( 4.4 41 )

توضیح سؤال:
سلام علیکم.
قضیه‌ی جسارت خلیفه دوم به حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها در ماجرای پس گرفتن قباله‌ی فدک، در کتب اهل سنت به چه شکل نقل شده است؟ (لطفا عبارات و جملات عربی کتب اهل سنت را هم ذکر نمایید.) با تشکر..

پاسخ :
در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است كه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت مطالبه‌ی فدك، نزد ابو بكر رفت و پس از گفتگو و اقامه‌ی شاهدان، ابو بكر نامه‌ی را برای عاملش در فدك جهت برگشت آن برای حضرت زهرا سلام الله علیها نوشت؛ اما عمر آن را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره كرد.
روایات فریقین در گزارش اصل این ماجرا (یعنی پاره شدن سند به دست عمر) موافق هستند. در روایات شیعه جزئیات جزئیات دیگری نیز نقل شده كه با مطالعه‌ی متون روایات، مطلب بیشتر روشن خواهد شد؛ از این رو، ضروری است كه موضوع مورد سؤال را در هردو منبع بررسی نماییم:

الف: منابع اهل سنت
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می‌گوید: پس از این كه ابو بكر سخنان شاهدان حضرت زهرا سلام الله علیها را شنید، نامه‌ی رد فدك را برای آن حضرت نوشت؛ اما عمر از راه رسید و آن نامه را پاره كرد. حلبی شافعی در كتاب «السیرة الحلبیه» سخنان سبط ابن جوزی را این‌گونه نقل كرده است:
«وفى كلام سبط ابن الجوزي رحمه الله أنه رضي الله تعالى عنه كتب لها بفدك ودخل عليه عمررضى الله تعالى عنه فقال ما هذا فقال كتاب كتبته فاطمه بميراثها من أبيها فقال مماذا تنفق على المسلمين وقد حار بتك العرب كما ترى ثم اخذ عمر الكتاب فشقه.»
«در كلام سبط بن جوزی آمده است كه ابو بكر برای فاطمه [سلام الله علیها] سند و نامه‌ی برای ایشان در باره‌ی فدك نوشت. در همین هنگام، عمر بر ابو بكر وارد شد و گفت این چیست؟ ابو بكر گفت: نامه‌ی است كه برای فاطمه در مورد میراثش از پدرش نوشته ام. عمر گفت: از كدام منبعی برای مردم انفاق خواهی كرد در حالی كه عرب علیه تو بپا خواسته اند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره كرد.»
الحلبي، علي بن برهان الدين _متوفاى1044 ق_، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 3، ص 488، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.

طبق گزارش فتح الدین حنفی در كتاب «فلك النجاة» از سخنان سبط ابن جوزی، حضرت زهرا سلام الله علیها با ابو بكر در حالی كه او روی منبر بود، گفتگو كرد و ابوبكر بعد از منبر، نامه‌ی رد فدك را نوشت:
«الرابع عشر: قال (السيد) في رسالة (الزهراء) ناقلا عن الإمام نور الدين علي بن برهان الحلبي الشافعي في كتاب (إنسان العيون في سيرة الأمين والمأمون): قال سبط ابن الجوزي في تذكرة خواص الأمة: جاءت فاطمة بنت رسول الله (ص) إلى أبي بكر، وهو على (المنبر) فقالت يا أبا بكر أفي كتاب الله أن ترث أبيك، ولا أرث أبي، فاستعبر أبو بكر باكيا ثم قال بأبي أبوك، وبأبي أنت، ثم نزل فكتب لها (بفدك)، ودخل عليه عمر فقال ما هذا قال كتبته لفاطمة ميراثها من أبيها، فقال فماذا تنفق على المساكين، وقد حاربتك العرب، ثم أخذ عمر الكتاب فشقه. (وكذا في السيرة الحلبية).»

«چهاردهم: سید در رساله «الزهرا» از حلبی شافعی در كتاب «انسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون»، نقل كرده كه سبط ابن جوزی در كتاب «تذكرة خواص الامه» گفته است: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه [وآله] نزد ابو بكر آمد در حالی كه او روی منبر بود. فرمود: ای ابو بكر آیا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت میراث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ ابو بكر به گریه افتاد و گفت: پدرم فدای پدرت و شما باد. از منبر پایین آمد و نامه‌ی رد فدك را برای ایشان نوشت.
عمر بر ابو بكر وارد شد و گفت این چیست؟ ابو بكر گفت: برای فاطمه در مورد میراث پدرش نوشته ام. عمر گفت: از كدام منبعی برای فقیران انفاق خواهی كرد در حالی كه عرب علیه تو بپا خواسته است؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره كرد. در سیره حلبیه نیز چنین آمده است.»
علي محمد فتح الدين الحنفي، _متوفاي1371،ق_ فلك النجاة في الإمامة والصلاة، ص 160، تحقيق : تحقيق وتقديم: الشيخ ملا أصغر علي محمد جعفر، چاپخانه : صدر ناشر : مؤسسة دار الاسلام، چاپ : الثانية، سال چاپ : 1418 - 1997 م

ب: روایات شیعه
روایاتی كه در منابع شیعه نقل شده، نیز تصریح دارند بر این كه عمر سند فدك را از دست حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره كرد.

1. روایت امیرمؤمنان علیه السلام :
سید مرتضی در كتاب «الشافی» ابتدا در باره اصل ماجرا می‌فرماید:
«وقد روي أن أبا بكر لما شهد لها أمير المؤمنين عليه السلام كتب بتسليم فدك إليها فاعترض عمر قضيته فخرق ما كتبه.»
«روایت شده است هنگامی كه امیرمؤمنان برای حضرت زهرا سلام الله علیها شهادت دادند، ابو بكر نامه‌ و سندی نوشت كه فدك را تسلیم ‌آن حضرت نماید، عمر اعتراض كرد و آنچه را نوشته بود پاره كرد.»
آنگاه این روایت ذیل را از امیرمؤمنان علیه السلام نقل كرده است:
«روى إبراهيم بن محمد الثقفي عن إبراهيم بن ميمون قال حدثنا عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن أبي طالب عن أبيه عن جده عن جد أبيه عليعليهم السلام قال جاءت فاطمة عليها السلام إلى أبي بكر وقالت : إن أبي أعطاني فدكا وعلي يشهد لي وأم أيمن قال ما كنت لتقولي إلا الحق نعم قد أعطيتك إياها ، ودعا بصحيفة من أدم فكتب لها فيها فخرجت فلقيت عمر فقال : من أين جئت يا فاطمة قالت من عند أبي بكر أخبرته أن رسول الله صلى الله عليه وآله أعطاني فدك وعلي يشهد وأم أيمن فأعطانيها وكتبها لي فأخذ عمر منها الكتاب ، ثم رجع إلى أبي بكر فقال : أعطيت فاطمة فدك وكتبت بها لها ؟ قال : نعم قال عمر : علي يجر إلى نفسه وأم أيمن امرأة ، وبصق في الصحيفة ومحاها.

«علی علیه السلام فرمود: فاطمه علیها السلام نزد ابو بكر آمد و فرمود: پدرم فدك را به من بخشیده است و علی علیه السلام و ام ایمن بر این قضیه شهادت می‌دهند. ابو بكر گفت: هر آنچه شما می‌فرمایید حق است، بلی آن را رسول خدا به شما عطا كرده است. ابو بكر صحیفه‌ی از پوست را خواست و برگشت فدك را برای حضرت نوشت، حضرت زهرا از نزد وی خارج شد. عمر در میان راه او را دید و گفت: از كجا میایی ای فاطمه؟ ایشان پاسخ داد از نزد ابو بكر، و به او خبر دادم كه رسول خدا صلی الله علیه و‌آله فدك را به من بخشیده است و علی علیه السلام و ام ایمن بر آن شهادت می‌دهند. ابو بكر فدك را به من پس داد و نامه‌ی آن را نوشت. عمر این نامه را از حضرت گرفت و نزد ابو بكر آمد و گفت: آیا شما فدك را به فاطمه برگرداندی و برایش نوشتی؟ ابوبكر گفت: بلی، عمر گفت: علی به نفع خودش شهادت می‌دهد و ام ایمن هم زن است. آنگاه عمر آب دهانش را روی این صحیفه انداخت و نوشته های آن را محو كرد.»
الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي _متوفاي436 ق_، الشافي في الإمامة،‍ ج 4 ص 97، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410

2. روایت حماد بن عثمان از امام صادق علیه السلام:
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش شهادت امیرمؤمنان و ام ایمن درباره فدك از امام صادق علیه السلام روایت شده و در آن تصریح شده است كه عمر قباله‌ی فدك را از دست حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره كرد:
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَكَ فَأَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ مَنَعْتَنِي عَنْ مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا هَاتِي عَلَى ذَلِكَ شُهُوداً- فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَا أَشْهَدُ- حَتَّى أَحْتَجَّ يَا أَبَا بَكْرٍ عَلَيْكَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَتْ أَنْشُدُكَ اللَّهَ، أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ بَلَى، قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَكَ لِفَاطِمَةَ بِأَمْرِ اللَّهِ- وَ جَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ- فَكَتَبَ لَهَا كِتَاباً بِفَدَكَ وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا- فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْكِتَابُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ فَاطِمَةَ ادَّعَتْ فِي فَدَكَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ فَكَتَبْتُ لَهَا بِفَدَكَ،
فَأَخَذَ عُمَرُ الْكِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَمَزَّقَهُ وَ قَالَ هَذَا فَيْ‏ءُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَالَ أَوْسُ‏ بْنُ الْحَدَثَانِ وَ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ يَشْهَدُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَنَّهُ قَالَ: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ- فَإِنَّ عَلِيّاً زَوْجُهَا يَجُرُّ إِلَى نَفْسِهِ- وَ أُمَّ أَيْمَنَ فَهِيَ امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ- لَوْ كَانَ مَعَهَا غَيْرُهَا لَنَظَرْنَا فِيهِ- فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام مِنْ عِنْدِهِمَا بَاكِيَةً حَزِينَةً-...»

«از عثمان بن عیسی و حمّاد بن عثمان نقل شده است كه امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتى با أبو بكر بیعت شد و خلافت او بر همه‌ی مهاجر و انصارمحقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمین فدك فرستاده و دستور داد تا نماینده‌ی حضرت زهرا علیها السّلام را از آنجا اخراج كند. در پى این اقدام، حضرت فاطمه علیها السّلام نزد أبو بكر آمد و فرمود: ای ابو بكر! مرا از میراث پدرم محروم كردی و نماینده‌ی مرا از فدك بیرون كردی در حالی كه رسول خدا صلی الله علیه وآله به دستور خدا آن را برای من قرار داده بود. ابوبكر گفت: برای اثبات این مطلب، شاهدانی اقامه كن. حضرت زهرا سلام الله علیها ام ایمن را آورد، ام ایمن گفت: ای ابو بكر من پیش از احتجاج با تو در باره فرمایش رسو خدا صلی الله علیه وآله، شهادت نمی‌دهم. ام ایمن گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا شما می‌دانید كه رسول خدا صلی الله علیه وآ‌له فرمود: ام ایمن از اهل بهشت است؟ ابو بكر گفت: بلی. ام ایمن گفت: پس من شهادت می‌دهم كه خدا به رسولش وحی فرستاد «حق ذوی القربی را بده» آنگاه رسول خدا فدك را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد. پس از آن علی علیه السلام آمده همانند شهادت ام ایمن شهادت دادند. ابو بكر برای فاطمه سلام الله علیها در باره فدك سند و نامه‌ی نوشت و آن را به ایشان سپرد. در این هنگام عمر وارد شد و گفت: این نامه چیست؟ ابو بكر گفت: فاطمه در باره فدك ادعا كرد و ام ایمن و علی بر آن شهادت دادند من هم این نامه را نوشتم.
عمر نامه را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره كرد و گفت: این مال مسلمانان است، اوس بن حدثان و عایشه و حفصه شاهد بودند كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ما گروه پیامبران چیزی را به ارث نمی‌گذاریم آنچه را گذاشته ایم صدقه است؛ زیرا علی شوهر فاطمه به نفع خود سخن می‌گوید و ام ایمن نیز زن صالحه‌ی است ولی اگر همراه او زن دیگری شهادت می‌داد ما تجدید نظر می‌كردیم. حضرت زهرا سلام الله علیها از نزد آنها گریه كنان بیرون رفت. ...»
القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى310هـ) تفسير القمي، ج 2، ص 156، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404.

