( 4.5 777 )

ریاحین : 

 ـ در بهشت همراه با پيامبر

در آيينه محمّد، فاطمه بانوی بهشت است و در بهشت به خاطر انديشه‌ها و نيّت‌ها و عملكرد شايسته‌اش در زندگی، مقام و مرتبه‌ای همرديف پيامبر و اميرمؤمنان دارد و روشن است كه آن‌جا جايگاه خاصّی است كه هر كس را نشايد.

پيامبر به اميرمؤمنان فرمود :

«أنت يا علی معی فی قصری فِی الجنة مع فاطمة ابنتی، ثم تلا: اخوانآ علی سررٍ متقابلين.»

«علی جان! شما و دخت گرانمايه‌ام در بهشت، در قصر من همنشين من خواهيد بود؛ و آن‌گاه آيه شريفه را تلاوت فرمود كه: بندگان خاصّ خدا و بهشت‌نشينان در اوج دوستی و مهر و برادری بر تخت‌های بهشتی روبه‌روی هم می‌نشينند.»

و نيز فرمود :

«أنا وفاطمة وعلی والحسن والحسين فی مكان واحد يوم القيامة.»

«در روز رستاخيز، من و فاطمه و علی و حسن و حسين، در يك جا خواهيم بود.»

 

 ـ شكوه او در محشر

فاطمه در آيينه محمّد با جلال و شكوه خاصّی وارد محشر می‌گردد. با شكوه و عظمتی بسان پيامبران و در حالی كه همه پياده‌اند و در اوج سختی، او بسان پيامبران، باشكوه و سواره وارد می‌گردد.

پيامبر فرمود :

«تُبعث الأنبياء يوم القيامة علی الدوّاب... يبعث صالح علی ناقة، وابعث علی البراق، وتبعث فاطمة أمامی علی الغضباء.»

«پيامبران در روز رستاخيز سواره و باشكوه وارد محشر می‌گردند... صالح پيامبر بر ناقه خويش وارد می‌شود و من بر براق خود و فاطمه پيشاپيش من بر مركب شكوه و عظمت.»

 

 ـ نام بلندآوازه او در بهشت

دسته ديگر از روايات در شكوه معنوی فاطمه(س) بيانگر آن است كه نام بلندآوازه آن بانوی نمونه بر ساق عرش و بر درِ بهشت برای معرّفی به فرشتگان نوشته شده است، همان گونه كه نام پيامبر و علی و دو فرزندش، حسن و حسين. «ليلةٌ عُرِجَ بی اِلَی السَّماءِ رَأيْتُ عَلی بابِ الجَنَّةِ مَكْتُوبآ: لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، مَحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، عَلِی حَبيبُ اللّهِ، أَلْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللّهِ، فاطِمَةُ خِيَرةُ اللّهِ، عَلی مُبْغِضيهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ».1

 

  ـ زينت بهشت پرطراوت و زيبا

برخی از روايات بيانگر آن است كه بهشت به نور وجود و تصوير نورافشان و به نور معنويت او نورباران است. همان گونه كه به نور وجود و تصوير پيامبر و اميرمؤمنان و دو نورديده‌اش.

پيامبر فرمود :

آدم، آن گاه كه در بهشت بود، به كران تا كران آن نگريست، اما چهره‌ای بسان چهره خود نديد. رو به بارگاه خدا نمود و گفت: بار خدايا! در بهشت پرطراوت و زيبا، چهره‌ای بسان چهره خود نمی‌نگرم.

به او پيام رسيد كه به بهشت برين بنگر!

آدم به فردوس برين وارد شد و در آنجا چهره‌هايی را ديد كه نام هر يك بر كنار آن، اين گونه نوشته شده بود :

أنا المحمود وهذا «احمد»، أنا الأعلی وهذا «علی»، أنا الفاطر وهذه «فاطمه»، أنا المحسن وهذا «حسن»، أنا ذوالاحسان وهذا «حسين».2

من ستوده شده‌ام و اين «احمد» است؛ من برتر و بالاترم و اين «علی» است؛

من آفريدگارم و اين «فاطمه» است؛ من شايسته‌كردارم و اين «حسن» است؛و من بخشاينده‌ام و اين «حسين».

 

 ـ رشته پيوند ميان خدا و خلق

او رشته استوار و اطمينان‌آور و نجات‌بخش است ميان خدا و آفريدگان، كه هر كس بدان ريسمانِ محكم چنگ زند نجات می‌يابد.

پيامبر گرامی در اين مورد فرمود :

«فاطمةُ بهجةُ قلبی، وابناها ثمرةُ فؤادی، وبعلُها نورُ بصری، والأئمّةُ من ولدها أمناءُ ربّی وحبلُهُ الممدود بينَه وبين خلقه، من اعتصم به نجا، ومن تخلّف عنه هوی.»3

«فاطمه مايه شادمانی قلب من است، و دو فرزندش حسن و حسين ميوه دل من، و شوی ارجمندش نور ديدگان من، و پيشوايان برگزيده بارگاه خدا از فرزندانش حجت‌های پروردگار من، و رشته پيوند ميان آفريدگار و آفريدگانش می‌باشند. هان! به‌هوش باشيد كه هر كس به اين رشته پيوند چنگ زند، نجات يافته و هر كس از آن روی برتابد و تخلّف ورزد، نابود خواهد شد.»

 

راز اين همه گراميداشت و تجليل

روابط دو نسل يا پدر و مادر و فرزندان ممكن است به يكی از چند صورت جلوه‌گر شود :

1 ـ سرد و تيره.

2 ـ گرم و دوستانه و برخاسته از انگيزه‌های طبيعی و عاطفی والدين و فرزندان.

3 ـ دوستانه و همراه با احترام متقابل و رعايت حقوق.

4 ـ رابطه عاشقانه و سرشار از مهر و احترام متقابل و برخاسته از شناخت و آگاهی، علاوه بر علايق و انگيزه‌های پاك طبيعی.

هستند فرزندانی كه رابطه آنان با پدران لايق و باشخصيّت‌شان نيز به سردی گراييده و بر اثر عوامل ناهنجاری چون : عامل محيط، همنشين آلوده، فرهنگ ناسالم يا ديگر عوامل به تيرگی و حتّی بريدگی و جدايی انجاميد كه در قرآن شريف نمونه‌هايش را می‌توان در يكی از فرزندان آدم، فرزند نوح و برخی از فرزندان يعقوب، نگريست و خارج از اين خاندان‌های عريق و اصيل نيز بسيار می‌توان شاهد اين سردی‌ها و تيرگی‌ها بود و ناسازگاری و ناهماهنگی و جدايی و تضادّ و درگيری دو نسل را شاهد بود.

نوع ديگر از روابط ميان دو نسل كه دوستانه و برخاسته از علايق فطری و طبيعی ميان دو نسل باشد، نمونه‌هايش بسيار است و ميان انسان و حيوان مشترك می‌باشد، كه البته انسان به دليل شعور و معرفت و آگاهی، آن را به رنگ ديگری جلوه می‌دهد و بدان محتوای ادب و انسانيّت و كمال و جمال می‌بخشد.

نوع سوم نيز گرچه در ميان جامعه‌ها و تمدن‌ها و خانواده‌ها يافت می‌شود اما زياد نيست.

می‌ماند نوع چهارم كه بسيار كم‌نظير است و سخت محبوب و مطلوب اسلام برای دو نسل. و رابطه گرم و عاشقانه و بی‌نظير ميان پيامبر و دخت گرانمايه‌اش از اين نوع بود. يك رابطه عميق قلبی، عاطفی، انسانی، ريشه‌دار، استوار، نفوذ كرده در ژرفای جان و اعماق وجود و كران تا كران روح و روان، رابطه ظريف و لطيف و دلپذير و جوشانِ عقيدتی، اخلاقی، ارزشی، مكتبی و آرمانی،

رابطه ژرف و متقابل مريد و مراد، استاد و شاگرد، عارف شيفته و شيدا،

رابطه دو جانبه و متقابل عاشق و معشوق معنوی و باز هم بالاتر و والاتر و فراتر و برتر.

