( 4.7 امتیاز از 868 )

ریاحین ـ امام موسی صدر در مقدمه خود بر کتاب «فاطمه زهرا(س) وتر فى غِمد»، نوشته استاد سلیمان کتانى به بررسی شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) پرداخته است. متن کامل این مقدمه به شرح زیر است:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

1. فاطمه زهرا (س)

«خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودى او خشنود مى‏‌شود؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده، آن کس که با او دوستى ورزد با من دوستى ورزیده است؛ فاطمه قلب و روح من است؛ فاطمه بانوى زنان دو جهان است.» این شهادت‌ها و نظایر آن در کتاب‌هاى حدیث و سیره به تواتر از پیامبر(ص) نقل شده است، پیامبرى که از روى هوى سخن نمى‏‌گوید و تحت تأثیر روابط نسَبى و سبَبى قرار نمى‏‌گیرد، و در راه خدا از سرزنش نکوهش‏‌گران باکى ندارد. این گفتارها از پیامبر اسلام است که با دعوت او عجین شده و براى مردم به مثابه الگو و نمونه‏‌اى در آمده است. تپش‌هاى قلب او و نگاه‌هایش و دست سودن و گام‌هاى تلاشگرانه و پرتوهاى اندیشه‏‌اش، قول، فعل و تقریر او، تماماً تعالیم دینى و احکام خدا را مى‏‌نمایاند؛ چونان چراغ‌هاى هدایت و راه‌هاى نجات است. آنچه از جانب رسول خدا بر سینه فاطمه زهرا (س) نقش بسته، به مرور زمان و تکامل جوامع و نیز با نگاه به مبدأ اساسى در اسلام، در این سخن پیامبر به فاطمه، که فرمود «اى فاطمه براى آخرت خود بکوش که من نمى‏‌توانم در پیشگاه خداوند براى تو کارى بکنم.» درخشندگى بیشترى به خود مى‏‌گیرد.

فاطمه زهرا (س) در واقع نمونه زنى است که خدا مى‏‌خواهد و پاره‏‌اى است از اسلام مجسم در وجود محمد(ص) ؛ زندگى‌‏اش براى مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانى به‏ منزله الگویى چهره مى‏‌نماید.به راستى شناخت فاطمه(‏س) شناخت بخشى از کتاب رسالت الهى است و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش به مثابه تلاشى گسترده براى فهم اسلام و ذخیره‏اى ارزشمند براى انسان معاصر به حساب مى‌‏آید.

2. با نویسنده

با این احساس بود که در صومعه استاد بزرگوار و ادیب عالى مقام، سلیمان کتانى، در قریه بسکنتا بر دامنه کوه صنین مى‏‌نشستم و به او که کتاب عزیزش موسوم به «فاطمة الزهرا(س) وتر فى غمد» را مى‏‌خواند، گوش فرامى‌‏دادم. من در حالى به او گوش مى‏‌سپردم که در برابرم صفحاتى شکوهمند نمایان مى‏‌شد، صفحاتى که از زیبایىِ ذوق و عظمت هنر آن استاد عالى‏‌مقام پرده برمى ‏داشت. من دست در دست او ساعاتى در دنیاى وسیع و درخشان فاطمه‏ (س) سیر کردم. احساس والایى و سرافرازى مى‏‌نمودم و از لذت دیده و دیدار بهره‏‌مند مى‏‌شدم و با عقل و قلبم، در برابر این میراث بزرگ و شورانگیز، احساس سربلندى مى‏‌کردم. بهره عمر من همین ساعات بود؛ ساعاتى که در مقابل جمال الهى فاطمه‏(س) که بر اندیشه و قلب این مرد انعکاس یافته بود، قرار داشتم.

به مقدمه کتاب او بازگشتم و به کلماتش گوش سپردم که مى‏‌خواند: «درباره فاطمه زهرا(س) خواهم نوشت و به قدر امکان از استعمال حرف جر یعنى حرف عن، که در کتب سیره بسیار به کار مى‏‌رود، و نیز از نقل سلسله راویان خوددارى خواهم کرد. قلمى که میان انگشتان من جاى گرفته، بیشتر وظیفه خود مى‏‌داند که رنگارنگى یک غنچه را ترسیم کند و از بوى خوش آن به جنبش درآید، تا آنکه به بررسى مواد و ترکیبات شیمیایىِ آن بپردازد. »

از او پرسیدم آیا این دیدگاه خود را درباره فاطمه تنها ویژه کسانى کرده‌‏اى که فاطمه را مى‏‌شناخته‌‏اند و از طریق مطالعه کتب سیره به زندگى آن حضرت واقف شده‌‏اند؟ اگر چنین است بدین ترتیب کسانى را که مى‏‌خواسته‌‏اند از زندگى او اطلاعى به دست آورند، محروم کرده‌‏اى. چرا راه رسیدن به چشمه خورشید و منبع حیات را ترسیم نکرده‏‌اى تا جامعه ما، که این کتاب را مى‏‌خواند، بتواند مرد و زنى فاطمه ‏وار پرورش دهد و تربیت کند؟ به او گفتم این صفحات درخشان به زودى ارواح سرگردان مردم را به شگفتى وامى‏‌دارد و آنها را به خود جذب مى‏‌کند، ارواحى که از بحث‌ها و نظریه‏‌ها و تجربه‌‏هایى که زن را به صورت بزرگ‏ترین مشکل جوامع گذشته و حال ترسیم کرده‌‏اند به تنگ آمده‏‌اند. این شگفتى و شیفتگى، هر دو، منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و عناصرى مى‏‌شود که این تابلوهاى زیبا را پدید آورده است و سرانجام به خانه‏‌هایى راه مى‏‌گشاید که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.

پژوهشگران و کارشناسان، تمدن جدید را «تمدن برهنگى» مى‌‏نامند و این خود از خطیر بودن چالش دیدگاه‌ها درباره زن و نیز از خطاهاى بزرگى که تمدن جدید درباره زن روا داشته پرده برمى‌‏دارد. نظریاتِ نویسندگان و دانشمندان علم روان‏شناسى، و ماده‏‌گرایى، که در همه پدیده‏‌ها و خصوصاً در تعریف زن در دنیاى جدید رواج یافته، آینده را تیره ساخته و زن را در تمایلات غریزى غرق کرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمى او را فراهم آورده و جنبه انسانى زن را زیر قدم‌هاى تجارب قدیم و جدید متلاشى ساخته است.

ما امروز بیش از هر وقت دیگر به تحلیل خلاصه‌‏اى از زندگى فاطمه زهرا(س) احساس نیاز و احتیاج مى‏‌کنیم، تا آن را مقتداى خویش سازیم و در راه صلاح و اصلاح خود از فیض زندگى او بهره‌‏مند شویم. همه این سخنان را به نویسنده کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با صدایى مطمئن و با درکى از عمق رسالت خود، گفت: من پرداختن به این کار را بر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه کتاب بدان بپردازى و این وظیفه را به آخر رسانى، تا بدین وسیله کتاب کامل شود و به آن سطحى که باید، برسد.

من دشواری‌هاى بزرگى در تحقق این هدف والا پیشاروى خود احساس کردم. از این رو گفته ستودنى امام شرف‏‌الدین را که به هنگام نوشتن تقریظى بر کتاب «الامام على صوت العدالة الانسانیة» خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقریظى بر کتاب تو بنگارم » براى ایشان نقل کردم. البته این سخن کسى بود که کتابها و نوشته‏‌هایش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اینک من، با قلم قاصر و با بضاعت اندکم، کجا به او توانم رسید و چه خواهم کرد. با وجود این، در این تلاش متواضعانه از فاطمه زهرا استمداد مى‏ جویم و سعى مى‏ کنم به اندازه توان خود این وظیفه را به انجام رسانم و از خداوند براى خود و خوانندگان عزیز توفیق اظهار نظر صائب و راه‏یابى صحیح خواستارم.

3. زن

در حقیقت، روشن کردن موضع اسلام در قبال زن در این عصر، خالى از مشکلات و دشواری‌ها نیست، زیرا در این باره آثار دینى و اسلامى گوناگونى به چشم مى‏‌خورد، که در نگاه نخست متفاوت و مخالف با یکدیگر به نظر مى‏‌آیند. این مشکل هنگامى بزرگ‏تر مى‏‌نماید که برخى از عادات، که همواره در نزد برخى از ملل اسلامى وجود داشته و دارد، در این امر نیز پاى مى‌‏نهد. این عادات با تعالیم اصیل اسلامى نیز به گونه‏‌اى آمیخته که پژوهشگر خیال مى‏‌کند این‏ همه از اسلام است.

وقتى به نظریات شرق‏‌شناسان، حتى آنان که حسن نیت داشته‏‌اند، مى‏‌نگریم یا برخى از نوشته‏‌هاى مؤلفان اسلامى را مى‏‌خوانیم، چنین مى‏‌یابیم که موضع حقیقى اسلام در برابر زنْ بسیار پیچیده و ناشناخته است، به طورى که بسیارى از آنان در این باره نظریات دور از حقیقت و ناصواب ارائه داده‏‌اند. عده‌‏اى از آنان نیز گمان کرده‌‏اند زن در اسلام مظلوم و تحت ستم واقع شده است. حقیقت آن است که دو میراث مختلف در نزد مسلمانان به چشم مى‏‌خورد: یکى تعالیم دینى مستقیم و مستند و دیگر عادات موروثیى که هیچ نشانى از آنها در آثار دینى دیده نمى‏‌شود. باید با دقت و اهتمام ویژه‏ اى هریک از این دو را از دیگرى متمایز ساخت. از طرف دیگر، آثار دینى مربوط به زن نیز خود دو نوع است: نوعى درباره زن و شئونات زن که در مرحله‌‏اى معین از تاریخ سخن مى‏‌گوید و نوع دیگر تعالیمى که بنیادین و جاودان محسوب مى‌‏شود.

آیاتى که، در بیان احکام یا قانون‏گذارى یا پند و اندرزها، زن را به مرد ملحق مى‏‌سازد بس فراوان است، بدون آنکه مقام زن را تنزل دهد یا او را تحقیر کند و شأن او را کمتر از مرد بداند. در زمینه زندگى زناشویى و براى حفظ کیان خانواده و نیز براى آنکه زن و مرد بتوانند به امور مربوط به زندگى مشترک خود به درستى بپردازند، خداوند به مرد، نسبت به همسرش، نه دیگر زنان، برترى داده و این برترى، پس از هنگامى است که خداوند حقوق واجب زن را در آیه وَ لَهُنَّ مِثلُ الّذى عَلَیهِنّ بِالمَعرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیهنّ دَرَجة (228:2) و براى زنان حقوقى شایسته است همانند وظیفه ‏اى که بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است.

بیان کرده، درجه و رتبه‌‏اى که قرآن از آن در جاى دیگرى چنین تعبیر کرده است: اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّه بَعضَهُم عَلَى بَعضٍ وَ بِما اَنفَقُوا مِن اَمْوالِهِم (34:4) مردان، از آن جهت که خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است، و از آن جهت که از مال خود نفقه مى‏‌دهند، بر زنان تسلط دارند. کسى که در قرآن تعمق مى‏‌کند درمى‏‌یابد که تفاوت هایى که قرآن میان مرد و زن قائل شده، مساوات ذاتى میان آن دو را تحکیم مى‏‌بخشد و توجهى عادلانه و یکسان به هر دو دارد.

پس تفاوت در احکام و واجبات و حقوق در بیشتر اوقات به تفاوت در توانایی‌ها و ویژگی‌هاى هریک از آنان بازمى‏‌گردد. زن، بنا بر خصوصیات جسمى و روحى خود، شایستگى مادرى و پرورش فرزندان را دارد و این وظیفه، طبق حدیثى از پیامبر(ص)، مهم‏ترین بنا در ساختمان اسلام قلمداد شده است. تأثیر این وظیفه کم از هیچ وظیفه حیاتى دیگر نیست. زیرا مادرْ فرد را، که به منزله قوام و استحکام جوامع است، تربیت مى‏‌کند. این وظیفه با روح زن تناسب دارد. اسلام نیز، بدون آنکه بخواهد بر زن چیزى تحمیل کند، وى را براى پرداختن به این وظیفه تشویق مى‏‌کند. براى آنکه زن بتواند با آرامش خیال این مسئولیت را بر عهده بگیرد، مرد را موظف مى‏‌کند که حقوق زن را بپردازد. در مقابل، بهره مرد را از میراث دو برابر قرار داده، تا بدین وسیله عدالت محقق گردد و نیز به تعبیر قرآن «مال دست به دست در میان توانگران نگردد.» اسلام، بر این اساس و با این ویژگى و این روش، دیگر احکام خود را نیز بنیان نهاده و به قبول شهادت زن در چارچوب کار خود حکم مثبت داده است.

اما موضوع حجاب در اسلام به منظور تحقیرِ زن یا حبس یا بزرگداشت و تمجید بیش از حد او صورت نگرفته است، آن چنان که نزد برخى از ملل چنین دیدگاهى متعارف است، بلکه حجابْ سلاح زن در جلوگیرى از طغیان حالت زنانگى اوست، تا مبادا این حالت و این جنبه زن بر دیگر توانایی‌هاى او غلبه کند. این مقصود در آیات قرآنى، که زنان را از نرمش در سخن گفتن یا پاى کوفتن به هنگام راه رفتن یا زینت‏ نمایى بازمى‏‌دارد، به خوبى و روشنى آشکار است.

حقیقت این است که آشکار کردن زیبایی‌هاى زن به طغیان و سرکشىِ جنبه زنانگى او بر وجود زن منجر مى‏‌شود و زن را تنها به یک تابلوى هنرى بدل مى‏‌سازد. این مسأله حقارت زن و انکار توانمندی‌هاى اوست و باعث از بین ‏رفتن عمر و وقت و فرصت‌هاى گرانبهاى او مى‏‌شود. خصوصا این مسأله به محرومیت زن و جامعه از خدمت مادرى او مى‏‌انجامد. اینها مهم‏ ترین مواضع اسلام درباره زن است و بر این اساس مى‌‏توانیم عادات را بشناسیم و آنها را از احکام دین باز بنماییم. همچنین مى‏‌توانیم روایاتى را که متعرض وضع زن در یک مرحله تاریخى معین شده است دریابیم. پیامبر تلاش پیگیرى را براى بالا بردن سطح زنان هم‏عصرش انجام داد. زن در آن دوره تبعات ستم‌ها و عقده‌‏هاى گذشته‌‏اى طولانى را تحمل مى‏‌کرد.

همچنین او تلاش زیادى براى بهتر کردن نگاه مردم به زن مبذول داشت. پیامبر مى‏‌گفت «بهترینِ فرزندانْ دختران‏‌اند»، «بهترین مردم، بهترینِ آنها براى همسرش است»، «زن همچون نماز از دوست‏داشتنی‌هاى دنیایىِ اوست». من معتقدم آنچه از حضرت على‏ درباره زن نقل و باعث شده است تا پاره‌‏اى خاورشناسان او را دشمن زن بخوانند، به فرضِ صدور آنها از امام، همچون قضایاى خارجیه‏‌اند. یعنى از وضعیت زنان در یک دوره تاریخى معین سخن مى‌‏گویند. حضرت على(‏ع ) سخنان دیگرى دارد که به‏ طور کامل با آنچه ما از قرآن استنتاج کردیم مطابقت دارد.

او در پاره‌‏اى اوقات مى‏‌کوشید که از آنچه در میان مردم درباره زن رایج بود، تفسیرى دلپذیر ارائه دهد. مثلا این مثل معروف را که «زنها ناقص العقل و ناقص المیراث و ناقص الایمان» هستند، با تعالیم قرآنى و تفاوت در میراث و شهادت و انجام پاره‏اى واجبات دینى تفسیر مى‏‌کند. این روش، روش تربیتى دل‏‌انگیزى است که آن را در زندگى پیامبر و ائمه و حضرت زهرا مشاهده مى‌‏کنیم.

4. نمونه راستین زن مسلمان

حضرت فاطمه در سال پنجم بعثت یعنى هشت سال پیش از هجرت متولد شد. وى آخرین زاده حضرت خدیجه است. در مکه و در خانه وحى و جهاد و در جوّ صبر و پایدارى به دنیا آمد. سختى را تحمل کرد و در فضایى آکنده از عواطف صادقانه و عشق پاکِ میان پیامبرِ رحمت و حضرت خدیجه بزرگ شد. پیامبر هیچ‏گاه عواطف و اخلاص حضرت خدیجه را در طول حیاتش فراموش نکرد. فاطمه‏(س)، پس از پیامبر(ص)، همراه اهل بیت، و به سرپرستى حضرت على‏(ع) از مکه به مدینه هجرت کرد و همه در منزل قبا، نزدیک مدینه، به کاروان هجرت پیوستند.

فاطمه‏ (س) در سال دوم هجرى با حضرت على‏(ع)، که بیست و سه سال داشت، ازدواج کرد. حضرت فاطمه در آن هنگام ده سال داشت. پیامبر تأکید کرد که انتخاب حضرت على از میان خواستگارانِ بسیارِ حضرتِ فاطمه، با توصیه‏اى از عالم غیب و عدم رضایت فاطمه به غیر على بود. با آنکه زنان مدینه بسیار تلاش کردند تا فاطمه را از ازدواج با على‏(ع)، به بهانه فقر آن حضرت و توجه او به جهاد در راه خدا و سختى زندگى‏اش، منصرف کنند، ولى وى از انتخاب خود دست نکشید.

فاطمه‏ (س) هشت سال با على زندگى کرد. زندگى خوب این دو زبانزد و ایده‌‏آل همگان شد. فاطمه‏(س) فرزندانى چون حسن و حسین و زینب و ام‌‏کلثوم و محسن را که در وقایعِ دردناک پس از وفات پیامبر(ص) سقط شد، براى على‏(ع) به دنیا آورد. فاطمه‏ س فقط چند ماه پس از رحلت پدرش زیست و سپس بنا به وصیتش در محلى مجهول به خاک سپرده شد. مراسم دفن و تشییع پیکر پاک او نیز بنا بر وصیتش دور از چشم مردم و در تاریکى شب انجام پذیرفت.

برخى از قراین تاریخى و احادیث نقل ‏شده، دلالت مى‏‌کنند که قبر آن حضرت در یکى از این سه مکان است: بقیع، یا در خانه‌‏اش که اکنون در زمان ما دقیقاً در کنار مرقد پیامبر(ص) واقع شده، یا در روضه شریفه‏‌اى که میان محراب و مرقد پیامبرص قرار دارد و امروزه با ایجاد ستون‌هاى ویژه‏اى مشخص و ممتاز شده است.

مجموع عمر آن حضرت هجده سال و چند ماه بود. اما عمر کوتاه وى نمونه کامل و شاملى بود از زندگى زن کامل، آنچنان که خداوند مى‏‌خواهد و دین براى پدید آوردن چنان زنانى تلاش مى‏‌کند. تعالیم دینى به نمونه‏‌هاى بشرى نیازمند است تا بتواند در قالب انسانى تجلى و تجسم یابد و اجراى کامل آنها را تحقق‏‌پذیر گرداند، تا بدین وسیله دین را از حالت ایده‌‏آلى و ذهنى بیرون بیاورند و به دایره واقعیت‌ها بکشانند و براى مردم جاى هیچ عذر و بهانه‏‌اى باقى نگذارند.

زمانى که رسول خدا(ص) آهنگ مباهله با مسیحیان نجرانى کرد، به موجب آیه کریمه فُقُل تَعالَوا نَدْعُ اَبناءَنا وَ اَبناءَکُم وَ نِساءنا وَ نِساءکُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهل فَنَجعَل لَعنَتَ اللَّه عَلَى الکاذِبینَ (61:3) بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خود. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم. پیامبر(ص) کسانى را بدین میدان همراه آورد که مردان و زنان و فرزندان اسلام به شمار مى‏‌آمدند. آن حضرت، على و فاطمه و حسن و حسین را برگزید و بدین گونه ایمان خود به خدا و نمایندگى خاندان خود را به عنوان الگوهایى کامل از آئینش براى همگان آشکار ساخت. اکنون بجاست که پس از این مرور کوتاه بر زندگى فاطمه زهرا س درباره این نمونه راستین زن مسلمان، بررسى کوتاهى به عمل آوریم.

5. اُمّ اَبیها

فاطمه جوان مى‏‌خواهد در جهاد پدرش شرکت جوید. از این رو مخلصانه درصدد برمى‌‏آید تا کمبود عاطفى پدر را که از دست دادن پدر و مادرش در دوران کودکى موجب آن شده بود، پُر کند، کمبودى که پیامبر(ص) را مى‏‌آزرد و بر دل نازک و مشتاق محبت و شیفته عاطفه او پدیدار مى‏‌گردید. پیامبر(ص) براى به انجام رساندن رسالت سنگین خویش و نیز در رویارویى با محیط پرشقاوت خود، به مهربانی‌ها و ملاطفت‌هاى مادرانه بسیار نیاز داشت. آن حضرت این‏ همه را در وجود فاطمه‏ (س) پیدا مى‏‌کرد. در تاریخ تنها نشان اندکى از این حالت‌هاى مادرانه ثبت شده است. اما همین چند مورد اندک به خوبى بیانگر موفقیت حضرت پیامبر(ص) با بهره‌‏مندى از این منبع سرشار محبت، فاطمه‏(س)، در این زمینه است، که مى‌‏توانست پدر خود محمدص را از جنبه عاطفى غنى سازد، به طورى که بتواند، بدون کمترین دل‏نگرانى، سنگینىِ بار بزرگ رسالت خویش را بر دوش گیرد. تاریخْ این مواضع را وقتى تأکید مى‏‌کند که مى‏‌بینیم مکرراً از قول پیامبرص نقل مى‏‌شود که «فاطمه‏(س) مادر من است». نیز مى‏‌بینیم پیامبر با او چنان رفتارى دارد که گویا با مادرش رفتار مى‏‌کند. دستان او را بوسه مى‌‏دهد و وقتى از سفرى به مدینه باز مى‏‌گردد، نخست به دیدار او مى‏‌شتابد و هنگام عزیمت به جنگها و مسافرتها با او وداع مى‏‌گوید و گویى از این چشمه بى‏‌زوال، عاطفه‏‌اى بیکران براى سفر خود برمى‏‌دارد.

تفصیل این ماجرا در کتب سیره نقل شده است. از سوى دیگر، درمى‏‌یابیم که احساس پدرى کردن پیامبر در پیوندهایش با فاطمه معنى مى‏‌گیرد. وقتى آن حضرت به مردم فرمان مى‏‌دهد که وى را با لقب «رسول‏‌اللَّه» خطاب کنند و فاطمه از این فرمان تبعیت مى‏‌کند، آن حضرت وى را از این کار بازمى‏‌دارد و به دختر خود مى‏‌گوید که وى را مانند گذشته با لفظ «پدر» خطاب کند. همچنین در تاریخ زندگى پیامبر اکرم‏(ص) مى‏‌خوانیم که آن حضرت به هنگام برخورد با سختی‌ها و اندوه‌هاى بزرگ، بسیار به نزد فاطمه(س) مى‏‌رفت. وقتى در جنگها زخم برمى‏‌داشت، یا هنگام گرسنگى و فقر، تنها به خانه فاطمه مى‏‌رفت. از یک سو فاطمه( س) مانند مادرى مهربان به او ملاطفت و رسیدگى مى‏‌کرد، بر زخم‌هایش مرهم مى‏‌نهاد و دردهایش را سبک مى‏‌کرد و از سویى دیگر، همچون دخترى، کمر به خدمت و اطاعت از پدر مى‏‌بست و احتیاجات او را رفع مى‏‌کرد. بدین گونه، نقش فاطمه‏(س) در زندگى رسول خدا(ص) بسیار برجسته و عظیم جلوه مى‏‌نماید.

6. همسر على(ع)

حضرت على(‏ع) مى‏‌فرماید: «نزد رسول خدا رفتم. آن حضرت وقتى مرا دید خندید و فرمود: اى اباالحسن چه شده؟» خویشاوندیم را با آن حضرت و سابقه خود را در اسلام بیان کردم و از یاورى‏‌ها و جهادهایم با آن حضرت سخن گفتم. فرمود: على راست مى‏‌گویى، بلکه تو بهتر از آنى که خود گفتى. سپس عرض کردم: اى رسول خدا، فاطمه‏(س) را همسر من قرار ده. فرمود: پیش از تو کسان دیگرى نیز چنین درخواستى کرده بودند و من خواسته آنان را با فاطمه در میان گذارده‏‌ام، اما در چهره او آثار نارضایتى مشاهده کردم. لختى درنگ کن تا باز گردم.

پیامبر به نزد فاطمه‏(س) رفت. فاطمه‏(س) بر پاى ایستاد و رداى پیامبر(ص) را برگرفت، نعلین از پاى آن حضرت به در آورد، و براى وضو آب آورد و به دستِ خودْ پیامبر را وضو داد و دو پاى آن حضرت را شست و آنگاه نشست. پیامبر به او فرمود: فاطمه. پاسخ داد: بلى... بلى اى رسول خدا، کارى دارید؟ فرمود: على پسر ابوطالب، کسى است که به مراتبِ خویشاوندى و فضل و اسلام او به نیکى آگاهى. من از پروردگارم درخواسته‏‌ام که تو را به همسرىِ بهترین و محبوب‏ترین مخلوقش درآورد. اینک ازدواج با تو را پیشنهاد داده است. تو خود در این باره چه نظرى دارى؟ فاطمه( س) خاموش ماند، ولى رویش را برنگرداند. رسول خدا نیز در چهره او آثار ناخشنودى مشاهده نکرد. پس آن حضرت برخاست در حالى که مى‏‌فرمود: اللّه اکبر، سکوت او قبول این پیشنهاد است.

سپس جبرئیل به نزد محمد(ص) آمد و گفت: «اى محمد، او را به همسرىِ على بن ابیطالب درآور که خدا او را براى على و على را براى او پسندیده است.» على گفت: سپس پیامبر(ص) فاطمه را به همسرى به من داد. پیش من آمد و دستم را گرفت و فرمود: «به نام خدا برخیز و بر برکت خدا بگو: ماشاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه و توکّلت على اللَّه.» سپس دستم را گرفت و در کنار خود نشاند و آنگاه فرمود: «بار خدایا! این دو محبوب‏ترین مخلوقات در نزد من‏‌اند. پس تو هم این دو را دوست بدار و در نسل آنها برکت قرار ده و از جانب خودت نگاهبانى بر آنان بگمار. این دو و فرزندانشان را از شر شیطان مصون بدار.»

مراسم ازدواج به همین سادگى پایان پذیرفت. على(ع) زره خود را مهریه فاطمه( س) قرار داد و بهاى آن را صرف خرید اسباب و اثاثیه منزل کرد. وى مقدارى معطرات، یک پیراهن به هفت درهم، یک مقنعه به چهار درهم، یک تن‏‌پوش بلند سیاه خیبرى، تختى بافته شده از برگ‌هاى درخت خرما، دو بستر از کتان مصرى که میان یکى از آنها با برگ خرما و دیگرى با پشم گوسفند پُر شده بود، پرده‌‏اى پشمین، یک حصیر، یک دستاس، ظرفى مسین، مَشکى از پوست، کاسه‏اى چوبین براى شیر و پاشیدن آب، یک ابریق، یک سبوى سبز و دو کوزه گلى تهیه و خریدارى کرد.

بدین ترتیب، کار خرید جهیزیه و پرداخت مهریه به انجام رسید. فاطمه(س) به خانه على‏ع، که تنها یک اتاق داشت و متعلق به ام سلمه همسر پیامبر بود، نقل مکان کرد. على بر بلندیى برآمد و فریاد زد: به میهمانى فاطمه بشتابید. مردم همه به مجلس جشن ازدواج آن دو حاضر شدند و در شادى اهل بیت شرکت جستند. فاطمه‏ زندگى تازه خود را در خانه على‏(ع) آغاز کرد. کارهاى داخل خانه را رتق‏‌وفتق مى‏‌کرد. گندمها را آسیاب مى‏‌نمود و از آنها خمیر مى‏‌ساخت و سپس نان مى‏‌پخت. على نیز در کارهاى منزل او را یارى مى‏‌کرد. گاهى به خانه مى‌‏رفت و شیر مى‏‌دوشید. هیزم جمع مى‏‌کرد و از چاه آب مى‌‏کشید.

رسول خدا روزى میان آنها به داورى نشست و کارهاى خانه را بین آن دو تقسیم نمود. مسئولیت کارهاى بیرون از خانه را به علىع سپرد و کارهاى داخل خانه را بر عهده فاطمه‏ گذارد. چندى بعد فاطمه‏ صاحب فرزندانى شد. خود به تربیت و پرورش آن ها همت گماشت و به کارهاى آنان رسیدگى کرد. آنچنان که این‏همه کار، نیز تنهایىِ او، سنگین مى‏‌نمود. بنا به خواست شوهرش به خدمت رسول خداص رسید و از او خواست تا خدمتکارى براى کمک به آنها استخدام کند. اما پیامبر از پذیرش این خواسته عذر خواست و تنگدستى مردم و کثرت اصحاب صفه را، کسانى که نه سرپناه داشتند و نه غذاى کافى، به یاد وى آورد. پس از گذشت مدتى، با بهتر شدن وضع مسلمانان، پیامبر خواسته دخترش را اجابت کرد و خدمتکارى براى او فرستاد. کارهاى خانه میان فاطمه‏ و خدمتکار، بدون هیچ تبعیضى، تقسیم شد. یک روز فاطمه‏ به امور خانه مى‌‏پرداخت و روز دیگر خدمتکار. فاطمه با عبارتى پوزش‏‌خواهانه که در واپسین دمِ حیاتْ على(ع) را با آن خطاب کرده بود، زندگى کوتاه خود را به پایان رسانید.

او به على گفت: «اى پسر عمو، تو مرا نه درغگو یافتى و نه خیانت‏کار، و از هنگامى که به همسرى تو درآمدم با تو به مخالفت برنخاستم» آنگاه زمانى که شنید على‏(ع) به او مى‏‌گوید: «پناه بر خدا! تو به خداوند داناتر بودى، نیکوکار و پرهیزگار و بزرگوار بودى و بیشتر از دیگران از خداوند پروا داشتى، مرا چه سود که تو را به سبب مخالفت با من مورد توبیخ و سرزنش قرار دهم. به راستى دورى از تو بر من چقدر گران است» با آرامش خاطر جان به جان‏‌آفرین تسلیم کرد. این سخنانى که آنها را به اختصار نقل کردم، مرا از بحث و توضیحِ زندگى خصوصى و خانوادگى آن حضرت بى‏‌نیاز مى‏‌کند.

7. فاطمه‏ در راه دانش‏‌اندوزى

فاطمه‏ به دانش و علوم فراوانى که در خانه معرفت از هر سو او را فرا گرفته بود بسنده نکرد، هرگز. زیرا فاطمه‏ مى‏‌خواست در راه کسب دانش از خود تلاش نشان دهد، و در این راه از هیچ کوششى کوتاهى نورزد. از همین رو، مى‏‌بینیم او در دیدارهایش با رسول خداص و على(‏ع)، باب مدینة العلم، مى‏‌کوشد تا علوم و معارف را به هر وسیله و از طرق گوناگون در کمند خود درآورَد. یکى از بهترین راهها آن بود که حسنین را از دوران کودکى همواره به محضر رسول خدا مى‌‏فرستاد و پس از بازگشت آن دو از آنچه در محضر رسول خدا(ص) رخ داده بود سؤال و جواب و یا از وحى پرسش مى‏‌کرد. بدین طریق براى رشد و اعتلاى مستمر معرفت و دانش خود مى‏‌کوشید.

ضمناً فرزندانش را براى فراگیرى کامل معارف و علوم تا جایى که بتوانند مطلبى را که مى‏‌شنوند نقل کنند، تربیت و تشویق مى‏‌کرد. این تلاش پیوسته در راه کسب معرفت و دانش‏‌اندوزى، علاوه بر اوقات و زمانهایى بود که فاطمه‏ براى اداى وظایف خانه و انجام مسئولیتهاى مادرى و همسرى‏‌اش در خانه بذل مى‏‌کرد. همین تلاش بود که او را در شمار راویان بزرگ حدیث و حاملان سنت مطهر رسول‏‌الله‏‌ جاى داد. نزد فرزندان فاطمه‏ یعنى ائمه معصوم کتابى عظیم است که آن را مصحف فاطمه‏ نام نهاده‏‌اند و آنان با کمال سربلندى از این کتاب، بسیار حدیث نقل کرده‏‌اند. ى‏ی‌مناسبت نیست که در اینجا سخنرانى مشهور آن حضرت را که پس از وفات رسول خدا در حضور اصحاب بزرگ آن حضرت، در مسجد ایراد شده، بازگو کنیم.

این خطبه تصویرى است شکوهمند از ژرفاى اندیشه اسلامى و گستردگى فرهنگ و توان شگرف منطق و کمال ادب آن حضرت. افزون بر این، این سخنان، بانگ حق و حقیقت است که به مثابه جهاد اکبر به شمار مى‏رود.

متن سخنرانى فاطمه(س) در خطبه فدکیه

«خداى را به پاس نعمتهایش مى‏‌ستاییم و بر آنچه الهام فرموده سپاس مى‏‌گوییم. سپاس و ستایش براى اوست، بدانچه آغاز کرد از نعمتها و الطاف گوناگونِ آشکار و پنهانش. نعمت‌هاى فراوان او از شمارش افزون و جبران آنها از دامنه پاداش بیرون و شناخت نهایت آنها از پهنه اندیشه دور است. با نعمتهاى پى‏‌درپىِ خود سپاس را ویژه خود داشته و حمد و ثنا را خاص خود کرده، تا خلایق از توجه و عنایت او برخوردار گردند و الطافش را مضاعف گرداند. شهادت مى‏‌دهم جز او معبودى نیست. یگانه و بى‌‏انباز است. این شهادت سخنى است که اخلاصْ تأویل آن است، دلها را با او مى‏‌پیوندد و اندیشه درباره او آسمان اندیشه را درخشان و تابان مى‏‌سازد؛ خدایى که با چشم دیده نمى‏‌شود و زبان‌ها از عهده توصیف او برنیایند و وهم‌ها از تصور چگونگى او ناتوان مانند. موجودات را آفرید، نه از چیزى که قبلاً وجود داشت، آنها را بدون هیچ نمونه قبلى و تنها با تکیه بر قدرت خود آفرید. آنها را به خواست و اراده خویش بیافرید، بى آنکه به آفریدن آنها نیازمند باشد و از آفرینش آنها سودى بَرَد، مگر براى استوارى حکمتش و متوجه ساختن مردم بر نیرویش و آشکار ساختن قدرت بیکرانه‏‌اش و عبودیت بندگانش و علوِّ دعوتش. سپس براى اطاعتش پاداش و براى نافرمانیش مجازات مقرر کرد.

گواهى مى‏‌دهم پدرم محمد بنده و فرستاده اوست، که پیش از آنکه او را به رسالت برانگیزد از همه خلق برگزیدش و پیش از آنکه او را برترى دهد نامیدش و پیش از آنکه مبعوثش کند برگزیدش. آن هنگام که مخلوقات همه در بیکرانه غیب مخفى و در زیر پرده اوهام مستور و به نهایت عدم نزدیک بودند، از جانب خدا به فرجام کارها آگاه شد و به رخدادهاى زمانه احاطه یافت و جایگاه تواناییها را به نیکى شناخت. خداوند او را برانگیخت تا رسالتش را تمام کند و براى تحقق حکم او مصمم و براى اجراى مقدرات محتومش صاحب قدرت باشد.

او امتهاى گوناگون را دید که در دینهاى خود راه تفرقه پوییده و بر گرد آتشها به اعتکاف نشسته‌‏اند. پدرم محمد تاریکی‌ها را به روشنایى مبدل کرد و گرفتگى دلها را از میان برد و ابرهاى تیره را از برابر دیدگان پاک کرد. پدرم به هدایت مردمان پرداخت و آنها را از گمراهى رهانید و از کوری‏شان به بینایى آورد. آنان را به آئین استوار هدایت کرد و به سوى راه راست فراخواند. سپس خداوند، از روى مهربانى و اختیار و رغبت و ایثار، روح او را ستاند و محمد از رنج و درد به آرام و راحت رسید، در حالى که فرشتگانِ ابرار و رضوان خداوند او را در میان گرفته بودند. او اینک در جوار خداوند جبار آرمیده است. درود خداوند بر پدرم که نبى وامین بر وحى الهى و برگزیده خلق و پسندیده حق بود، سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.

اى بندگان خدا، شما پرچم‏داران امر و نهى او و حاملان دین و وحى او و امینان خداوند بر خویش و بر باقى‏ماندگان هستید. بر شما باد کتاب ناطق خدا و قرآن صادق و نور درخشنده و پرتو تابان. کتابى که اسرار و بطون آن شگفت و ظواهر آن متجلى مى‏‌شود و پیروان آن مورد غبطه دیگران واقع مى‌‏شوند، کتابى که پیروان خود را به سوى رضوان الهى راهبر و شنیدن آیات آن موجب رهایى مى‌‏شود.

در این کتاب حجت‌هاى تابناک خداوندى و خواست‌هاى او و تحریم‌هایش بیان مى‏‌گردد. دلایل و براهین روشن و کافى او و فضلیتهاى مستحبش و اجازه‏‌هایى که صادر فرموده و دستورهایى که واجب گردانیده، همه در همین کتاب بیان شده است. ایمان را براى تطهیر شما از شرک و نماز را براى آنکه از گردن‏‌فرازى پاکتان سازد قرار داد. زکات را تا تزکیه نفس باشد و روزى را افزون کند و روزه را براى تحکیم اخلاص در شما و حج را براى استوارى دین و دادگرى را آرامش قلوب و فرمان‏برى از ما را نظم امور و پیشوایى را وسیله‌‏اى براى جلوگیرى از تفرقه و تشتت و جهاد را وسیله سربلندى اسلام و خوارى کافران و منافقان قرار داد. شکیبایى را مایه کمک براى گرفتن پاداش و امر به معروف و نهى از منکر را براى مصلحت مردم و نیکى در حق پدر و مادر را وسیله‌‏اى براى جلوگیرى از خشم و غضب خدا و صله رحم را براى تأخیر اجل و قصاص را براى حفظ خون‌هاى بى‏گناه و وفاى به نذر را براى آنکه به آمرزش منجر گردد و به‏اندازه دادن کالاها را براى آنکه مدیون کسى نشوند؛ نهى از مى‏‌خوارگى را براى پاک ماندن از پلیدیها و دورى از تهمت را براى برکنارى از لعنت و ترک سرقت را براى خویشتن‏دارى قرار داد.

خدا شرک را تحریم نمود تا همه او را به پروردگارى بپرستند. پس، از خداوند، چنانکه سزاوار است، پروا پیشه کنید و نمیرید مگر در حالى که مسلمان باشید و از خدا در آنچه شما را فرمان داده یا بازداشته اطاعت کنید، که فقط دانایان از خداوند مى‏‌ترسند. اى مردم، بدانید که من فاطمه‏‌ام و پدرم محمد(ص) است. هم در اول و هم در آخر تأکید مى‏‎کنم، و آنچه مى‏‌گویم نادرست و آنچه مى‏‌کنم بیهوده و گزاف نیست. همانا پیامبرى از جنس خودتان به سوى شما آمد. بر او بس ناگوار است که شما در رنج باشید که او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. اگر نسب او را ملاحظه کنید و به‏ خوبى بشناسیدش، درمى‏ یابید که او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسرعموى من است نه مردان شما و این البته انتسابى فخرآور است. رسالتش را تبلیغ کرد در حالى که صدایش به ترسانیدن گناهکاران بلند و از روش مشرکان به دور بود. به سرکوبى آنان و فشردن گلوگاهشان پرداخت و مردم را با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگار خویش فراخواند. بتها را در هم شکست و جمجمه‏‌هاى سرانشان را در هم کوفت تا آنکه جمعیت مشرکان پراکنده شدند و پشت به میدان نبرد کردند و گریختند.

این امر همچنان ادامه یافت تا آنکه حجاب تاریک شب از چهره درخشان صبح برداشته شد و رخساره حق و حقیقت تابنده گشت و راهبر دین به سخن آمد و زبان شیاطین لال و نعره‏‌هایشان خاموش شد. خارهاى نفاق و دورویى به کنارى رفت، گره‌هاى کفر و نفاق از هم باز شد تا دهان به گفتن کلمه اخلاص لا اله الا اللَّه گشودید؛ همراهِ گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.

شما بر لبه پرتگاهى از آتش جاى داشتید. شما را همچون آب مى‌‏نوشیدند و مانند غذا مى‏‌خوردند. آتش‏گیره شتاب‏زدگان و جاده رامِ رهنوردان بودید. از آبى آلوده به سرگین و بول شتر مى‏‌نوشیدید و خود را از برگ و پوست درختان سیر مى‏‌کردید. خوار و سرافکنده بودید و مى‏‌ترسیدید هر لحظه شکار دیگران شوید. تا آنکه خداوند شما را به برکت رهبرى پدرم رهایى بخشید، آن هم بعد از آن‏همه ماجرا و پس از آنکه او خود نیز در میان ددانِ آدمى صورت و اعراب گرگ‏سیرت و مشرکان اهل کتاب گرفتار آمده بود. هرگاه آتش جنگ را برمى‏‌افروختند خدایش آن را خاموش مى‏‌کرد یا هر زمان که شاخى از شیاطین مى‏‌رویید و اژدهایى از مشرکان دهان مى‏‌گشود، برادرش على را به کام آن مى‏‌انداخت و او دست‏بردار نبود تا مگر با مشت مردانه خود آنها را در هم مى‏‌شکست و آتش فتنه‌‏شان را با شمشیر خاموش مى‏‌کرد. علی رنج‏دیده‏‌اى در راه خدا و کوشا در کار و فرمان پروردگارش بود، خویشاوند رسول خداص و سرور اولیاء اللّه و همواره آماده به کار، خیرخواه و تلاشگر. این‏همه در حالى بود که شما در رفاه مى‌‏زیستید و در کمال راحتى به خنده و شوخى مى‏‌پرداختید و منتظر بودید که بر ما زیانى وارد شود و گوش سپرده بودید تا خبرهاى بدى درباره ما بشنوید. گاه در جنگ و نبرد عقب مى‏‌نشستید و مى‏‌گریختید.

هنگامى که خداوند خانه انبیا و پناهگاه برگزیدگانش را براى پیامبر برگزید، نفاق شما چهره نمود. جامه دین بر تن شما کهنه گشت. دشمنى و خشم پنهان کسانى که کمبودهایى داشتند، آشکار گشت. فتنه‏‌گران باد در گلو انداختند و در اطراف شما به جولان پرداختند. شیطان سر خود را از میان شکافها هویدا کرد و صدایتان زد و شما هم پاسخش گفتید و به دیده احترام به او نگریستید. آنگاه شیطان از شما خواست که برخیزید و دیدید که سبکبار جهیدید. شما را در چشم خودتان بزرگ جلوه داد و از خود بیخود کرد و به یک پارچه غضب تبدیل نمود. شترى را که مال شما نبود به نام خود داغ نهادید و به آبشخورى که مال شما نبود وارد شدید.

این کارها همه در وقتى انجام گرفت که از عهد پیغمبر چیزى نگذشته بود. هنوز داغ فقدان او تازه و زخم او التیام نیافته بود. هنوز جسم بى ‏جان رسول خداص به خاک سپرده نشده بود که شما در این امر شتاب کردید، به این بهانه که مبادا به فتنه گرفتار آیید. هشدار که در فتنه گرفتار آمده‏‌اید و جهنم اطراف کافران را فرا گرفته است. افسوس چقدر دورید؟ شما را چه مى‌‏شود؟ به کجا مى‌‏روید، در حالى که کتاب خدا در برابر شماست؟ گفته‏‌هایش پیدا و احکامش هویداست. نشانه‌‏هایش روشن و نهى‏‌هایش آشکار و اوامرش معلوم است. با این‏همه شما آن را پشت سر انداختید. آیا به چیزى غیر آن گرائیده‏‌اید؟ آیا از آن سیر شده‌‏اید؟ یا به غیر آن مى‏‌توانید حکم کنید؟ راستى این عوض براى ستمگران چه بد است؟ و هرکس به جز اسلام آیین دیگرى باز جوید، از او نپذیرند و در آخرت از جمله زیانمندان خواهد بود.

سپس قدرى تاب نیاوردید تا این مرکب چموش آرام گیرد و افسار دهد، آنگاه هیزمش را بیفروختید و آتشش را شعله‏‌ور کردید و براى خاموش کردنِ انوارِ درخشانِ دین و کنار نهادن سنتهاى پیامبر، به نواى شیطانِ گمراه پاسخ گفتید. به بهانه گرفتنِ کفِ شیر جرعه‏‌جرعه آن را نوشیدید. در پناه دیوارها و مخفیگاه‌ها کمین گرفتید تا دودمان و فرزندانش را از پاى درآوردید. ولى ما بدانچه شما مى‏‌کنید شکیب مى‏‌ورزیم. درست مثل کسى که دشنه در تن او و نیزه در دل او فرو رود و دم نزند. شما اکنون گمان مى‏‌کنید که من از پدرم میراث نمى‏‌برم. آیا در پى زنده کردن احکام جاهلیت هستید؟ و حال آن که کدام کس بهتر از خدا بر یقین‏ آورندگان بیان حکم مى‏‌فرماید؟ مگر نمى‏‌دانید؟ بلى همچون آفتاب درخشنده روز بر شما معلوم است که من دختر او هستم. اى مسلمانان، واى بر شما. آیا در کتاب خدا آمده است که پدر شما میراث مى‏‌گذارد و پدر من نمى‏‌گذارد؟ چه تهمتى به خداوند بسته‏‌اید؟ آیا از روى قصد و آگاهى قرآن را وانهاده و پشت سر انداخته‌‏اید؟ چرا که در آنجا آمده است: سلیمان از داوود ارث برده، و در داستان یحیى بن زکریا خبر مى‌دهد که زکریا گفت: خدایا نسلى از جانب خودت به من عطا کن که از من و از دودمان یعقوب میراث برد. نیز در قرآن فرموده است: در کتاب خدا برخى از بعض دیگر در ارث مقدم هستند. نیز فرموده است: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى‏‌کند، بهره پسر در ارث مانند بهره دو دختر است. و نیز فرموده است: اگر مسلمان مالى از خود به جاى گذاشت، آن میراث پدر و مادر و خویشان نزدیک است.

با این‏همه مى‏‌پندارید من از پدرم ارث نمى‏‌برم و خویشاوندى میان ما نیست؟ آیا خداوند حکمى را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن محروم کرده است؟ یا آن که گویید من و پدرم پیرو دو مذهبیم و از یکدیگر ارث نمى‏‌بریم؟ یا آن که شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسرعمویم آگاه‏‌ترید؟ پس زمام این مرکب رام‏شده را بگیر، ولى بدان که روز آخرتى هم هست و چه نیکوست داورى خدا در آن روز و دادخواهى محمد. موعد به قیامت. در قیامت گزافه‌‏کاران زیان مى‏‌بینند و پشیمانى به حال شما سودى نمى‏‌بخشد. براى هر خبرى زمان وقوعى مقرر است و به ‏زودى در خواهید یافت که چه کسى را عذاب و خوار مى‏ کند و شکنجه دائمى بر او قرار مى‏ گیرد؟ اى جوانمردان و اى بازوان و یاوران اسلام، این دیگر چه نوع چشم‏‌پوشى در حق من است؟ و چرا در برابر ظلمى که در حق من مى‏ شود به خواب فرو رفته‏‌اید؟ آیا به یاد نمى‏ آورید که پدرم مى‏ گفت: حرمت مرد باید در مورد فرزندانش محفوظ مانَد؟ چه سود و چقدر با شتاب به کارهایى که شایسته نبود اقدام کردید و دست از یارى ما کشیدید؛ در حالى که شما مى‏‌توانید مرا در خواسته‏‌اى که دارم یارى دهید.

آیا مى‏ گویید محمد مرد؟ آرى مرگ او فاجعه‏ اى بس بزرگ بود. مصیبتى سترگ و گسستى عمیق بود و هر دم گسترده‏‌تر هم مى‌‏شود. زمین از فقدان او در تاریکى فرو رفته است و آفتاب و ماه بى‏ نور شده و ستارگان به سبب این مصیبت از هم پاشیده‌‏اند. آرزوها پایمال شد و کوهها از تپش افتاده‏اند. به حریم او تجاوز شده و حرمتش به هنگام مرگ از بین رفته است. به خدا سوگند این بلایى بس بزرگ است. مصیبتى عظیم که نظیرى ندارد. فاجعه‌‏اى که کتاب خدا آن را آشکار داشته بود. این فاجعه‌‏اى است که هر پگاه و شامگاه شما را با داد و فریاد و آهنگهاى گوناگون به سوى خود مى‌‏خواند؛ همان مصیبتى که بر پیامبران پیشین نیز فرود آمده و فرمان مرگ آنان را صادر نموده بود. محمد جز پیامبر خدا نیست. پیش از او فرستندگانى نیز آمدند. پس آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما از دین خداوند به عقب باز مى‏‌گردید؟ حال آنکه هر کس به عقب برگردد بداند که هرگز به خداوند زیانى نمى‏‌رساند و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

هان اى فرزندان قیله (نام مادربزرگ طایفه اوس و خزرج) آیا باید من به دلیل درخواست میراث پدرم مورد ستم واقع شوم، در حالى که چشم و گوشتان باز و در حضور منید و انجمن شما نداى مرا مى‏‌شنود و از آنچه شده است آگاه است و شما صاحب سرباز و نیرو هستید و سلاح دارید و بهشت پاداش شماست. چگونه است که فریاد دادخواهى مرا مى‏‌شنوید اما پاسخ نمى‏‌گویید و به فریادم نمى‏‌رسید؛ در حالى که به جنگجویى موصوف و به نکویى و درست‏کارى معروفید.

شما نخبگان عرب و بهترین کسانى هستید که براى ما اهل بیت اختیار شده‌‏اند. با اعراب جنگ کردید و رنج و محنت فراوان کشیدید. امتها را نصیحت کردید و با آنها جنگیدید. ما دست نمى‏‌کشیدیم و شما کنار نمى‏‌کشیدید. ما دستور مى‏‌دادیم و شما پیروى مى‏‌کردید، تا آنکه آسیاب اسلام به وسیله ما به گردش درآمد و پستان روزگار به شیر آمد و عربده شرک خاموش شد، فواره دروغ سرنگون گشت، آتشکده کفر رو به خاموشى رفت، همه چیز انتظام پذیرفت و کار دین استوار شد. پس بعد از این‏همه دلایل آشکار با چنین سرشکستگى به کجا مى‌‏روید؟ چرا این حقیقت را پس از آنکه معلوم شد پنهان مى‏‌کنید؟ و پس از آن‏همه استوارى چرا عقب‏‌گرد مى‏‌کنید؟ و پس از آن‏همه ایمان چرا دوباره شرک مى‏‌ورزید؟ واى به حال مردمى که پس از آنکه پیمان بستند آن را شکستند و به بیرون راندن رسول خداوند همت گزیدند. نخست آنان به شما حمله کردند. آیا از آنان بیم دارید؟ در حالى که سزاوارتر است که از خداوند بترسید؛ اگر واقعاً ایمان دارید.

هشدار! به راستى شما را مى‌‏بینیم که به سوى قهقرا و انحطاط روى کرده‏‌اید و کسى را که به حکومت سزاوارتر است، کنار نهاده‏‌اید. از آن‏همه وسعت و فراخى رو به تنگى آورده‌‏اید. چیزى را که مى‏ دانستید کنار گذاشتید و از حد و مرز خود گام فراتر نهادید؛ در حالى که اگر شما و تمام آنچه در زمین است، همگى کافر شوید، خداوند بى‏‌نیاز و ستوده است. بدانید که من آنچه گفتم همه از روى آگاهى به بى‏اعتنایىِ شماست و با توجه به این موضوع است که کانون فریب دلهاى شما را فرا گرفته. ولى اینها همه درد دل و ظهور آتش روح و غصه‏هاى کشنده است و براى آن است که حجت را بر شما تمام کنم. ستمگران به‏ زودى دانند که به کدام بازگشتگاه باز مى‏ گردند و من، دختر پیامبر بیم دهنده‌‏ام. در پیش رو عذابى سخت برپاست. شما به کار خویش مشغول باشید و ما هم به کار خود مى‏‌پردازیم. شما منتظر باشید و ما هم منتظریم.»

تشکیک در صدور این خطبه از فاطمه زهرا درست مانند مناقشاتى است که درباره نهج ‌لبلاغه صورت گرفته و به دور از مدارک لازم و طرق نقد حدیث و تاریخ است. این خطبه با ده‌ها سند معتبر در کتابهاى قدما نقل شده است. بنا به نقل ابوالفضل احمد بن ابوطاهر در کتاب بلاغات النساء، این خطبه از جمله روایاتى بوده که مشایخ آل ابوطالب آن را سینه به سینه نقل کرده و به فرزندان خود یاد داده‏‌اند. کتاب‌هاى تاریخى و حدیث و نیز کتب فقهى، هریک به فراخور استناد و استشهاد خود، قسمت‌هایى از این خطبه غرّاء را نقل نموده‌‏اند.

این خطبه شامل احتجاجات محکم آن حضرت در خصوص غصب فدک است، که بحث درباره این مسأله نیازمند فرصت مستقل دیگرى است. اما اجمالاً باید بگویم غصب فدک خود وسیله‌‏اى براى اجراى اهداف دیگر بود و تنها شامل مسائل مادى نمى‏‌شد. غصب فدک در واقع قسمتى از سیاست گوشه‏‌نشین کردن و به تنگدستى کشاندن على بن ابیطالب(ع)، همسر فاطمه(‏س) بود. این هدف، آشکارا، در گفت‌وگویى که میان عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اموى، و تنى چند از فرزندان فاطمه‏(س) درباره حد و حدود فدک صورت گرفت، نمود پیدا مى‏‌کند.

8. جهاد پى‏گیر

خواننده گرامى، در خلال سطور این مقدمه، مى‏ تواند به روشنى نمونه‌‏هایى از جهاد همیشگى آن حضرت را در خانه پدر و همسرش، نیز مواضع سلبى و ایجابى او را در برابر حوادث زمان و حتى در وصیتش مبنى بر آنکه وى را سریعاً دفن کنند و قبر او را از چشم مخالفان پنهان نگه دارند، که نشانگر اعتراض او به وضع عمومى آن روز جامعه‏‌اش بود، ملاحظه کند.

علاوه بر اینها، فاطمه‏(س) در جنگ‌هایى که مسلمانان براى دفاع از عقیده و صیانت از کرامت و آزادگیشان مى‏‌کردند، پیشاپیش سایر زنان، به کمک مجاهدان مسلمان مى‏شتافت و نقش خود را ایفا مى‏‌کرد، نقشى که در این عصر نیز زنان مجاهد عهده‌‏دار آنند، مثل فراهم کردن دارو براى مداواى زخمها و شستن لباسها و پرستارى از مجروحان جنگى و قرار دادن زندگى در خدمت جنگ. اما فاطمه‏(س) نقش برجسته و دشوارى در یارى از حق و دفاع از وصیت رسول خداص از خود نشان داد. او ملاقاتها و گفت‌وگوهاى محرمانه‌‏اى با اصحاب رسول خداص ترتیب مى‏ داد و آنان را به ایستادگى در کنار على‏ تشویق مى‏ کرد. خود به گونه‌اى بى‏‌مانند و استوار، بنا بر نقل مورخان، در سخت‌‏ترین لحظات زندگى على‏ در کنار آن حضرت استقامت مى‏‌ورزید و نشان مى‏‌داد که جبهه داخلى در زندگى على استوار و بدون خلل است. اما انتخاب موضع صحیح را به شوهر و رهبرش یعنى امام على‏ وامى‏‌گذاشت. آن حضرت نیز تصمیم مى‏ گرفت و موضعى اتخاذ مى‏‌نمود و فاطمه‏ هم از آن پیروى مى‏‌کرد. فاطمه‏ هر صبح شنبه بر مزار شهدا و مزار حمزه حاضر مى‏‌شد و بر آنها مى‏‌گریست و براى آنها از خداوند آمرزش مى‏‌طلبید.

این عمل، که آغازگر کارهاى هفتگى او بود، به خوبى از نهایت احترام فاطمه به امر مقدس جهاد و شهادت پرده برمى‏‌دارد و به وضوح زندگى عملى آن حضرت را، که با جهاد آغاز شده و بر جهاد و فداکارى تا مرحله شهادت استوار بود، نشان مى‏‌دهد.

9. فاطمه‏ در محراب عبادت

امام حسن(ع) مى‏‌فرماید: «مادرم فاطمه را دیدم که شب جمعه در محرابش به عبادت ایستاده بود. او پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا سپیدى صبح پدیدار گشت. مى‏‌شنیدم که براى مردان و زنان مؤمن با ذکر نامشان دعا مى‏‌نمود، اما براى خودش دعایى نمى‌‏کرد و از خداوند چیزى نمى‏‌خواست.»

در سیره آن حضرت آمده است که وى ساعت آخر روز جمعه را به دعا اختصاص داده بود و در آخرین دهه ماه مبارک رمضان شبها بیدار مى‏ ماند و خانواده‏‌اش را تشویق مى‏ کرد تا شب را با عبادت و دعا به صبح رسانند. آن حضرت گاهى از ورم پاهایش رنج مى‏ برد. زیرا بسیار به نماز مى‏ ایستاد و به شب‏‌زنده‏‌دارى مى ‏پرداخت. به‏ راستى آیا فاطمه‏ در تمام زندگیش از محراب عبادت بیرون آمد؟ آیا حیات او جز سجود پیوسته در برابر پروردگارش بود؟ وى خدا را در خانه با شوهردارى و تربیت فرزندان عبادت مى‏ کرد. زیرا مسجدش خانه بود. در خدمات اجتماعى که ارائه مى‏ داد از خدا فرمان مى‌‏برد و با خدمت به خلق خدا، که عیال اویند، پروردگار را عبادت مى‌‏کرد. همواره این نکته را در نظر داشت که محبوب‏‌ترین کس نزد خدا کسى است که براى عیال خداوند سودبخش‌تر باشد.

او در همدردى با فقرا و دردمندان و رنج‏‌کشیدگان، به همراه خانواده‌‏اش، خداى را مى‏ پرستید. در قرآن (76: 8-9) آمده است که غذاى خود را براى دوستى با خدا به مسکین و یتیم و اسیر مى‏ دهد. او مصداق کسانى بود که، در نهایت نیازمندى و احتیاج، دیگران را بر خود مقدم مى‏‌داشتند و در نهایت بر قلب و زبانشان مى‏‌گذشت که ما شما را به خاطر خداوند طعام مى‏‌دهیم و انتظار پاداش و سپاسگزارى از شما نداریم. اینها تنها گوشه‌‏اى از زندگى و رکعتى از نماز آن حضرت بود.

10. کوثر

در سال دوم هجرت، ابراهیم، آخرین پسر رسول خدا، درگذشت. بدین لحاظ، برحسب منطق جاهلى، پیامبر بدون نسل باقى ماند. ملامتگران منافق بناى شماتت گزاردند. از این بابت خوشحالی‌ها مى‏‌کردند و با مرگ محمد مرگ رسالت او را نیز انتظار مى‏ کشیدند. زیرا در نظر آنان رسالت وسیله و سلطنتى موروثى و فرزند پسر ادامه شخصیت پدر و متضمن بقا و یادآور یاد او بود. محمد پسران خود را از دست داده و سن او نیز از پنجاه فراتر رفته بود. اما وحى الهىْ اشتباه و پوچى منطق مشرکان را نشان داد و اعلان کرد ما کوثر را به تو بخشیدیم. پس پروردگارت را نماز گزار و قربانى کن که بى‏‌گمان دشمن تو ابتر است.

پس رسالت پابرجا و اسلام جاوید خواهد ماند و مجد و عظمت محمد(ص) با مجد خداوند درمى‏‌پیوندد و نام محمدص سراسر زمین را تا ابد فرا مى‏ گیرد. نسل او حافظان رسالت و نشانه‏‌هاى هدایت‏‌اند و دشمنِ ملامتگرِ منافق خود ابتر است. فاطمه‏ تبلور همین کوثر بود. نسل پیامبر از او ادامه یافت و فرزندانش همان ائمه معصوم و دومین ثقلى هستند که محمد آنان را پس از وفاتش در میان امت اسلام بر جاى نهاد و فرمود که هرگز از آنان و ثقل نخست، قرآن، جدا نشوید. این نسل از قرآن نگاهبانى کردند و در راه آن فداکاریهاى بزرگى از خود نشان دادند.

این دو ثقل عبارت بودند از: کتاب و عترت که هر دو ادامه وجود محمد و رسالت و وسیله‌‏اى براى حفظ سلامت و حرکت امت در خط صواب و به دور از انحراف و گمراهى به شمار مى‏‌آیند. این شأن والاى فاطمى بودن است. در جاهاى گوناگون، از زبان پیامبر نقل کرده‌‏اند که مى‌‏فرمود: نسل من از سلاله على(‏ع) و فاطمه‏(س) است. و نیز مى‏‌فرمود: حسن و حسین فرزندان من و هر دو پیشواى مسلمانان اند. نیز مى‌‏فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها بر جاى مى‏ گذارم: کتاب خدا و عترتم، یعنى اهل بیتم. تا زمانى که به آنها تمسک جویید هرگز گمراه نشوید. این دو هرگز از هم جدا نمى‏‌شوند تا بر من وارد گردند.

زینب، دختر فاطمه‏(س) نیز، نقش سرنوشت‏‌سازى در پیروزى نهضت کربلا داشت. نهضت حسین به منظور بازگرداندن روح اسلام در کالبد جامعه و نابودى ظلم و انحراف صورت پذیرفت. در آن هنگام بنى‌‏امیه با نام اسلام فرمان مى‏ راندند، اما از اسلام چیزى جز نام باقى نبود. مواضع زینب‏ و سخنرانی‌ها و شعارها و جهاد و علم او نمونه‌‏اى زنده از فاطمه‏ بود.

بدین‌گونه، با توجه به آنچه نقل کردیم و موارد دیگرى که این مختصر گنجایش آن را ندارد، به درستى در مى‏‌یابیم که کوثر عظیمى که خداوند آن را به پیامبرش ارزانى داشت و او را بدان وسیله مکرَّم داشت، چیزى جز وجود فاطمه زهرا نبود. این همان فاطمه است، دختر بزرگ‏ترین پیامبر و همسر قدرتمندترین و شجاع‏ترین امام و مادر شکوهمندترین و درخشان‏‌ترین پیشوایان، در تاریخ رهبرى بشر، که استاد بزرگوار سلیمان کتانى چهره او را در اشراقى‏‌ترین و ادبى‏‌ترین وجهى ترسیم کرده؛ پاک‏ترین چهره‌‏اى که تاریخ اسلام به خود دیده است.

اینک، با توجه به این مقدمه، خواندن کتاب استاد کتانى را پى مى‏ گیریم و در هر صفحه با تابلویى هنرمندانه و شکوهمند از چهره فاطمه‏ س روبرو مى‏ شویم. چهره فاطمه زهرا(س)، چهره ‏اى نورانى، تابناک، عفیف و درخشان است.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر