( 0. 0 )

ریاحین:

شعری از صابر خراسانی در سوگ حضرت فاطمه (س)

تو که می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من! آسمانی! بمان
اگر می شود می توانی بـمان
تو نیلوفرانه ترین یاس شهر
وجود تو کانون احساس شهر
دعاگوی هر قدرنشناس شهر
نکش دست ازدست دستاس شهر
نباشی چه آبی؟ چه نانی؟ بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت؟
چه شد ماجرای سپر ماندنـت؟
چه شد پای حرف پدر ماندنـت؟
پس از غصه ی پشـت در ماندنت
ندارد علی همزبانی بمان
برای علی بی تو بد میشود
بدون تو غم بی عدد میشود
نرو که غرورم لگد میشود
و این سقف سنگ لحد میشود
تو باید غمم را بدانی بمان
چرا اشک را آب رو میکنی؟
چرا چادرت را رفو میکنی؟
چرا اسـتخوان در گلو میکنی؟
چرا مرگ را آرزو میکنی؟
چه کم دارد این زندگانی؟ بمان...

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code