( 4.4 امتیاز از 1492 )

ریاحین ـ از طرف استانه مقدسه حضرت معصومه(ع) چند ماه قبل از ارتحال جان سوز آن فقيه فرزاونه بودكه به خدمت ايشان رسيديم و درخواست نقل كرامات حضرت فاطمه معصومه(ع) را از ايشان نموديم. ابتدا از آنچه در مورد خود ايشان اتفاق افتاده بود پرسيديم و آن والا مقام فرمود:

شفاي بيماري دستم
1ـ دستم باد مي كرد و قاش مي شد. و لذا هميشه بايد خاك تيمم همراهم باشد و تيمم كنم، چون وضو نمي توانستم بگيرم و معالجات هم تأثير نمي كرد. تا اينكه به حضرت معصومه(ع) متوسل شدم، و ملهم شدم كه دستكش دستم كنم و چنين كردم، خوب شد.

شفاي سيد فلج
از آن حضرت راجع به كراماتي كه در مورد ديگران اتفاق افتاده است پرسيديم و ايشان فرمودند:

2ـ سيد بود در زمان مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) به نام حاج آقا جمال هژبر كه فلج شده بود و او را به دوش مي گرفتند و در مجلس روضه اي كه از طرف مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره): در دهه عاشورا در مدرسه فيضيه منعقد مي شد شركت مي كرد. او را به دوش مي كشيدند و از اينجا به آنجا مي بردند. آقاي"سيد علي سيف" خادم مرحوم حاج شيخ(ره) كه مردي خدوم و صريح اللهجه اي بود روزي در مجلس روضه به آن سيد(آقا جمال) گفت:"اي سيد اگر راست مي گويي و توسيد هستي چرا مردم را اذيت مي كني؟ از حضرت معصومه(ع) بخواه تو را شفا بدهد." اين حرف به سيد اثر كرد و غيظش گرفت و به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف گرديد. و شال(عمامه) خود را از سرش باز كرد و به ضريح مقدس بست و عرض كرد:"پا نمي شوم تا شفا بگيرم."

خوابش برد در خواب او را شفا دادند، و كاغذي كف دستش گذاردندو به او گفتند:

"اين كاغذ را به حاج سيد حسين آقا علوي بده." وقتي كه از خواب بيدار شد، كاغذ را در دستش ديد، جرأت نمي كرد كاغذ را از مشتش بردارد. گفته بود به حاج شيخ عبدالكريم(ره) هم نمي دهم، به هيچ كس نمي دهم. و جرأت هم نمي كرده باز كند و نگاه كند، كاغذ در مشتش بود و مي گفت: تا به حاج سيد حسين آقا ندهم به كس ديگري نمي دهم(حتي به حاج شيخ عبدالكريم نشان نداد) معلوم نيست در آن كاغذ چه نوشته شده بود.

سفارش حضرت رضا(ع) به حضرت معصومه(ع)
3ـ آقاي حاج شيخ علي تهراني(ره)(از علماي بزرگ كه اواخر عمر در مشهد مقدس ساكن شد در همان جا فوت نمود و در بالا سر حرم حضرت رضا(ع) دفن شد و قريب 50 سال در نجف اشرف به تحصيل علوم اسلامي اشتغال داشته و از شاگردان فاضل ميرزاي بزرگ محسوب مي شد) ايشان برادري داشت به نام حاج علي شال فروش كه از تجار بازار بوده و در تمام مدتي كه برادرش در نجف مشغول تحصيل بود هر ماه 50 تومان(كه در آن موقع مبلغ قابل توجهي بوده) به او شهريه مي داده و تخلف نمي كرده تا اينكه آن برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند؛ و در يكي از مقبره هاي طرف قبله صحن بزرگ دفن مي شود، كه مقبره اختصاصي ايشان بوده و آقاي حاج شيخ علي تهراني كه در آن موقع در مشهد سكونت داشته طي تلگرافي از فوت برادر تاجرش مطلع مي شود پيش خود مي گويد الآن وقت جبران خدمات برادر است لذا به حرم امام رضا(ع) مشرف مي شود مي رود پاي ضريح حضرت امام رضا(ع) قضيه را عرض مي كند. و به حضرت عرض مي كند كه برادرم در اين همه مدت كه به من خدمت كرده يك مرتبه هم نتوانستم جبران كنم. جز همين كه بيايم اينجا و به شما عرض كنم و از شما خواهش كنم اكنون كه برادرم فوت شده شما به خواهرتان حضرت معصومه(ع) سفارش برادر مرا بفرماييد تا به برادرم كمكي كند.

همان شب يكي از تجار كه از قضيه اطلاع نداشته، در خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف شده و آنجا مي گويند كه حضرت امام رضا(ع) هم تشريف فرما شده اند به قم، يكي از جهت زيارت خواهرشان. و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ علي تهراني به حضرت معصومه(ع). شخص خواب بيننده معاني خواب را نمي فهمد.

و براي حاج شيخ علي خواب را نقل مي كند. و مرحوم حاج شيخ علي(ره) مي گويد در همان شب كه تو خواب ديدي من متوسل شدم به امام رضا(ع) و به اين صورت به خواب شما آمده و از رؤياهاي صادقانه است.

مرحوم آيه الله العظمي آقا سيد محمد تقي خوانساري(ره) پس از شنيدن اين خواب فرمود: از اين خواب استفاده مي شودكه قم درحريم حضرت معصومه(ع) است. بايد حضرت امام رضا(ع) به قم تشريف بياورند و سفارش برادر حاج شيخ علي تهراني را به حضرت معصومه(ع) بفرمايند، تا حضرتش بعد از سفارش حضرت امام رضا(ع) در كار برادر حاج شيخ علي توجه كند. والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقيماً مداخل دركار مي كرد، ولي چون اين در محدوده حضرت معصومه(ع) است، آن حضرت مداخله در اين محيط ننمود.

لطف حضرت معصومه(ع) به مداحش
4ـ آقا حسن احتشام(فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام) از منبري هاي قم بودند"پدر و پسر") از قول آقا شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي(كه مرد روضه خوان با اخلاصي بود و قبل از درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) چند دقيقه خطبه اي از نهج البلاغه و ذكر مصيبت مختصري مي خواند) نقل كردند كه او گفت:

"ما اهل منبر با هم در مواقع تعطيلي دوره اي داشتيم، و دور هم جمع مي شديم و خودمان براي خودمان روضه مي خوانديم. شبي من(يعني آقا شيخ ابراهيم صاحب الزماني) در خواب ديدم كه خواستم به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف شوم، گفتند: ورود به حرم ممنوع است، براي اينكه حضرت معصومه(ع) با حضرت زهرا(ع) در بالاي ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند."

من گفتم مادرم سيده بوده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند رفتم ديدم كه بله اين دو با هم نشسته اند و در بالاي ضريح با همديگر صحبت مي كنند از جمله صحبت ها اين بود. كه حضرت معصومه(ع) به حضرت زهرا(ع) عرض مي كند: حاج سيد جعفر احتشام(روضه خوان، روضه خوان را خودم مي گويم) براي من مدحي گفته است و ظاهراً آن جدح را براي حضرت زهرا(ع) مي خواند.

آقا شيخ ابراهيم اين خواب را در آن جلسه دوره اي كه اهل منبر در آن جمع بودند و حاج احتشام هم حضور داشت نقل مي كند، حاج احتشام مي گويد از آن شعرها چيزي يادت هست گفت: بله در آخر شعر داشت"دخت موسي بن جعفر" تا اين را گفت حاج احتشام زد زير گريه و گفت: بله توي اشعار من اين كلمه هست.

اين احتشام از منبري هاي قم بود و خيلي با حال بود، هيچ منبري را نديدم كه خودش گريه كند و ايشان خودش روضه مي خواند و خودش گريه مي كرد بكاء بود و گريه زياد مي كرد.

آقا حسن احتشام فرزند حاج احتشام گفت به ايشان گفتيم شعرا در آخر شعرشان تخلص دارند. شما هم براي خود تخلص تعيين كن، هر چه گفتم قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت.

اين فاطمه به جان عزيز برادرت بر احتشام لطف نما قصر اخضري

ايشان گفت قصر اخضر هم لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همانجا كه آقاي مرعشي(ره) سجاده مي انداختند، آنجا را به رنگ سبز گچ كاري كردند با سنگ مرمر و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالا سر واقع شد.(243)

اين چهار نمونه، از قول شيخ الفقهاء، حضرت آيه‌ الله العظمي شيخ محمدعلي اراكي(ره) نقل شد، كه سلمان عصر بود و ترديدي در راست گويي او نيست.

شفا در حرم حضرت معصومه(ع)
با عنايت حضرت عباس(ع)
بانويي مدت ها بر اثر بيماري طولاني و شديد يكي از نزديكانش(فرزند يا برادر و...) رنج مي برد، از معالجات و درمان ها نتيجه نگرفته بود، دستش از هما جا بريده و به حرم حضرت معصومه(ع) پناهنده شد، و به آن بانوي ارجمند توسل جست، همچنان به توسل خود ادامه داد، تا اين كه شبي در عالم خواب ديد حضرت معصومه(ع) به بالين او آمد و فرمود:"بيمارت را به حرم من بياور و در اين مكان خاص(كه در عالم خواب نشان داد) بگذار، بنا عمويم حضرت عباس(ع) به زيارت من بيايد، شفاي بيمار تو را از عمومي مي طلبم."

اين بانو مي گويد: پس از بيدار شدن از خواب، خوشنود شدم، و به دستور حضرت معصومه(ع) عمل كردم، شخص بيمارم را به آن مكام خاص از حرم حضرت معصومه(ع) بردم، او به محض اين كه در آن مكان نشست، احساس سلامتي كرد، و با خوشحالي گفت:"خوب شدم وشفا گرفتم."

منبع: حضرت معصومه (س) فاطمه(س) دوم/ محمد محمدی اشتهاردی

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر