( 4.8 874 )

ریاحین ـ يکي از دشوارترين مسائل آنست که بخواهيم براي منزلت و قرب فاطمه زهرا(ع) نزد رسول خدا حدي تعيين کنيم و صحيح تر آنکه بگوئيم زبان و قلم را آنچنان قدرتي نيست که بتواند از عهده ي اين کار برآيد لذا مطلب را مختصر نموده و گوئيم:
فاطمه ي زهرا مکان پهناوري از قلب پدر خويش رسول خدا صلي الله را به خود اختصاص داده و در کشور وجود پيامبر اکرم صلي الله بهترين موقعيت از آن وي بود.

نبي مکرم فاطمه ي زهرا را دوست مي داشت ولي نه محبتي مانند محبت پدران به دخترانشان به عبارتي ديگر احترام نهادن رسول اکرم به دخت خويش علاوه بر انگيزه ي باطني و فطري يعني محبت ورزيدن پدر به فرزند همراه با تعظيم و تکريمي بود که از بزرگي مقام صديقه طاهره منشا مي گرفت آنگونه که نمي توانيم به هيچ وجه در عالم اين چنين محبتي را از پدري نسبت به دخترش سراغ بگيريم.
و باز تکرار مي نمائيم که احترام نهادن رسول خدا به دختر عزيزش صرفا منبعث از عاطفه ي پدري نبود بلکه پيامبر اکرم صلي الله به دخت خويش به ديد عظمت و بزرگي مي نگريست زيرا که در وي مواهب و مزايا و فضائل فراواني را مشاهده مي نمود و نيز احتمال مي رود که اساسا نبي گرامي مامور به احترام نهادن و تجليل از فاطمه ي زهرا سلام الله بود و هيچ فرصت و موقعيتي را براي ارائه اين قصد و ماموريت از دست نمي دادند و در مواقع فراوان به مقام و منزلت و مکان اين بزرگوار نزد خداي تعالي و رسولش شهادت مي داد.
و اين در صورتي بود که مي دانيم از رسول اکرم حتي به ميزان يک دهم اين مقدار تجليل و احترام نسبت به ديگر دخترانش ملاحظه و مشاهده شنيده نشده است.

به نظر مي رسد که اين اظهار محبت ها و تکريم ها از سوي رسول خدا صلي الله نسبت به فاطمه ي زهرا به آن علت بود که مقام و موقعيت صديقه طاهره براي مردم نزد خدا و رسولش شناسانده شود زيرا که پيامبر اکرم مي دانست به زودي بر سر دختر عزيز او انواع ظلمها و ضديت ها و آزارها و هتک حرمت ها خواهد آمد و از آنجا که پيامبر مکرم مي خواستند حجت را بر مردم تمام نمايند تا در اين زمينه براي هيچکس عذر و بهانه اي باقي نماند به همين سبب تا اين حد دختر عزيز خويش را اعزاز و اکرام مي فرمودند.
لازم مي دانيم به عنوان شاهد سخن احاديثي را که بيانگر مقام و موقعيت و منزلت فاطمه ي زهرا سلام الله در قلب رسول خدا است ذکر نمائيم:
در جلد دهم بحار آمده که قاضي ابو محمد کرخي در کتاب خود از امام صادق عليه السلام نقل مي کند که:
"فاطمه زهرا سلام الله فرمودند وقتي اين آيه نازل شد: (لا تجعلوا دعاء الرسول بينکم کدعاء بعضکم بعضا) از آن پس از اينکه بگويم يا ابت( اي پدر جان) خودداري کردم و ايشان را به رسول الله خطاب مي کردم پس يکبار و دوبار و سه بار وقتي ايشان را به رسول الله صدا کردم از پاسخ دادن خودداري فرمودند سپس به من روي کرده و فرمودند: فاطمه جان، اين آيه درباره ي تو و خانواده ي تو و نسل تو نازل نگرديده زيرا که تو از مني و من از تو اين آيه درباره ي جفا کاران و اهل خشونت و سختي از قريش يعني انسانهاي خودخواه و متکبران، نازل گرديده پس فاطمه جانم به من بگو پدرم زيرا که اين سخن قلبم را احياء کرده و خدا را راضي مي گرداند."
عايشه گويد: کسي را در سخن گفتن به رسول خدا شبيه تر از فاطمه ي زهرا پيدا نکردم و هر هنگام که صديقه زهرا بر پيامبر وارد مي شدند رسول گرامي به وي خوش آمد گفته و دستش را مي بوسيد و او را در مجلس خود مي نشاند و نيز هر وقت که پيامبر بر فاطمه وارد مي شدند بانوي بزرگوار اسلام پيش پاي پدر برخاسته وخير مقدم مي گفت و دو دست رسول خدا را مي بوسيد.
بزل هروي از جناب حسين بن روح سوال مي کند که پيامبر خدا چند دختر داشت جواب دادند چهار دختر. سوال کرد: کداميک از آنان برتر بودند. پاسخ داد: فاطمه. سوال کرد: چرا در حاليکه او از همه دختران پيامبر کم سن و سال تر بود و از نظر مصاحبت به پيامبر کمترين زمان و بهره از آن وي بود چگونه و به چه علت از همه ي دختران رسول خدا افضل بود؟
جواب داد: به خاطر دو خصلتي که پروردگار عالم وي را به آن دو خصلت مخصص گردانده بود:
1- از پيامبر خدا ميراثها برده بودند.
2- نسل پيامبر خدا از او بود و پيامبر اين ويژگي را به وي نبخشيد مگر به لحاظ فزوني خلوصي که در نيت حضرت صديقه طاهره سراغ يافت.
در کتاب مقتل الحسين خوارزمي از حذيفه نقل شده که:" رسول خدا نمي خوابيدند مگر آنکه صورت فاطمه را غرق بوسه مي فرمودند."
عبدالله بن عمر مي گويد:" نبي مکرم سر فاطمه ي زهرا را مي بوسيد و مي فرمود پدرت فداي تو باد و وقتي بر فاطمه ي زهرا وارد مي شدند و ايشان مي خواست به احترام پدر از جاي خود برخيزد پيامبر مي فرمودند تکان مخور و به همان حالتي که هستي باش."
و در روايت ديگري است:" فاطمه جانم پدر و مادرم فداي تو باد."
قندوزي از عايشه نقل مي کند که:" هرگاه پيامبر از مسافرت باز مي گشتند زير گلوي صديقه ي طاهره را مي بوسيدند و مي فرمودند از وي بوي بهشت استشمام مي کنم" .

در کتاب ذخائر العقبي طبري نقل شده که عايشه گويد:" پيامبر اکرم گلوي فاطمه را مي بوسيدند".و در روايتي ديگر است که عايشه گويد:" به پيامبر گفتم اي رسول خدا کاري کردي که قبلا هيچگاه انجام نمي دادي ، فرمودند اي عايشه من هرگاه مشتاق استشمام بوي بهشت مي شوم فاطمه را مي بوسم".
با احاديثي صحيح و قابل قبول فريقين که در سطرهاي زيرين بيان خواهيم نمود اين امکان را خواهيم يافت که علل و عوامل علاقه ي رسول خدا را به فاطمه و نيز دلايل قداست و عظمت و جلالت قدر صديقه طاهره را بدانيم:
1- رسول خدا فرمودند: برترين زنان اهل بهشت خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد و آسيه بنت مزاحم( زن فرعون) و مريم دختر عمران است.
2- و نيز پيامبر فرمودند: بهترين زنان عالم چهار نفرند مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم( همسر فرعون) ، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد.
3- و باز فرمودند: اي فاطمه ترا همين افتخار بس که در ميان برترين زنان عالم يعني مريم دختر عمران و خديجه دختر خويلد و آسيه همسر فرعون جاي داري.