 

پيامبر در نظرگاه فاطمه

فاطمه در زندگی خويش از همان آغاز تا واپسين لحظات، نه تنها پدر گرانمايه را، پدری انديشمند، لايق، دانشمند، آموزگار بشريّت، پرواپيشه، شجاع، باعظمت، تبلور درايت و حكمت و فرزانگی، تجسّم مهر و رأفت و جوانمردی و پايداری و شكيبايی و قهرمان قهرمانان در همه صحنه‌ها و ميدان‌ها و سرشار از ارزش‌های والای توحيدی می‌نگريست و محبوب‌ترين و مطلوب‌ترين پدر در زندگی می‌يافت، بلكه او را دوستی دلسوز، خيرخواهی شفيق، سالاری كارا و باكفايت، پيشوايی لايق و بشردوست، سمبل و نمونه و سرمشق و الگو و تجلّيگاه فضيلت‌ها، و همرزم و همسنگر و همراه خويش در راه عدالت و آزادی و برترين پيام‌آوران خدا می‌نگريست، و اين‌ها برداشت‌ها و ارزيابی‌ها و باورهايی بود كه از ژرفای جان او سرچشمه می‌گرفت، جزء گوشت و پوست و خون و ده ميليون ميليارد سلول وجود او بود.

اگر كسی اين واقعيّت را نيك بفهمد، آن‌گاه احترام سرشار و بی‌نظير فاطمه به پيامبر در حيات پدرش را می‌تواند هضم كند و نيز می‌تواند ناله‌های جان‌سوز و شب‌های تار سوگواری او و اشعار پرمحتوا و درس‌آموز و غمبار او در فقدان پدر و بی‌قراری و ناآرامی او را پس از زندگی ظاهری پيامبر تحليل و تفسير كند.

 

فاطمه در نظرگاه پيامبر

و پيامبر نيز از سوی ديگر، فاطمه را نه تنها دخت گرانمايه خويش و دختری سرشار از ادب و ارزش‌های انسانی و اخلاقی و بانويی والا می‌نگريست بلكه او را دختری صاحب كمال و جمال، اقيانوس ژرف و بی‌كرانه دانش و بينش،قلّه سر به آسمان ساييده عفاف و نجابت، گوهر تك‌دانه و ناياب پاكی و قداست و سرو تناور و برافراشته شكيبايی و پايداری می‌ديد.

او شاهد بود كه چشمه‌ساران ارزش‌ها و عظمت‌ها و والايی‌ها و زيبايی‌های ظاهری و معنوی دلخواه‌اش، كه خود برای شكوفا ساختن و به گل نشاندن و بارور نمودن آنها برانگيخته شده بود، از شاخسار وجود آن بانوی پرشكوه می‌جوشد و باران كمال از آسمان زندگی‌اش بر دلهای كوير و تشنه آب حيات، به صورت قطرات بی‌شمار می‌بارد و ريحانه و بوستان عطرآگينی است كه همه جا را معطّر می‌سازد. و سرانجام ساخته و پرداخته و شاهكار و نمونه و تجسّم بارز مكتب الهی و راه و رسم افتخار آفرين و سبك و شيوه انسان‌ساز و آسمانی اوست و راز آفرينش زن.

آری، با اين ديد و با اين بيان است كه رمز آن همه مهر و عشق و محبّت و شور و صفا و تجليل و تقدير اين پدر والا از آن دخت گرانمايه هضم می‌گردد.

اين‌جاست كه روشن می‌گردد كه چرا پدر والايی چون محمّد بارها و بارها خطاب به فاطمه می‌گويد: «پدرت به قربانت!»

چرا بارها می‌فرمايد: «فاطمه جان! پدر و مادرم فدايت باد!»

چرا دستان پرمهر دخترش را بوسه‌باران می‌كند!

چرا او را محبوب پدر می‌خواند!

چرا او را عزيزترين‌هايش عنوان می‌دهد!

چرا او را پاره وجود و قلب و روح خويش می‌خواند!

