر آن صحه نهاد، به صاحبان اصلیش بازگردانم».

در حقیقت با این سخن هم بزرگواری و بی اعتنائی خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایۀ مادی و منبع درآمد، نشان می‌هد و هم مانعین اصلی این حق را معرفی می‌کند!

2 ـ مرحوم صدوق در کتاب «علل الشرایع» (دربارۀ علت این که چرا امیرالمؤمنین پس از رسیدن به خلافت، فدک را پس نگرفت؟) به سند خود از ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت کرده که گفت: به امام صادق(ع) گفتم: چرا امیر المؤمنین پس از آن که ولیّ امر مسلمین شد، فدک را اخذ نکرد؟ و به چه علت آن را ترک نمود، فرمود: برای این که ظالم و مظلوم هر دو به پیشگاه خداوند وارد شدند، خداوند به مظلوم اجر و پاداش داد و ظالم را عقاب نمود، از این جهت آن حضرت خوش نداشت چیزی را پس بگیرد که خداوند غاصب آن را عقاب کرده و به مظلوم آن پاداش داده است. [2]

3 – باز صدوق در همان کتاب به سند خود از «ابراهیم کرخی» از امام صادق(ع) روایت کرده که گفت: گفتم به چه علت امیرالمؤمنین چون که بر مردم والی شد، فدک را تصرف نکرد؟ فرمود: به جهت اقتدا به رسول خدا(ص) وقتی که مکه را فتح کرد، عقیل بن ابوطالب خانۀ آن حضرت را فروخته بود، به پیامبر عرض شد که ای رسول خدا چرا به خانه خودت باز نمی‌گردی؟ فرمود: مگر عقیل برای ما خانه گذاشته؟ ما اهل بیت چیزی را که از ما به ظلم گرفته شده پس نمی‌گیریم بدین جهت علی(ع) نیز فدک را وقتی که به حکومت رسید پس نگرفت. [3]

4 –  و باز در همان باب جواب سومی به سند خود از «علی بن فضّال» از پدرش از امام هفتم، امام کاظم(ع) ذکر کرده که گفت: از امام هفتم سؤال کردم چرا علی(ع) فدک را تصرف نکرد وقتی که به ولایت مردم رسید؟ فرمود:

«لأنّا أهلُ بیتٍ لا یأخذ حقوقنا ممّن ظلمنا الا هو (یعنی الا الله) و نحن أولیاء المؤمنین إنّما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممّن ظلمهم ولا نأخذ لأنفُسنا». [4]

«حق ما اهل بیت را از کسانی که به ما ظلم کرده اند، جز خدا نمی‌گیرد، ما اولیای مؤمنان هستیم به نفع آنها حکم می‌کنیم و حقوق آنها را از کسانی که به آنان ظلم نموده‌اند می‌ستانیم و برای خودمان در این باره تلاش نمی‌کنیم».

این فرمودۀ امام می‌رساند که ائمه و رهبران الهی همواره در آن طریق در حرکت و تلاشند که حقوق مؤمنان است اما در مورد حقوق شخصی خود که ربطی با حقوق مؤمنان ندارد، اقدام نمی‌کنند و مسألۀ فدک از این قبیل بوده است.

بالاخره ائمۀ اطهار(ع) پیوسته از ابوبکر و عمر به خاطر غصب فدک مادرشان اظهار تألّم می‌کردند و هر موقع یادی از مادرشان فاطمه(ع) می‌نمودند، به مظلومیت او اشک می‌ریختند و دربارۀ جریان فدک و مظلومیت زهرای اطهر(ع) روایات فراوانی از طریق اهل بیت(ع) رسیده است که تمام دقایق و خصوصیات این حادثه را روشن می‌سازد.

آری دفاعیات فاطمه(ع) در پروندۀ فدک به قدری محکم و واضح است که قرنهاست محاکم ذی صلاح بشری نسبت به این ظلمی که ابوبکر و عمر به فاطمه کرده اند، قضاوت عادلانه و منصفانه می‌کنند.

ائمه اطهار(ع) و شیعیان آنها در طول تاریخ سعی می‌کردند ماجرای فدک که سند مظلومیت و به یغما رفتن حقوق اهل بیت(ع) است، در تاریخ زنده بماند و به فراموشی سپرده نشود، و به آن به چشم یک مسألۀ تاریخی نگاه نکنند و لذا پیوسته حد و حدود آن را حفظ می‌کردند و همان طوری که اگر از یک مظلومی زمین و ملکی غصب شود، دقیقاً حد و حدود آن را مراعات می‌کنند در نظر ائمه اطهار(ع) فدک به یک معنی ولایت مطلقه و وصایت بوده که بعد از پیامبر آن را غصب کردند و ارث پیغمبر امامت و حکومت عامۀ اسلامی بود که به فاطمه(ع) و علی(ع) و اولاد منصوص آنها می‌رسید و لذا آنجا که هارون الرشید از حضرت موسی بن جعفر(ع) خواست که حدود فدک را شرح دهد، به این هدف که آن را به امام (ع ) پس بدهد، امام از بیان حدود فدک اِبا کرد تا آن که هارون الرشید اصرار نمود. فرمود: اگر حدود آن را بگویم به صاحبش رد نمی‌کنی هارون گفت: «بحقّ جدّک الا فعلت».

فقال(ع): «حدّها الأوّل عریش مصر و الحدّ الثّانی دومة الجندل و الحدّ الثالث تیما و الحدّ الرابع جبال احد من المدینة».

«حد اول آن  عریش مصر و حد دوم دومة الجندل و حد سوم تیما(سیف البحر) و حد چهارم کوههای احد از مدینه ». [5]

طبق نقل مرحوم کلینی خلیفه عباسی با تعجب گفت: همۀ اینها؟ فرمود: آری همۀ اینها، زیرا همه از زمینهائی است که رسول خدا اسب و شتر بر آن نرانده است مهدی گفت: مقدار زیادی است و درباره آن تأمل می‌کنم. [6]

طبق نقل «ابن شهراشوب» هارون رنگش دگرگون شد و دستور داد امام کاظم(ع) را زندانی کنند، حضرت فرمود: می‌دانستم که اگر حدود فدک را بگویم مرا خواهد کشت.

این حدیث پر معنی دلیل روشنی بر پیوستگی مسأله «فدک» با مسأله «خلافت» است و نشان می‌دهد آنچه در این زمینه مطرح بوده غصب مقام خلافت رسول الله بوده است و اگر هارون می­خواست فدک را تحویل دهد باید دست از خلافت بکشد و همین امر او را متوجه ساخت که امام موسی بن جعفر(ع) ممکن است هر زمان قدرت پیدا کند و او را از تخت خلافت پائین بکشد و لذا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.

علی بن اسباط از امام رضا(ع) روایت کرده که مردی از برامکه با علی بن موسی الرضا(ع) به مقام معارضه برآمد و گفت دربارۀ ابوبکر و عمر چه می‌گوئی؟ فرمود: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله أکبر» آن مرد در کشف جواب بسیار اصرار کرد امام فرمود: «کانت لنا امّ صالحةٌ ماتت و هی علیهما ساخطةٌ و لم یأتینا بعد موتها خبرٌ انّها رضیت عنهما ».

«ما را مادری شایسته و نیکوکاری بود فوت نمود در حالی که از آن دو غضبناک بود و بعد از فوتش هم خبری به ما نیامده است که از آن دو راضی شده باشد».

پی نوشت:
[1] ابن ابی الحدید، شرح نهج ابلاغه: ج16، ص 252.
[2] صدوق، ابن بابویه قمی، علل الشرایع: ج 1، ص 149، طبع قم.
[3] همان کتاب.
[4] صدوق، ابن بابویه قمی، علل اشرایع: ج 1، ص 149، طبع قم.
[5] طرائف: ج 1، ص 252.
[6] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص456، بنا به نقل کلینی، خلیفه عباسی«مهدی» بود نه هارون.

کتاب قبر گمشده

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code