احاديث سه گانه فوق تصريح بر افضليت اين چهار زن بر تمام زنان عالم دارد ولي تصريحي بر اينکه کداميک از اين چهار زن از سه زن ديگر برترند ندارد. خوشبختانه در اين جا نيز احاديث متواتره معتبره افضليت و برتري فاطمه ي زهرا سلام الله عليها را بر آن سه زن ديگر بيان مي دارند، لازم به ذکر است که ما در افضليت و ارجحيت صديقه طاهره بر کل زنان عالم هيچگونه ترديدي نداريم و اين موضوع را از موضوعات مسلم و متفق عليه مي دانيم زيرا که زهراي مرضيه پاره ي تن رسول خدا بود و احدي را نمي رسيد که بتواند در اين عزت شرافت با وي کوس برابري زند و اين نقطه نظر و مطلب مسلم را بسياري از محدثين و علماي منصف از متقدمان و متاختران و معاصران پذيرفته اند. بيان برخي از آنان مي تواند تاييد کننده ي سخنان فوق باشد:
مسروق مي گويد:
" ام المومنين عايشه به من گفت روزي من و ديگر زنان رسول خدا نزد او بوديم و حتي يک نفر از ما هم غائب نبود فاطمه ي زهرا داشت به طرف پيامبر راه مي آمد ولي راه رفتنش چنان بود که نحوه ي راه رفتن وي ما را به ياد راه رفتن پيامبر مي انداخت. وقتي پيامبر چشمش به او افتاد خوش آمد به وي گفت و فرمود: دختر جان خوش آمدي . آنگاه فاطمه را در سمت راست يا چپش نشاند و در گوش او محرمانه چيزي گفت که فاطمه ي زهرا گريست. رسول خدا هنگامي که حزن و اندوه وي را مشاهده کرد براي ديگر بار سر در گوش او نهاده و چيزي گفتند که فاطمه شروع به خنده کرد. من به وي گفتم( در ميان همه زنان من بودم که از وي سوال کردم) در بين ما رسول خدا فقط ترا براي رازگوئي انتخاب کرد. آنوقت شما گريه مي کني. وقتي رسول خدا بلند شدند از فاطمه سوال کردم پيامبر چه رازي را به شما فرمودند؟ فرمودند: به هيچ وجه فاش نمي کنم. وقتي که پيامبر از دنيا رفتند به وي گفتم اکنون که پيامبر وقات يافته حق دارم از آنچه به تو فرمودند سوال کنم. فاطمه پاسخ داد: آري اکنون ديگر گفتن آن راز مانع و اشکالي ندارد پس فرمود رسول خدا در بار اول فرمودند جبرئيل در هر سال يکبار قرآن را بر من عرضه مي داشت ولي امسال دوبار قرآن را بر من عرضه داشته و اين مطلب دليل بر آن است که اجل من نزديک گرديده است پس فاطمه جان صبر و تقوي پيشه کن و فاطمه جان من قبل از تو از دنيا مي روم و تو نيز به من ملحق خواهي شد. من از شنيدن اين خبر همانگونه که ديدي گريه کردم وقتي که پيامبر جزع و بي تابي مرا مشاهده فرمودند، براي بار دوم مطلب ديگري به من فرمودند و آن اين بود که اي فاطمه آيا خوشنود نيستي از اين که سيده ي زنان مومنه باشي و يا سيده ي زنان اين امت"
در روايت بغوي است که در کتاب مصباح السنه نقل شده به اين مضمون آيا راضي نيستي که سيده ي زنان باشي( به جاي سيده ي زنان مومنه و يا سيده ي زنان اين امت).
حاکم نيشابوري در کتاب خويش مستدرک الصحيحين گويد:" که رسول خدا فرمودند: آيا راضي نيستي که سيده زنان عالم و سيده ي زنان اين امت و سيده زنان مومنه باشي".

احاديثي که دلالت بر بلند مرتبگي و سروري صديقه طاهره دارند و احاديثي که افضليت ايشان را به تمام زنان عالم بيان مي کنند، جدا فراوانند و اکثر آنها از عايشه و عمران بن حصين و جابربن سمره و ابن عباس و ابي بريده اسلمي و غير آنها روايت گرديده است و بخاري اين حديث را در جلد چهارم صفحه ي 203 از صحيح خود نقل نموده است و علاوه بر او تعداد فراواني از علما عامه مانند قسطلاني ـــ قندوزي و متقي هندي و هيثمي و نسائي و طحاوي و غير آنان که ذکر نام همه ي آنها موجب اطاله ي کلام خواهد گرديد.
اين حديث به طرق مختلفه و مضامين ديگر نيز بيان شده مثلا در برخي از آنها آمده که سبب خنده ي فاطمه ي زهرا آن بود که وي اولين نفري است که پيامبر فرمودند به وي ملحق مي شود و در برخي ديگر آمده که علت خنده و تبسم وي از آن روي بود که پيامبر به ايشان فرمودند: تو سيده ي زنان عالم هستي.

احمد بن حنبل حديثي نقل کرده که جمع بين اين دو دسته احاديث است وي از عايشه روايت مي کند که:" فاطمه زهرا به طرف پيامبر مي آمدند در حاليکه راه رفتنش درست مانند راه رفتن پيامبر بود. نبي اکرم فرمودند: خوش آمدي دخترم آنگاه وي را در سمت راست يا چپ خويش نشانيد و به او رازي را گفت که به گريه افتاد سپس رازي ديگر به وي فرمود که خنديد. عايشه گويد هيچگاه خنده اي اين چنين نزديک و بدون فاصله با گريه اي نديده بودم، پس از فاطمه سوال کردم که رسول خدا چه فرمود؟ پاسخ داد من راز پيامبر را فاش نمي کنم ولي بعد از آن که رسول اکرم از دنيا رفتند مجددا از او پرسيدم رسول اکرم چه رازي را با شما در ميان گذاشت. فرمود : پدرم به من گفت جبرئيل بر من قرآن را هر سال يکبار بر من عرضه مي کرد ولي در اين سال دو بار بر من عرضه کرد و علت آن اين است که مرگم نزديک گرديده است و تو اولين کسي هستي از خانواده ي من، که به من ملحق خواهي شد من از شنيدن اين سخن پيامبر گريستم آنگاه پيامبر گرامي فرمودند آيا راضي نيستي که سيده ي زنان اين امت و يا سيده ي زنان اين امت و يا سيده ي زنان مومنان باشي و من هنگاميکه اين سخن را شنيدم خنديدم."
بخاري در صحيح خود جلد 5 صفحه 21 و 29 نقل مي کند : " که نبي مکرم فرمودند: فاطمه پاره تن من است کسي که او را غضبناک کند مرا غضبناک کرده".
و باز بخاري از ابي الوليد روايت کرده که رسول اکرم فرمودند:" اي فاطمه خدا به غضب تو غضب ناک مي شود و به رضايت تو راضي و هر که فاطمه را شناخت که شناخته و هر که نشناخته بداند که وي پاره ي تن من است، فاطمه قلب و روح من است هر که او را بيازارد مرا آزرده است".

در ميان تابعان ابوالفرج اصفهاني در کتاب الغاني خود نقل مي کند:
عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد در حاليکه نوجواني بيش نبود و تازه موي عارض دميده بود پس وي را پيش خود نشاند و به او توجه کرده و نيازهايش را بر آورد آنگاه دست برد و تکه اي از گوشت شکم وي را گرفت و فشرد و به نحوي که عبدالله بن حسن را به درد آورد و به وي گفت اين کار را کردم تا مرا در نزد پروردگار شفاعت کني.
وقتي که عبدالله بن حسن خارج شد مردم عمروبن عبدالعزيز را ملامت کردند و گفتند نوجواني را چنين احترام مي کني. عمروبن عبدالعزيز گفت: فرد مطمئن و موثقي برايم مطلبي گفت که گوئي اين سخن را من از زبان خود رسول خدا شنيده ام که فاطمه پاره ي تن من است هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و من مي دانم اگر فاطمه زهرا زنده بود از اين عملي که من با فرزند وي انجام دادم خوشحال مي شد.
پرسيدند: پس علت گرفتن گوشت شکم او چه بود و چرا به وي موضوع شفاعت را متذکر شدي؟ گفت: زيرا که احدي از بني هاشم نيست مگر اينکه در قيامت حق شفاعت دارد و من اميدوارم که شفاعت وي در قيامت نصيبم گردد.
سمهودي بعد از نقل حديث فاطمه پاره ي تن من است هر که او را بيازارد مرا آزرده و هر که او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده، گويد: هر که شخصي از اولاد فاطمه را اذيت کند و يا نسبت به او بغض نمايد خود را در معرض اين خطر عظيم قرارداده است و بالعکس هر که آنانرا احترام نموده و تعظيم نمايد خويشتن را در معرض رضايت او قرارداده است.
سهيلي گويد: اين حديث دال بر آن است که هر که فاطمه را سب نمايد کافر گرديده و هر که بر او درود فرستد همانا بر پيامبر درود فرستاده است و چنين استنباط مي نمايد که اولاد فاطمه مانند خود فاطمه زهرا هستند زيرا که آنان پاره ي تن فاطمه زهرايند و جدا کردن و قطع نمودن شاخه از ساقه و ريشه درست مانند آنست که شيئي را از خود جدا کرده و قطع نمايند و اين کار غير ممکن و محال خواهد بود يعني فرزندان فاطمه زهرا مانند شاخه هاي درختي هستند که به ساقه چسبيده اند و جدا کردن فرزندان از مادر محال است همانگونه که جدا کردن شاخه از ساقه غير ممکن است.