چرا او را معيار حق، ميزان سنجش ديندار و دين‌باور می‌نگرد!

چرا پيش پای او با قامت تمام می‌ايستد و از او استقبال می‌كند!

چرا او را بسان بزرگی والامقام به هنگام رفتن بدرقه می‌نمايد!

چرا به هنگام سفر، از خانه او حركت می‌كند و در بازگشت، نخست به ديدار او می‌شتابد!

چرا از شادی او شادمان و از اندوه او اندوهگين می‌گردد!

چرا صدای ملكوتی او نشاط‌بخش قلب مصفای محمد است و مايه حيات دل او!

چرا دوری او برای پدر تحمل‌پذير نيست، با اين‌كه صخره‌ها و كوه‌ها و مشكلات در برابر اراده پولادين و شكيب وصف‌ناپذير او از هم فرو می‌پاشيد و متلاشی می‌گشت!

چرا خشم او را خشم خدا و كيفر به خشم آورنده‌اش را وعده آتش می‌داد!

چرا درود بر او و رعايت حرمت و حقوق او را عمل شايسته‌ای می‌ديد كه پاداشش بهشت خداست!

چرا می‌فرمود: «بوی بهشت را از فاطمه‌ام، ريحانه بوستانم استشمام می‌كنم!»

چرا او را «امّ ابيها» و «امّ النّبی» می‌خواند و رفتارش در برابر او بسان رفتار فرزندی لايق و سرفراز با مادری شكوهبار و كامل بود؛ دست او را بوسه‌باران می‌ساخت، جلوی پای او با قامت برافراشته می‌ايستاد، به استقبال او تا در خانه می‌رفت و او را تا سر كوچه بدرقه می‌كرد!

چرا پيش از هر سفر، آخرين خداحافظی را از او می‌نمود و توشه از چهره او برمی‌گرفت و در بازگشت از سفر، پيش از هر كس به ديدار او می‌رفت!

چرا همه درهای خانه‌های ياران و نزديكان به سوی مسجد را بست و مسدود ساخت و تنها اين درِ خانه فاطمه و علی بود كه بسان خانه محمّد به مسجد گشوده بود. وَسدَّ الأبوابَ الّا بابَهُ.

و چرا هر بامداد و شامگاه از پنجره‌ای كه خانه اين دخت فرزانه را به خانه محمّد پيوند می‌داد، به او سلام و درود می‌گفت و آن همه تجليل می‌كرد؟

چرا هنگامی كه اين آيه شريفه به وسيله فرشته وحی فرود آمد كه: هان ای ايمان‌آوردگان! پيامبر را بسان خويشتن و به همانند صداكردن برخی از شما ديگری را صدا نزنيد و بلكه با عنوان رسالتِ او، وی را با احترام صدا بزنيد، پيامبر به فاطمه فرمود: دخترم! اين آيه برای ديگران است نه تو. تو مرا پدر صدا بزن كه صدای تو قلب پدر را زنده و شاداب می‌سازد!

چرا هنگامی كه فاطمه به خانه علی رفت، پيامبر تاب جدايی او را در خود نديد و با اين‌كه فاصله ميان او و محبوب دلش تنها كوچه‌ای بود، به اشاره خدا كنار مسجد و خانه‌اش طرح خانه‌ای ساده و گلين برای او ريخت؛ خانه‌ای كه تنها فاصله ميان آن و خانه محمّد يك ديوار بود و يك پنجره كه آن هم جز روزهايی كه پيامبر در سفر بود، هر بامداد و شامگاه گشوده می‌شد و سلام و درود و عشق و مهر و صفا و محبت مبادله می‌گشت؛ چرا!

چرا اين همه در منبر و محراب، نماز و دعا، مكّه و مدينه، مزرعه و بيابان، كوچه و خيابان، در برابر آشنا و بيگانه، و در هر مجلس و محفلی، از او اينقدر تجليل می‌كرد؟

چرا می‌فرمود: فاطمه بهشت من است، جواز بهشت من است،كوثر نورافشان من است، زهره فروزان من است، نور ديده و نشاط‌بخش قلب من است،

ولادت و زندگی و رحلت و شهادتش، بهشتی است و ملكوتی و آسمانی؟

و به ويژه كه بارها و بارها پس از اين تعريف‌ها و تكريم‌ها می‌فرمود :

خشنودی او خشنود خداست و ناخشنودی او موجب ناخشنودی خدا و پيامبر.

و دعا می‌كرد كه: خدايا! هر كس او را دوست بدارد، دوستش بدار و هر كس با او از درِ عداوت و كينه‌توزی درآيد، او را دشمن دار! چرا!

اين همه محبّت و اين همه مهر و اين همه عشق به فاطمه چرا!

اين همه تجليل و تكريمِ به او و فرزندانش برای چه!

اين همه شكوه و عظمت برای اين خانواده برشمردن چرا!

اين قيدها برای چيست!

درست است كه پيامبر با اين شيوه حكيمانه صدها درس می‌دهد، از آن جمله: در آن روزگاری كه دختر، فرزند محسوب نمی‌شود و پسر تنها ادامه‌دهنده راه پدر است، به زن پيام می‌دهد كه اوج گير، به قلّه شكوه و عظمت صعود كن، به حقوق انسانی خويش دست ياب، به پا خيز!

و صحيح است كه خدا با انتخاب فاطمه می‌خواهد زن و يا نيمی از پيكر جامعه را زندگی بخشد، همان گونه كه پيش از آن نيز كار خدا در احيای حقوق پايمال شده اين موجود شريف و نجيب سابقه دارد. روزی مريم را برمی‌گزيند و روزی «هاجر» را در كنار خانه خودش جای می‌دهد، و اينك هم با فروفرستادن سوره «كوثر» و ارزانی داشتن كوثر نورافشان به پيامبر، می‌خواهد موانع و سدهای جاهليّت در همه عصرها و نسل‌ها را از سر راه زن بردارد، و او را تا رسيدن به عرش خدا و ديدار خدا به حركت آورد اما در كنار همه اين‌ها بايد دريافت كه احترام و تجليل شگرف و بی‌نظيری از فاطمه بانوی بانوان است و نشانگر شكوه وصف‌ناپذير او در بارگاه خدا و در آيينه محمّد(ص).

و آيا اين همه شكوه و احترام نشانگر پيوند بی‌نظير قلب پيامبر با او نيست؟

آيا اين‌ها ترسيم‌كننده هم‌جهت و هم آرمان و هم هدف و همراه و همراز و همسنگر بودن آن دو در همه زندگی نيست؟

پس از محمّد(ص) راز و رمز اين «چرا» روشن خواهد شد.

 

انگيزه‌های بزرگداشت

انگيزه‌های دوستی و احترام و تجليل می‌تواند يكی از اين‌ها باشد :

1 ـ انگيزه طبيعی و درونی، همانند مهر و محبّت متقابل والدين و فرزندان و يا عشق و مهر همسران به يكديگر.

2 ـ انگيزه‌های جاه‌طلبانه و خودپرستانه، همچون تعريف و تشويق خودكامگان قرون و اعصار از چاكران و جلّادان خويش به منظور دلگرم ساختن آنان و بهره‌وری بيشتر از باربری آنان.

3 ـ انگيزه‌های منفعت‌جويانه و هواپرستانه همچون تعريف متقابل ظالمان و فريب‌كاران از يكديگر و مبادله واژه‌ها و جملات و تعريف‌ها و نان قرض‌دادن‌ها به منظور تحميق و فريب مردم ساده‌دل.

4 ـ و ديگر انگيزه‌های معنوی و انسانی و الهی و ارزشی كه از شخصيّت و شكوه و عظمت چهره‌ها منشأ می‌گيرد.

تجليل و تكريم بی‌نظير و بی‌همانند پيشوای بزرگ توحيد از برترين بانوی بانوان گيتی از كدامين نوع است؟

آيا تنها برخاسته از مهر و عشق پدری است؟

اگر چنين بود، چرا پيامبر از ديگر فرزندان و دخترانش بدين صورت ياد نكرد و آنان را اين گونه مهرباران و اين گونه تجليل ننمود؟ با اين‌كه فرزندانی بزرگ‌تر از فاطمه داشت و همه آنان هم از همسر ارجمند و فداكارش «خديجه» بودند.

 

انگيزه‌های دوازده‌گانه اين گراميداشت

واقعيّت اين است كه مهر سرشار و محبّت بی‌نظير و احترام عميق پيامبر به فاطمه از اين انگيزه‌ها سرچشمه می‌گرفت :

1 ـ مهر عميق پدری.

2 ـ جبران كمبود مهر مادر به خاطر رحلت مادر فاطمه (س).

3 ـ به فرمان خدا و با اشاره دستگاه آفرينش و انگيزه الهی.

4 ـ به خاطر اين كه خود فاطمه تجسّم ارزش‌ها و تبلور والايی بود.

5 ـ به دليل آگاهی از آينده و دفاع قهرمانانه او از راه و رسم و دين و دفتر و ارزش‌های دينی و حقوق و آزادی امّت.

6 ـ به انگيزه گراميداشت مقام زن و احيای نيمی از پيكر جامعه و تأمين حقوق و آزادی و امنيّت و شرافت و كرامت زن بود كه در آن روزگاران لگدمال استبداد و ارتجاع و جاهليّت و خرافات رنگارنگ نژادی، قومی، ملّی، خانوادگی و مذهبی می‌گشت.

7 ـ به انگيزه شناساندن او به همگان و اتمام حجّت.

8 ـ بدان جهت كه نسل پاك و شايسته پيامبر از او بود و او مام پرفضيلت امامان نور.

9 ـ او شبيه‌ترين انسان‌ها در سيما و سيرت و رفتار و گفتار به خود آن حضرت بود.

10 ـ اصل وجود او از بهشت بود و او كوثری جوشان و نورافشان و ارمغان خدا به پيامبر بود.

11 ـ و ديگر اين كه نام او، دانش گسترده او، پيمان زندگی مشترك او با علی(ع)، همه و همه از جانب خدا بود.

12 ـ و سرانجام اين كه او راز آفرينش زن، شگرف‌ترين انسان، بديع‌ترين موجود دستگاه آفرينش بود و تجليل او در حقيقت تجليل از زن و در راستای احيای حقوق و آزادی و شخصيّت زن بود.

آری، او به ظاهر كوچك‌ترين فرزند پيامبر بود اما در حقيقت برترين و ارجمندترين آنان به شمار می‌رفت و كسی بود كه نه از نظر ولادت، بلكه از نظر رسالت، مادر پيامبر بود و پس از اين‌كه پيامبر دو يار و پشتيبان با ايمان و نستوه خويش، خديجه و ابوطالب، را در اوج تنهايی خويش و شرارت دشمن حق‌ستيز از دست داد، فاطمه بود كه يار و همراه و همراز و مراقب او در خانه و زندگی پدر بود و همه امور و شئون يك مادر خانه را به انجام می‌رساند.

او در حقيقت موجی بود كه در طول قرن‌ها و عصرها، نور پرفروغ محمّد را از خود عبور داد و آن نور روشنگر و پربركت را به بشريّت رسانيد و نسل پيامبر را او بر جهان باقی نهاد.

اين امتيازات بی‌نظير آن گرانمايه است كه فرزندانش، كه در حقيقت شريف‌ترين و نجيب‌ترين و عزيزترين خانواده بشری هستند، از او ريشه دارند و او تنها دامان پاك و پاكيزه و پركفايتی است كه نسل پيامبر از آن است. تنها زمين طيّب و طاهری است كه درخت تناور خاندان وحی و رسالت در آن روييده و پاك‌ترين و شايسته‌ترين مادری است كه حافظه عصرها و نسلها به خاطر می‌آورد.

 

 

پی نوشت:

  1. تاريخ بغداد، ج 1، ص 259؛ فرائد السّمطين، ج 2، ص 74.
  2. فاطمة الزّهراء، علّامه امينی، ص 45.
  3. فرائد السمطين، ج 2، ص 66.

 

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code