مرحوم طبرسی نیز در كتاب «الاحتجاج»، این روایت را با همین سند نقل كرده است:
«عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ أَبُو بَكْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَكَ مَنْ أَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ عليها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ قَالَتْ لِمَ تَمْنَعُنِي مِيرَاثِي مِنْ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ وَ قَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى؟ فَقَالَ هَاتِي عَلَى ذَلِكِ بِشُهُودٍ فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ أَيْمَنَ لَا أَشْهَدُ يَا أَبَا بَكْرٍ حَتَّى أَحْتَجَّ عَلَيْكَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ أُمُّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ بَلَى قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَكاً لَهَا طِعْمَةً بِأَمْرِ اللَّهِ فَجَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ فَكَتَبَ لَهَا كِتَاباً وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْكِتَابُ؟ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام ادَّعَتْ فِي فَدَكَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ عليه السلام فَكَتَبْتُهُ لَهَا فَأَخَذَ عُمَرُ الْكِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَتَفَلَ فِيهِ وَ مَزَّقَهُ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام تَبْكِي.»
«از حمّاد بن عثمان نقل شده است كه امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتى با أبو بكر بیعت شد و خلافت او بر همه‌ی مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمین فدك فرستاده و دستور داد تا نماینده‌ی حضرت زهرا علیها السّلام را از آنجا اخراج كند. در پى این اقدام، حضرت فاطمه علیها السّلام نزد أبو بكر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدرى محروم نموده و نماینده‏ام را از آنجا بیرون كردى، حال این‌كه پدرم آنجا را به دستور خدا براى من قرار داده بود؟
أبو بكر گفت: بر این مطلب شاهد بیاور، آن حضرت نیز امّ ایمن را آورد، و او گفت:
پیش از اینكه شهادت و گواهى بدهم باید از تو- اى أبو بكر- بپرسم: تو را به خدا قسم آیا این فرمایش پیامبر را قبول دارى كه فرمود: «امّ ایمن یكى از زنان بهشتى است»؟
گفت: آرى قبول دارم، گفت: بنا بر این من نیز شهادت مى‏دهم كه خداوند عزیز و جلیل بر پیامبر وحى فرستاد كه: «حقّ نزدیكانت را بده» پس آن رسول گرامى نیز فدك را به دستور خداوند براى فاطمه قرار داد.
سپس علىّ علیه السّلام نیز وارد شده و به نفع فاطمه شهادت داد، با دیدن آن، أبو بكر نیز مجاب شده و نامه‏اى نوشته و به حضرت زهرا داد، در این حال عمر وارد شده و گفت: این نامه چیست؟ گفت: فاطمه ادّعاى فدك را نموده و امّ ایمن و علىّ براى او شهادت دادند! عمر نامه را از دست حضرت فاطمه علیها السّلام گرفت و روی آن آب دهان انداخت و پاره كرد!. حضرت زهرا نیز گریه كنان خارج شد.»
الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب _متوفاى 548 ق_، الاحتجاج، ج 1، ص 122، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.

مرحوم علامه مجلسی نیز این روایت را از تفسیر علی بن ابراهیم قمی در بحار نقل كرده اند:
28 28 - تفسير علي بن إبراهيم: أبي، عن ابن أبي عمير، عن عثمان بن عيسى وحماد بن عثمان، عن أبي عبد الله عليه السلام: مثله. وفيه: فأخذ عمر الكتاب من فاطمة عليها السلام فمزقه، ... فخرجت فاطمة صلوات الله عليها من عند هما باكية حزينة...
المجلسي، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 29، ص 134، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

تصحیح روایت :
این روایتی را كه مرحوم علی ابن ابراهیم قمی و طبرسی نقل كرده اند از نظر سند صحیح است؛ چنانچه یكی از محققان معاصر بر صحت سند آن تصریح كرده است:
«وكذلك روى علي بن إبراهيم القمي بسند صحيح في تفسير قوله تعالى (فآت ذا القربى حقه والمسكين وابن السبيل) حديثا مقاربا لما ذكره الشيخ المفيد، فقد روى عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عثمان بن عيسى وحماد بن عثمان، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام إنه قال: (لما بويع لأبي بكر واستقام له الامر على جميع المهاجرين والأنصار بعث إلى فدك فأخرج وكيل فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله منها فجاءت فاطمة عليها السلام إلى أبي بكر ... فأخذ عمر الكتاب من فاطمة فمزقه . . . فخرجت فاطمة عليها السلام من عندهما باكية حزينة...»

«همچنین علی بن ابراهیم قمی با سند صحیح در تفسیرش ذیل آیه «فآت ذا القربى حقه والمسكین وابن السبیل» روایت نزدیك و مشابه به روایت شیخ مفید نقل كرده است. ...
الهاشمي، السيد هاشم، حوار مع فضل الله حول الزهراء (س)، ص 229، الناشر: دار الهدى لطباعة والنشر المطبعة : الشريعة الطبعة الثانية 1422 - 2001

3. روایت عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام :
مرحوم شیخ مفید از امام صادق علیه السلام روایت را با سند دیگر چنین نقل كرده است:
(حديث فدك) أبو محمد، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلى وكيل فاطمة صلوات الله عليها فأخرجه من فدك فأتته فاطمة عليها السلام. ...

متن روایت طولانی است و خلاصه‌ی آن تا محل شاهد بحث این است:
امام صادق علیه السلام می فرماید. بعد از این كه ابوبكر خلافت را به دست گرفت، حضرت زهرا سلام الله علیها نزد او آمد و فرمود نماینده‌ی مرا از فدك بیرون كردی و فدك را گرفتی آن را به من بر گردان. ابو بكر گفت: «النبی صلى الله علیه وآله لا یورث»؛ «پیامبر صلی الله علیه وآله چیزی را به ارث نمی‌گذارد» حضرت نزد امیرمؤمنان علیه السلام برگشت و قضیه را گزارش داد. ایشان بحث ارث بردن حضرت سلیمان و یحیی را مطرح كرد. حضرت زهرا دو باره برگشت و همین سخنان را فرمود، اما عمر گفت تو این سخنان را از علی علیه السلام یاد گرفتی، ابو بكر گفت: عایشه و عمر شهادت می‌دهند كه پیامبر فرمود:«إن النبی لا یورث».
حضرت زهرا فرمود: هذا أول شهادة زور شهدا بها في الإسلام؛ «در اسلام این نخستین شهادت ناحق است كه آن دو، به آن شهادت دادند.»
حضرت زهرا سلام الله علیها بار دیگر فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله فدك را برای من بخشیده است. ابو بكر گفت: شاهدان خود را بیار. حضرت زهرا سلام الله علیها حضرت علی و ام ایمن را برای شهادت دادن آ‌ورد و آنها شهادت دادند.
عمر در پاسخ به ام ایمن گفت: أنت امرأة ولا نجيز شهادة امرأة وحدها، وأما علي فيجر إلى نفسه، قال: فقامت مغضبة. «تو زن هستی و شهادت یك زن را به تنهایی كافی نمی‌دانیم، اما علی به نفع خودش شهادت می‌دهد.» راوی می‌گوید: حضرت زهرا از نزد آنها بلند شد در حالی كه خشمگین بود»
در قسمتی از روایت آمده است كه امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (علیهما السلام) درب خانه‌های انصار رفتند و ‌از آنها یاری خواستند و آنها نیز پاسخ ندادند.
آنگاه امیرمؤمنان به حضرت زهرا فرمود: این بار تنها نزد ابو بكر برو و قضیه‌ی فدك را مطرح كن و به او بگو:
«ادعيت مجلس أبي وأنك خليفته وجلست مجلسه ولو كانت فدك لك ثم استوهبتها منك لوجب ردها علي فلما أتته وقالت له ذلك، قال: صدقت، قال: فدعا بكتاب فكتبه لها برد فدك، فقال: فخرجت والكتاب معها، فلقيها عمر فقال: يا بنت محمد ما هذا الكتاب الذي معك، فقالت: كتاب كتب لي أبو بكر برد فدك، فقال: هلميه إلي،فأبت أن تدفعه إليه، فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فكأني أنظر إلى قرط في أذنها حين نقفت ثم أخذ الكتاب فخرقه فمضت ومكثت خمسة وسبعين يوما " مريضة مما ضربها عمر، ثم قبضت. ...»

«تو مدعی هستی كه در جایگاه پدرم قرار گرفتی و جانشین ایشان هستی، اگر فدك برای تو می‌بود،  و من آن را از شما به عنوان بخشش می‌خواستم، باید آن را به من می‌دادی (از باب احترام). وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها این سخن را به ابو بكر فرمود: ابو بكر گفت: راست گفتی. آنگاه ابو بكر كاغذی خواست و نامه‌ای برای برگشت فدك نوشت. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: فاطمه سلام الله علیها از نزد او خارج شد و این نامه همراهش بود. در این زمان عمر او را دید و گفت: ای دختر محمد این نوشته همراه تو چیست؟ حضرت فرمود: نوشته‌ی است كه ابو بكر برای برگرداندن فدك برای من نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده؛ اما حضرت زهرا از سپردن این نامه خود داری كرد. عمر ایشان را با لگد زد در حالی كه ایشان به حضرت محسن حامله بود، در اثر این ضربت محسن سقط شد، سپس چنان سیلی به صورتش زد، كه گویا من آن وقتی را که گوشواره از گوش ایشان افتاد، می‌بینم، سپس نوشته را گرفت و پاره كرد. ...»
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي _متوفاى413 ق_، الاختصاص، ص 185، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م

نتيجه:
از مجموع روایات و متون بالا چند نكته اثبات می‌شود:
1. با استدلالی كه حضرت زهرا سلام الله علیها نمود، ابو بكر فدك را می‌خواسته به حضرت زهرا سلام الله علیها برگرداند، از این رو، سند و یا نامه‌ی ارجاع آن را نوشت و به دست آن حضرت سپرده است.
2. این كه عمر سند را از دست حضرت زهرا سلام الله علیها گرفته و با آب دهان آن را محو كرده و یا پاره نموده، قطعی است.
3. بهانه‌ی عمر در برخی روایات این بوده است كه اگر فدك را به حضرت زهرا برگرداند، دستگاه حاكم نمی‌تواند بذل و بخشش به مردم را از جای دیگر تهیه كند و در آمد فدك را بهترین منبع در آمد برای این كار و خواباندن آشوب ها می‌دانست. از این جهت به ابو بكر اعتراض كرد.
البته بهانه‌ی دیگری را كه ابو بكر و عمر جعل كردند و به رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت دادند این بود كه پیامبر فرموده: پیامبر چیزی به ارث نمی‌گذارد.
4. از این كه عمر به ابو بكر اعتراض می‌كند و نامه را در حضور او و یا در بیرون از جلسه پاره می‌كند، به دست می‌آید كه ابو بكر از خود اختیاری نداشته است و همه‌ی كارها به دست عمر انجام می‌شده و اراده و تصمیم او در پیشبرد حكومت ابو بكر، نقش مهم و كلیدی را داشته است. این نكته با توجه به روایات دیگری كه بیان خواهد شد، بیشتر روشن خواهد شد.
5. طبق برخی روایات، عمر نه تنها سند را گرفت و پاره كرد،‌ بلكه با زدن لگد به حضرت زهرا سلام الله علیها و لطمه به صورت ایشان، اولین فردی بود كه حرمت خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله را شكست و در تاریخ آن را به نام خود ثبت كرد.
6. از نظر ابو بكر و عمر، شهادت امیرمؤمنان علیه السلام (كه روایت علی مع الحق والحق مع علی‌ و ده ها روایات دیگر در باره او از رسول خدا با سند صحیح نقل شده) مورد قبول واقع نشد؛ اما شهادت عایشه و حفصه، قبول گردید. تنها دلیل عمر این بود كه امیرمؤمنان نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها ذی نفع محسوب می‌شود. با توجه به این نكته سؤال می‌شود كه آیا دختران ابو بكر وعمر، ذی نفع پدران شان محسوب نمی‌شوند؟ آیا آنها به پدرانشان نسبتی نداشتند؟

نكته‌ی پایانی: 
عمر قرار دادهای دیگری را نیز پاره كرد
در منابع اهل سنت موارد دیگری نیز نقل شده است كه عمر قرار دادهای دیگری را نیز بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله پاره كرد، گویا كار او پاره كردن قرار دادها و سندها بوده است:
1. پاره كردن نامه‌ی سهم افراد مؤلفة القلوب:
سمرقندی از مفسران اهل سنت در تفسیرش ذیل آیه «والمؤلفة قلوبهم»، ابتدا این افراد را معرفی می‌كند و بعد جریان پاره شدن سند ‌آنها به دست عمر را ذكر كرده است:
( والمؤلفة قلوبهم ) * وهم قوم كان يعطيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتألفهم بالصدقة على الإسلام وكانوا رؤساء في كل قبيلة منهم أبو سفيان بن حرب والأقرع بن حابس وعيينة بن حصن الفزاري وعباس بن مرداس السلمي وصفوان بن أمية وغيرهم فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم جاؤوا إلى أبي بكر وطلبوا منه وكتب لهم كتابا فجاؤوا بالكتاب إلى عمر بن الخطاب ليشهدوه فقال عمر أي شيء هذا فقالوا سهمنا فأخذ عمر الكتاب ومزقه وقال إنما كان يعطيكم النبي صلى الله عليه وسلم ليؤلفكم على الإسلام فأما اليوم فقد أعز الله الإسلام فإن تبتم على الإسلام وإلا فبيننا وبينكم السيف فرجعوا إلى أبي بكر فقالوا أنت الخليفة أم هو أي عمر قال هو إن شاء فبطل سهمهم.
مؤلفة القلوب، گروهی بودند كه رسول خدا صلی الله علیه وآله به آنها عطا می‌كرد و با صدقه دادن به آنها دل شان را نسبت به اسلام مورد الفت قرار می‌داد. آنها بزرگان هر قبیله‌ی بودند از جمله آنها ابو سفیان، اقرع بن حابس، عیینه بن حصن فزاری، عباس بن مرداس، صفوان بن امیه و غیر آنها بودند.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند، آنها نزد ابو بكر آمدند و سهم شان را از وی طلب كردند. ابو بكر برای آنها نامه‌ی نوشت كه آن را نزد عمر آوردند تا به او نشان دهند. عمر گفت: این چیست؟ گفتند: نامه‌ی بر سهم ما. عمر نامه را گرفت و پاره كرد و گفت: رسول خدا برای شما بخشش می‌كرد تا دل شما را نسبت به اسلام مهربان نگه دارد؛ اما امروز اسلام عزت یافته است، اگر توبه كردید و بر اسلام باقی بمانید، خوب و گرنه شمشیر میان ما حكم خواهد كرد. آنها نزد ابو بكر برگشتند و گفتند: آیا شما خلیفه هستید یا عمر؟ او گفت: او هر چه بخواهد پس سهم آنها را باطل كرد.
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاى367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج 2 ص 68، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

2. پاره كردن قرارداد بین ابو بكر و دو فرد دیگر:
طبری، ابن عساكر و سیوطی نقل كرده اند كه دو تن از سران قبائل، با ابو بكر سند و قرار دادی تنظیم كردند كه اگر خراج بحرین را به ما بدهی، تضمین می‌كنیم هیچ یكی از اقوام ما از اطاعت و بعیت تو خارج نشوند و بر نگردند، و خود عمر هم شاهد این سند بود؛ اما بعدا آن را منكر شد و سند را پاره كرد:
«خَرَجَ الزبْرَقَانُ والأَقْرَعُ إِلى أَبي بَكْرٍ وقَالاَ: اجْعَلْ لَنَا خَرَاجَ الْبَحْرَيْنِ وَنَضْمَنُ لَكَ أَنْ لاَ يَرْجِعَ مِنْ قَوْمِنَا أَحَدٌ ، فَفَعَلَ وَكَتَبَ الْكِتَابَ ، وَكَانَ الَّذِي يَخْتَلِفُ بَيْنَهُمْ طَلْحَةُ بنُ عبيد اللَّهِ، وأَشْهَدُوا شُهُودَاً بَيْنَهُمْ مِنْهُمُ عُمَرُ، فَلَمَّا أُتِيَ عُمَرُ بِالْكِتَابِ فنَظَرَ فِيهِ لَمْ يَشْهَدْ ثُمَّ قَالَ : لاَ، وَلاَ كَرَامَةَ ، ثُمَّ مَزَّقَ الْكِتَابَ وَمَحَاهُ ، فَغَضِبَ طَلْحَةُ وَأَتَى أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ : أَنْتَ الأَمِيرُ أَمْ عُمَرُ ؟ فَقَالَ : الأَمِيرُ عُمَرُ غَيْرَ أَنَّ الطَّاعَةَ لِي فَسَكَتَ.»
«زبرقان و اقرع به سوی ابوبكر آمدند و گفتند: برای ما خراج بحرین را قرار بده و ما در مقابل تضمین می‌كنیم كه هیچ یكی از اقوام ما از بیعتش بر نگردد. ابو بكر قبول كرد و برای آنها سند و نامه‌ی نوشت. طلحه بن عبید الله میان آنها رفت و آمد می‌كرد (یعنی واسطه بود) و میان آنها شاهدانی قرار داد از جمله آنها عمر بود. هنگامی نامه به دست عمر رسید، به آن نگاه كرد و به آن شهادت نداد سپس گفت: نه، این نامه هیچ ارزشی ندارد سپس آن را پاره كرده و نابود ساخت. طلحه خشمگین شد و نزد ابو بكر آمد و برای گفت: آیا تو امیر هستی یا عمر؟ ابو بكر گفت: امیر عمر است؛ اما اطاعت مال من است. پس از آن طلحه ساكت شد.»
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 2، ص 271، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 9، ص 194، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 296، طبق برنامه الجامع الكبير.

نتیجه:
اولا:‌ خلیفه دوم اهل سنت، جز سند فدك كه توسط ابو بكر برای حضرت زهرا سلام الله علیها نوشته شد، سندها و نامه های دیگری را نیز پاره كرده است.
ثانیا: از روایات اخیر استفاده می‌شود كه ابو بكر فقط اسم خلیفه را داشته و همه‌ی كارها را عمر انجام می‌داده است؛ لذا خلیفه اول گفت: الامیر عمر. و جای تعجب این است كه ابو بكر گفت: غَيْرَ أَنَّ الطَّاعَةَ لِی؛ سؤال این است كه اگر عمر در محدوده‌ی حكومت تو اعمال رأی می‌كند اطاعت كردن از تو معنا ندارد، حتی كار خلیفه اول به جایی رسیده است كه عمر هم از او اطاعت نكرده است.

سؤال از ما و پاسخ از شما
1. طبق گزارش ها و روایاتی كه ذكر شد، كدام یكی از خلفا نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها اعمال خشونت كرده و كدام یكی بیشتر حرمت شكنی كرده است؟
2. رد ادعای حضرت زهرا سلام الله علیها با سخن عایشه، چگونه سازگاری دارد:
عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا كَانَتْ إِذَا ذُكِرَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: " مَا رَأَيْتُ أَحَدًا كَانَ أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْهَا إِلا أَنْ يَكُونَ الَّذِي وَلَدَهَا ".
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
یحی بن عباد از پدرش (عباد) نقل كرده است كه وقتی نزد عایشه از فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: هیچ كسی را راستگو تر از فاطمه ندیدم جز آن كسی كه او را به دنیا آورده است (منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله است).
این روایت طبق شرط مسلم صحیح است؛ اما وی آن را نیاورده است.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 175، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990

موفق باشید
 

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code