رسول خدا هرگاه قصد مسافرت مي فرمودند آخرين نفري را که ملاقات فرموده و خداحافظي مي کردند فاطمه ي زهرا بودند و نخستين کسي را که در مراجعت ديدار مي فرمودند نيز صديقه ي طاهره بود و ازجمله احاديث عجيب اين است که نوبتي رسول خدا از جنگ مراجعت فرموده است و طبق معمول به منزل فاطمه ي زهرا رفتند و ملاحظه کردند که پرده اي بر در خانه نصب گرديده و حسن و حسين هم دو دستبند نقره به رسم زينت به دست آويخته اند پيامبر جلو رفته ولي داخل خانه نشدند فاطمه زهرا حدس زدند که علت اينکه رسول خدا داخل خانه نشده اند چيست لذا پرده را کندند و دو دستبند نقره را نيز از دستان دو فرزند دلبند خويش بيرون آوردند. حضرت حسن و حسين عليهماالسلام نزد رسول اکرم رفتند در حاليکه گريه مي کردند. پيامبر پرده را از آنان گرفته و به ثوبان( يکي از خدمتگزاران رسول اکرم صلي الله عليه و آله) دادند و فرمودند: اي ثوبان اين پرده را ببر و به فلانکس بده زيرا اينان که خانواده ي منند دوست ندارم که از لذات دنيوي بهره مند شوند. ثوبان، براي فاطمه يک گردنبند و دو دستبند ارزان قيمت بخر.

اين حديث را خطيب عمري در کتاب مشکات المصابيح و طبري در کتاب ذخائر العقبي و نويري در نهايت الادب و قندوزي در ينابيع الموده و طبراني در معجم الکبير و زبيدي در اتحاف الساده و غير آنان نقل کرده اند. و از علما ما هم شيخ بزرگوار کليني در کتاب کافي و طبرسي در مکارم الاخلاق اين حديث را با تفصيل و توضيح فراوانتر و نيز با اختلاف اندکي نقل فرموده اند به اين ترتيب:
زراره از امام باقر عليه السلام نقل مي کند که فرمودند رسول خدا هرگاه قصد سفر مي کردند با همه ي کساني که لازم بود خداحافظي و وداع مي فرمودند ولي آخرين نفري را که توديع مي کردند فاطمه زهرا عليه السلام بود به نحوي که مسافرت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله همواره از منزل فاطمه زهرا صورت مي گرفت و هنگامي هم که مراجعت مي فرمودند. پس نوبتي براي پيامبر مسافرتي پيش آمده بود و در همان اوان نيز به علي عليه السلام مقداري از غنايم جنگي رسيده بود که آنرا به فاطمه زهرا داده بودند. ايشان نيز دو دستبند نقره براي خود برداشته و پرده اي که بر در خانه آويخته بودند. رسول اکرم وقتي از مسافرت برگشتند ابتدا به مسجد رفته و آنگاه به طرف منزل فاطمه زهرا تشريف بردند( همانگونه که هميشه اين کار را مي کردند.) فاطمه زهرا برخاسته با کمال ذوق و شوق به سوي پيامبر رفتند. پيامبر خدا نگاهي افکنده و در دست ايشان دستبندهاي نقره را ملاحظه کردند و نيز پرده اي را بر در خانه ي دختر عزيزش آويخته ديدند. رسول اکرم کنار در نشسته و به فاطمه ي زهرا نظاره مي فرمودند. فاطمه سلام الله عليها شروع به گريه نموده و حزن و اندوه به شدت بر ايشان غلبه يافت و چنين فرمودند پدرم قبلا با من چنين رفتار نمي کردند. پس دو فرزند دلبند خود را صدا کرد و دو دستبند را از دست خود باز کرده و پرده را نيز از در خانه کندند، سپس دو دستبند را به دست يکي از عزيزان و پرده را به دست عزيز ديگر خويش سپرده فرمود: برويد و به جدتان رسول خدا سلام برسانيد وبه وي عرض کنيد ما کاري نکرده ايم که سزاوار سرزنش باشيم. دو عزيز دلبند به سوي رسول خدا آمده و و پيام مادر خود را به ايشان رساندند. پيامبر آندو را بوسيدند و نوازش فرموده و هر يک از آندو را روي يکي از رانهاي خود نشاندند. بعد فرمان دادند که دو دستبند راشکسته و قطعه قطعه کرده و بين اهل بيت صفه تقسيم کردند زيرا که آنان فقرائي بودند که هيچ چيز نداشتند، نه خانه و منزل و نه مال و منال پس سزاوار چنين بود که دو دستبند در ميان آنان تقسيم شود."

