( 4.1 امتیاز از 310 )

ریاحین :  زندگى زينب علیها السلام به ميزانى كه سرشار از پاك‌انديشى و بزرگ‌منشى بود، از همان آغازين سال‌هاى زندگى تا فرجام آن، به خاطر آرمانجويى و عدالت‌خواهى، از رويدادهاى غمبار لبريز بود.

 

او در بهاران پنجم از زندگى پرافتخارش با فاجعه‌ى سهمگين رحلت نياى گران‌قدرش پيامبر رو به رو شد؛ و با آنكه كودك بود، سهمگينى فاجعه و پيامدهاى غروب آن خورشيد بى‌غروب را درمى‌يافت. از آن روز رنگ زندگى در كانون پرمعنويت خانه و خانواده‌اش دگرگون گرديد، و در كنار افتخارات بزرگ، رنج و اندوه سهمگين نيز بر آن سايه افكند.

سردمداران «سقيفه» بر خانه و خاندانش يورش بردند، تا پس از به آتش‌كشيدن آن و به خطرافكندن ساكنان آزاديخواه و ذلّت‌ناپذيرش، پدرش را از خانه بيرون برند و به بيعت با غول استبداد و نظام خشونت ـ كه صداى گام‌هايش به گوش جامعه‌شناسان و دين‌شناسان هوشمند مى‌رسيد ـ ناگزير سازند.

در يورش دژخيمان بود كه فاطمه علیها السلام آماج تازيانه قرار گرفت و ميان در و ديوار فشرده شد و محسن عزيزش، چشم به روى زندگى نگشوده، به شهادت رسيد و بيدادها و خشونت‌هايى بر خاندان پاك‌منش و ستم‌ناپذير او رفت كه بيان آنها بحث را طولانى مى‌سازد.

 

گواه دادخواهى‌هاى مادر

دريغ و درد كه اين رويدادهاى تكان‌دهنده، در برابر ديدگان زينب علیها السلام ـ كه تنها در پنجمين بهار زندگى مى‌زيست ـ روى داد. او ناله‌ى جان‌سوز مادر را از ميان در و ديوار شنيد، و شاهد جنايت كوردلان ددمنشى بود كه مادرش را محاصره كرده، و آماج تازيانه و غلاف شمشير ساخته و بى‌رحمانه مى‌زدند. او رويدادهاى ددمنشانه‌اى را گواه بود كه باعث شهادت برادرش محسن، شكستن پهلوى مادر و تورم بازوى او شد، به‌گونه‌اى كه تا شهادت او اثرش بود.

هنوز چيزى از رحلت پيامبر و يورش به خانه و دستگيرى پدر و زدن مادرش نگذشته بود، كه زينب با فاجعه‌ى سهمگين شهادت مادر، در بهاران جوانى و شكوفايى‌اش، رو به رو گرديد؛ چرا كه مام ارجمندش تنها دو دهه زيسته بود كه به شهادت رسيد، و در فضاى غمزده و هراس‌آورى، دور از چشم‌ها در تاريكى شب به خاك سپرده شد، و تربت پاكش از همان روزها تا كنون نهان و بى‌نشان مانده است.

 

گواه رويدادهاى روزگار پدر

اين دخت درايت و عدالت، پدرش على علیه السلام را مى‌ديد كه بر اثر فشار استبداد و انحصار، خانه‌نشين گرديده، و حقوق و امكانات زندگى آزاد و در امنيت ـ كه از طبيعى‌ترين حقوق انسانهاست ـ از او گرفته شده و از رهبرى دين و مديريت دولت و ارتباط با مردم كنار زده شده است، امّا در برابر اين فشارهاى جانكاه، در آن مدت طولانى سنجيده و حكيمانه شكيب ورزيده است.

بانوى آفتاب مى‌ديد كه پس از بيست و پنج سال خانه نشينى پدر، هنگامى كه عثمان كشته شد، پدر را به پذيرش رأى پرشور و شوق مردم به جان آمده، ناگزير ساختند و مردم با دل و جان و بدون هيچ بى‌ميلى به او دست بيعت دادند. نخستين كسى كه دست بيعت به آن حضرت داد، «طلحه» و آن‌گاه «زبير» بود، و دردمندانه همان دو تن نخستين كسانى بودند كه بيعت را شكستند، و در مكّه به «عايشه» پيوسته و به انگيزه‌ى قدرت‌طلبى، به‌بهانه‌ى خونخواهى عثمان، به آشوب برخاستند، و دشمنان عدالت را براى بلوا، رهبرى كردند.

آن‌گاه به سوى «بصره» حركت كردند و سرانجام آتش كشتار سهمگين «جمل» را بر افروختند كه رهاورد تلخ آن، افزون بر ويرانى و بدبختى و هزاران مصدوم، 25 هزار كشته بود!

زينب علیها السلام شاهد بود كه پس از فروكش‌كردن آتش فتنه‌ى بيعت‌شكنان فزونخواه، «معاويه» در برابر شايسته‌ترين برگزيده‌ى خدا و مردم، به شورش و كشتار برخاست، و رويداد سهمگين «صفّين» را برپا ساخت و سركردگى قدرت‌طلبان ستم‌پيشه را به‌عهده گرفت و خود را اميرمؤمنان اعلام كرد. آتش‌افروزى او به‌گونه‌اى شدت يافت كه بر اثر شمار بسيار كشته‌ها، نسل عرب در سراشيب نابودى قرار گرفت، و آن‌گاه به صورتى كه مى‌دانيم آتش‌بس اعلام شد.

و نيز زينب گواه بود كه پس از فتنه‌ى قدرت‌طلبان، رويداد فاجعه‌بار «نهروان» به دست خشك‌مغزان خشونت‌كيش و مقدس‌مآب پيش آمد و چهار هزار كشته بر جاى نهاد.

اين پيكارها از اساسى‌ترين بحرانهاى داخلى در حكومت آزادمنشانه و عادلانه‌ى علوى بود؛ و سرانجام هم، ادامه‌ى همين رويدادهاى دردناك، به شهادت امير عدالت به دست تاريك‌فكرى خشن، به نام «عبدالرّحمان مرادى» انجاميد.

 

زينب و رويدادهاى روزگار امام حسن

هنگامى‌كه امام حسن مسئوليت رهبرى و مديريت دين و دولت را با بيعت مردم به دوش گرفت، برخى از يارانش در پيكار با معاويه، او را تنها نهاده و به خيانت بزرگى دست يازيدند. امام حسن براى جلوگيرى از ريخته‌شدن خون بازماندگان اهل بيت، به پذيرش آتش‌بس ناگزير شد، و ميدان براى معاويه و نوكران فريبكار و بيدادپيشه‌اش مساعد گرديد كه پس از قبضه‌ى قدرت، بدترين شيوه‌هاى دشمنى نسبت به اميرمؤمنان را هويدا ساختند.

معاويه، سنّت ناجوانمردانه‌ى ناسزاگويى به امير علیه السلام را بر فراز منبرها بنياد نهاد، و به حديث‌سازى در نكوهش آن پيشواى راستين و تخريب چهره‌ى شكوهبار او، فرمان داد و از دين خدا به صورت ابزارى بهره‌ها جست!

و دريغ و درد كه همه‌ى اين رويدادهاى غمبار، در برابر ديدگان هوشمند زينب علیها السلام بود.

پس از آتش‌بس تحميلى، روزگار فشار بر خاندان پيامبر، ده سال به طول انجاميد، و كار به شهادت امام حسن به وسيله‌ى سمّ خيانت ـ كه با فريب و تهديد معاويه به خانه‌اش راه يافت ـ كشيده شد. آن بزرگوار بر اثر آن، به شهادت رسيد و پيكرش هدف تيرها قرار گرفت، تا در كنار تربت پيامبر به خاك سپرده نشود!1

 

 زينب و همفكرى و همراهى با امام حسين

همين‌گونه سال‌هاى فشار و سركوب ادامه يافت و بيداد و خشونت اموى از مرز سنگدلى و بيرحمى گذشت. در كران تاكران جهان اسلام، باران دردها و رنجها بر رهروان راه آزادمنشانه‌ى أهل‌بيت باريدن گرفت، و كار بريدن دست‌ها و پاهاى عدالت‌خواهان، فروكردن ميله بر ديدگان، به دار آويختن ستم‌ستيزان و شكنجه و كشتار و ديگر شيوه‌هاى ددمنشانه به‌گونه‌اى رواج يافت كه تا آن روز در تاريخ مسلمانان بى‌سابقه بود؛2 و امام حسين در اين سال‌هاى سياه ـ كه به مرگ معاويه و تسلط يزيد بر اريكه‌ى قدرت انجاميد ـ در شرايط سختى زيست.

اينها تازه فشرده‌ى رنج‌ها و گرفتاريهاى بخشى از زندگى زينب علیها السلام بود؛ زندگى عدالت‌خواهانه و ستم‌ستيز و الهام‌بخشى كه چيزى حدود چهار دهه فراتر نبود، امّا به خاطر آرمانخواهى، هدفمندى و حق‌طلبى زينب و خاندانش و مبارزه‌ى آنان با فريب و سركوب و پايمال‌شدن حقوق بشر و تحريف دين، هماره لبريز از رويدادهاى تكان‌دهنده بود.

سهمگين‌ترين رويدادى كه در زندگى اين دخت خِرد و پروا رخ گشود، فاجعه‌ى جانسوز عاشورا و كربلا بود كه از سويى همه‌ى گرفتاريهاى پيشين را به فراموشى سپرد، و از دگر سو، تحمّل همه‌ى رويدادهاو فاجعه‌هاى پسين را آسان ساخت.

 

پی نوشت:

1ـ مناقب/ ج 4/ ص 44 ـ 42.

2ـ كتاب سُليم بن قيس هلالى/ ص  166 ـ 165/ چاپ بيروت/ مؤسسه‌ى بعثت.

 

منبع:کتاب بانوی آفتاب

 

گزیده ترجمه استاد علی کرمی فریدنی بر کتاب زینب سلام الله علیها از ولادت تا شهادت تالیف آیت الله قزوینی

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر