حضرت رقیه ( سلام الله علیها ), مصائب

منقول است که اطفال مکررا از عمه های خویش طلب آب و غذا می کردند و حتی برخی از زنان شام ترحم نموده برای آنها آب و غذا می آوردند.

دركتاب «مبكي العيون» آمده است: «در شب شام غريبان،‌ حضرت زينب عليها‏السلام در زير خيمه نيم سوخته، اندكي خوابيد. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ديد. عرض كرد: مادرجان!‌ آيا از حال ما خبر داري؟! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: تاب شنيدن ندارم. حضرت زينب سلام الله علیها عرض كرد: پس شكوه‌ام را به چه كسي بگويم؟

ادامه حضرت رقیه ( سلام الله علیها ), مصائب

روایت شده است هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها با همراهان به مدینه بازگشت، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضور ایشان آمدند. حضرت زینب سلام الله علیها تمامی حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را برای آنها بیان می کرد، و آنها می گریستند تا اینکه به یاد حضرت رقيّه افتاد و فرمود

مرحوم نوری در «مستدرک» نقل کرده که چون سر مبارک در مقابل یزید گذاشته شد چوب برداشت و به دندان های حسین علیه السلام زد تا اینکه دندانهای مبارکش شکست

در جریان معروف مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانی و نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها نقل شده است که بعد از نبش قبر...

مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ می نویسد: در راه شام، طفلی که بعضی او را رقیه دانسته اند گریه و ناله سختی سر داد یکی از لشکریان یزید که از گریه آن کودک خشمگین شد و با صدای بلند فریاد زد ای دخترک ساکت شو که گریه ات مرا آزار میدهد اما آن نازدانه که داغ پدر دیده بود و در فراغ او میسوخت نمیتوانست گریه و اشک خود را کنترل کند .

امام لحظات نبرد رو به خیام حرم می کنند و مخدّرات حرم را خطاب قرار داده و صریحاً نام حضرت رقیه عليها‏السلام را می برند و آنها را امانت الهی خطاب نموده و از وعده دیدار خود با خدا به آنها خبر می دهند

روایت شده است: هنگامی که حضرت زینب عليهاالسلام و همراهان در روز اربعین، به کربلا آمدند، حضرت زینب در کنار قبر برادر، درد دلها کرد، و گفتار جانسوزی گفت؛ از جمله به یاد رقيّه عليهاالسلام افتاد و زبان حالش این بود: «برادر جان! همه کودکانی را که به من سپرده بودی، به همراه خود آوردم، مگر رقيّه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم!»

1 از 1