اين حديث همانگونه که ديديد متفق عليه فريقين است و از طرق مختلفه روايت گرديده و آنچه به نظر مي آيد آنکه بايد درباره ي حديث به مقداري که در حوصله ي مقال است بحث و بررسي شود زيرا که روات حديث نيز آنگونه که شايسته و بايسته است درباره ي اين حديث به تحليل و شرح ننشسته اند. پس گوييم: مقصود از پرده اي که رسول خدا از آويختنش به در خانه اعتراض فرمودند مسلما عبارت از پرده اي که بر پشت در خانه مي آويزند نيست زيرا که اين چنين پرده اي باعث مي شود که داخل خانه بهتر و کاملتر پوشانده شود و محال است که رسول مکرم اسلام نسبت به آويختن چنين پوششي به غضب آمده باشند بلکه مراد آنست که صديقه طاهره روي در خانه خويش به رسم زينت و به عنوان تزيين پرده اي آويخته بودند که اين نوع تزيين امروز در ميان ما به نام دکور مرسوم است و يقينا زينتي اين گونه روي درب نيز حرمتي ندارد ولي از آنجا که اساسا زينت و زيور با زندگي زاهدانه ي پيامبر و خانواده ي مکرم وي مناسبتي ندارد و نبي اکرم از اين معني آزرده خاطر گرديدند و اين معني و مطلب ضمن بحث درباره ي گردنبند و دستبند بيان گرديد. اگر صحت حديث را مسلم بگيريم براي فاطمه زهرا بهتر آن بود که اين پرده را در راه خدا انفاق کنند زيرا که در آن زمان فقرا و نيازمندان و محتاجان فراوان بودند و بر اساس يکي از برترين و بزرگترين مسائل اخلاقي اسلام يعني ايثار، اقتضا چنين حکم مي کرد که بانوي جهان پرده و پوشش درب را به فقرا مهاجرين ببخشد.
ابن شاهين در کتاب مناقب فاطمه از ابوهريره و ثوبان اين حديث را با اختلاف مختصري نقل مي کند تا اينکه گويد رسول خدا سه بار فرمودند پدرش فدايش باد که اين کار را انجام داده آل محمد را با دنيا چه کار زيرا که آنان براي آخرت آفريده شده اند و دنيا به خاطر وجود و به طفيل وجود آنان خلق گرديده است.

و در روايت احمد بن حنبل آمده: پس اينان اهل بيت منند و دوست ندارم که در حيات دنيويشان از حطام دنيوي بهره برداري کنند. از اين تعطيل استفاده مي شود که رسول خدا نمي خواستند اجر و بهره و حظ دختر عزيزيش از نعم اخروي کم شود زيرا که گرفتاري ها و سختي هاي دنيا براي آنان در آخرت پاداش و بهره خواهد داشت و عوض آنها را در جهان ديگر خواهند گرفت و با حديث ديگري آنچه گفتيم روشن تر بيان خواهيم داشت:
در جلد دهم بحار مرحوم مجلسي به نقل از تفسير ثعلبي از امام صادق عليه السلام و جابربن عبدالله انصاري آمده که فرمودند:
رسول اکرم صلي الله عليه و آله فاطمه ي زهرا را ديدند در حالي که لباسي از پوشاک شتر بر تن داشت و به دست خود آسيا مي کردند و فرزند خود را نيز شير مي دادند اشکهاي فراوان از چشمان رسول خدا سرازير گرديد و فرمودند دختر جانم تلخي و سختي دنيا را پبشاپيش بچش تا شيريني آخرت را پس از آن دريابي عرض کرد اي رسو ل گرامي حضرت پروردگار سپاس خداي بزرگ را بر نعمتهايش و شکر فراوان به خاطر مواهب و آلاء و بخشوده هايش پس از اين گفتگو بود که اين آيه نازل مي شود:" به زودي پروردگارت آنجنان بخششي بر تو نمايد که راضي و خشنود گردي."

خواننده گرامي از مجموعه ي اين احاديث دانستي که سيده ي زنان عالم فاطمه ي زهرا عليه السلام نزديکترين همه ي انسانها به رسول گرامي بودند و اتصال و ارتباط اين بزرگوار به پيامبر مکرم، اتصال و ارتباط جز به کل بود و با ارتباط و اتصال قسمت و جزئي از چيزي به قسمت و جزء ديگري از همان چيز لذاست که مي بينيم دوستي و عطوفت و مهرباني و علاقه بين اين دو وجود شريف و اين پدر و دختر نمونه به حد اعلي و برترين درجه رسيده بود و درست به همين دليل است که رسول خدا به دخت گرانقدرش برترين و مقبولترين اعمال را بياموزد و وي را به بهترين رويه ها راهنمائي نموده و کاملترين و راقي ترين معارف را به وي فرا دهد.

زهراي اطهر عليه السلام نيز آن علوم الهي را ازآن منبع پر جوشش گواراي زلال بنوشد و شراب حقيقت را از محيط وحي بياشامد و بمکد و قلب فراگير و آماده و پذيراي وي از انواع حکمت ها را در خود گرفته و مملو و ممتلي از انواع و اقسام معارف گردد و بر اين کمال يابي فهم بالاي وي کمک و مساعدت و همراهي نموده و مطالب را به بهترين وجه و صورت در خاطر بسپرد و لذا از پدربزرگوارش رسول گرامي خدا مطالب فراواني را شنيده و مسلائل زيادي را از احکام و دعاها و اخلاقيات و حمکت ها را فراگرفت که با توجه به شرايط خاص زندگي و عمر کوتاه ايشان مقداري از آن مطالب نقل و روايت گرديده است و از آن جمله در کتاب علم بحارالنوار از تفسير حضرت عسکري(ع) نقل شده است:
" زني نزد فاطمه ي زهرا آمد و گفت: مادر ضعيفي دارم که در مورد نماز خود دچار اشتباهي گرديده و مرا به سوي شما فرستاده تا از شما مشکل را سوال نمايم. فاطمه ي زهرا پاسخ فرمودند وي بار دوم و سوم آمده و پرسيد و پاسخ گرفت و اين عمل تا ده بار تکرار شد و باز هم فاطمه ي زهرا پاسخ دادند آن زن از اين همه مراجعه شرمنده شد و گفت بيش از اين شما را به زحمت نمي اندازم و ديگر سوال نمي کنم صديقه ي طاهره فرمودند باز هم بيا و آنچه سوال داري بپرس . آيا اگر کسي را روزي اجير نمايند که بار سنگيني را تا ارتفاعي بالا ببرد ولي در مقابل به عنوان اجر و مزد به وي صد هزار دينارطلا دهند آيا در مقابل چنين اجرتي اين کار يعني حمل بار سنگين تا ارتفاعي برايش دشوار خواهد بود؟ آن زن پاسخ داد: خير. صديقه ي طاهره فرمودند: من هر مساله اي را که پاسخ دهم بيش از فاصله ي بين زمين و عرش، لولو پاداش مي گيرم پس مسلم است که تو هر قدر سوال کني براي من هيچگونه ناراحتي ايجاد نخواهد کرد زيرا از پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمودند روز قيامت علما شيعيان ما محشور مي گردند و بر آنان به ميزان دانششان خلعتهاي گرانبها داده مي شود و نيز ميزان خلعت ها با ميزان تلاشي که براي ارشاد بندگان خدا نموده اند مناسبت دارد تا جائي که به يکي از آنان يک ميليون زيور از نور به هديه مي دهند آنگاه منادي از سوي پروردگار ندا در مي دهد که اي کساني که ايتام آل محمد را کفالت و سرپرستي کرديد و اي آناني که در هنگام نبودن پدران اين ايتام که ائمه باشند آنان را محافظت و مراقبت مي کرديد اينان همان شاگردان شمايند همان يتيماني که سرپرستي و نگهبانيشان نموديد و با علوم خود آنان را شاداب و با طراوت نموديد پس به مقدار علمي که به شاگردان خويش به مقدار درسي که به آنها در دنيا داده بودند خلعت مي دهند حتي برخي از اين شاگردان تا صد هزار خلعت مي دهند و از سوي خداي تبارک و تعالي امر مي شود که به معلمان دو برابر آنچه به شاگردان خود خلعت داده اند به وسيله ملائکه خلعت داده مي شود.

فاطمه ي زهرا فرمودند اي بنده خدا يک تار نخ از اين خلعت هاي آخرتي از آنچه که خورشيد بر آن بتابد يک ميليون بار با ارزشتر مي باشد."
در جلد دهم از بحار از يزيد بن عبدالملک نقل است که وي از پدر و از جد يزيد نقل مي نمايد که:
" بر فاطمه ي زهرا وارد شدم ابتدا سلا م فرمودند، آنگاه سوال فرمودند: چه مطلبي باعث شده که به اينجا آمده اي؟ گفتم: براي طلب برکت آمده ام. فاطمه ي زهرا فرمودند: پدرم به من خبر داده هر که بر رسول خدا يا بر من سه روز سلام بفرستد خدا بهشت را بر او واجب مي گرداند. جد يزيد بن عبدالملک گويد: به ايشان عرض کردم در زمان حيات او و حيات شما؟ فرمودند: آري و حتي پس از مرگ ما."

در کشف الغمه علي بن عيسي اربلي از علي عليه السلام و ايشان از فاطمه ي زهرا نقل مي نمايند که:
" صديقه ي طاهره فرمودند که رسول خدا فرمودند کسي که بر تو درود فرستد خدا او را مي آمرزد و او را به من در هر جاي بهشت که باشم ملحق مي نمايد."
در کتاب دعوات راوندي از سويد بن غفله نقل شده که:
" براي علي عليه السلام يک گرفتاري مالي پيش آمده بود، فاطمه ي زهرا به منزل رسول خدا رفت و در زد. پيامبر فرمودند: صداي راه رفتن حبيبه ام فاطمه را از پشت در مي شنوم، اي ام ايمن برخيز و ببين کيست؟ ام ايمن برخاسته و در را گشود، پس فاطمه وارد شد پيامبر فرمود: درساعتي به سراغ من آمده اي که هيچگاه در اين ساعت ها سابقه نداشت به ديدن من بيائي! صديقه ي طاهره عرض کردند: اي رسول خدا طعام ملائکه در نزد پروردگار چيست؟ فرمودند: حمد و ستايش کردن. سوال کردند: طعام ما چيست؟ رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: قسم به آن کس که جانم در قبضه ي قدرت اوست يک ماه است که در منزل ما براي طبخ طعام آتشي افروخته نشده است ولي فاطمه جان به تو پنج کلمه ياد مي دهم که جبرئيل آنرا به من ياد داده. سوال کردند: يا رسول الله آن پنج کلمه چيست؟ فرمودند: يا رب الاولين و الاخرين يا ذا القوت المتين يا راحم المساکين و يا ارحم الراحمين
فاطمه زهرا سلام الله عليها برگشت وعلي عليه السلام سوال فرمود: پدر و مادرم فداي تو باد با خود چه آورده اي؟ فرمودند براي دنيا رفتم ولي توشه براي آخرت آوردم.
علي عليه السلام فرمودند: خير پيش، خير پيش، هر چه آورده اي خير است."

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code