( 0. امتیاز از 0 )

متن سخنرانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در بررسی سند و مقدمه خطبه در موضوع شرح خطبه فدكیه را در این بخش قرار می خوانید.

حمد، برترین شکر لسانی

پس از اينكه مجلس آرام شد حضرت زهرا علیهاالسلام شروع به سخن كردند كه سخنان حضرت را به ترتيب ذكر كرده و مورد بحث قرار می دهيم.

«فَقالَتْ: اَلْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما أنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما أَلْهَمَ» [1]. پس فرمود: ستايش خداوند را بر آنچه انعام فرمود و شكر خدای را بر آنچه كه به انسانها الهام كرد. همانطور كه در مقدمه گفتم بنای كار ما بر توضيح مختصر و ذكر مطلب به صورت اشاره است و الا مطالب بسيار زيادی در مورد حقيقت حمد و شكر وجود دارد.

حمد، ستايش نسبت به كمال است و شكر عبارت از قدردانی نسبت به فعل است. شكر يا شهود منعم در متن نعمت است و يا راهيابی از نعمت به منعم، و لذا در ابعاد وجودی انسان آثار مختلفی دارد. در قلب به يك صورت بروز دارد، در زبان به صورت ديگری و در اعمال ديگر انسان به صورت های ديگر. اثر شكر در قلب به صورت خضوع، خشوع، محبت، خشيّت و امثال اين صفات ظهور می كند. شكر در زبان به شكل ثنا و حمد و ستايش خود را نشان می دهد و در اعمال و افعال قلبيۀ انسان به صورت اطاعت، مصرف نعمت در راه رضای منعم و... بنابراين حمد و شكر از نظر بروز و ظهور به اصطلاح زبانی نسبت به خداوند يكی است. امّا اگر مثلاً از ملكۀ جود ستايش شود حمد صورت گرفته، زيرا حمد ستايش از صفت است امّا شكر قدردانی از فعل است كه فعل خود ناشی از صفت است. پس دايرۀ شكر محدودتر از حمد است.

«قالَ سَمِعْتُ أَبا عَبْدِاللّه علیه السلام يَقُولْ: شُكْرُ كُلِّ نَعْمَةٍ وَ إنْ عَظُمَتْ أنْ تَحْمِدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْها» [2]. راوی می گوید: شنيدم كه امام صادق علیه السلام فرمودند: شكر و قدردانی نسبت به هر نعمت، هر قدر هم كه آن نعمت عظمت داشته باشد اين است كه خداوند را ستايش كنی. ملاحظه می شود كه در اينجا حمد خدا مساوی است با شكر او، يعنی ستايش از كمالش مساوی است با قدردانی از او. ستايش از او مساوی است با قدردانی از او، آن گاه كه خواستی او را قدردانی كنی كمالش را ستايش كن. بلكه در روايات آمده است كه افضل شكر زبانی، حمد خداست يعنی با فضيلت ترين شكر لسانی اين است كه خدا را حمد كنی، البته در اينجا اسراری وجود دارد كه فعلاً مورد بحث ما نيست. در روايتی در اصول كافی آمده است: «خَرَجَ أَبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضاعَتْ دابَّتَهُ فَقَال: لَئِنْ رَدَّهَا اللّهُ عَلَی لَأَشْكُرَنَّ اللّهَ حَقَّ شُكْرِهِ». امام صادق علیه السلام از مسجد خارج شدند و مركب ايشان را بُرده بودند يا گم شده بود. حضرت فرمودند: اگر خدا مركب سواری ام را به من برگرداند من خدا را شكر می كنم آن طور كه سزاوار است شكر خدا كردن. «قال: فَما لَبِثَ أنْ اُتِی بِها». طولی نكشيد مركب پيدا شد و برای حضرت آوردند. «فقال: أَلْحَمْدُلِلّهِ فَقالَ لَهُ قائِل جعلت فِداكَ أَلَيْسَ قُلْتَ لَأَشْكُرَنَّ اللّهَ حَقَّ شُكْرِهِ». يك آدم ظاهراً نفهمی به حضرت گفت: مگر شما نگفتيد من شكر می كنم خدا را آن هم طوری كه سزاوار خداست. شما كه شُكْراً لِلّه هم نگفتی! «فَقالَ أَباعَبْدِاللّهِ علیه السلام : ألَمْ تَسْمِعُنی قُلْتُ أَلْحَمْدُلِلّه؟» حضرت فرمودند: آيا نشنيدی كه گفتم أَلْحَمْدُلِلّه؟ از اين روايات به دست می آيد كه افضل انواع شكر عبارت از ستايش كمال خداست. يعنی با اينكه حمد ستايش از كمال است و شكر قدردانی از نعمت، امّا دربارۀ خداوند حمدِ خدا مساوی با شكر اوست؛ بلكه افضل است حمد او از شكر او. البته بحث از نظر زبانی و لسانی است. به هر حال از نظر زبانی ثناگويی، ستايش نسبت به خدا و حمد و مدح است و از نظر اعمال بدنی، اطاعت و مصرف نعمت در راه رضای منعم است.

الهام، القاء الهی و معرفت درونی

بعد حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: «أَلْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما أَلْهَمَ»[3]. ستايش مخصوص خداوند است نسبت به آنچه كه انعام فرمودند، و شكر او می کنم بر آنچه به انسان ها الهام كرد. به طور خلاصه و مختصر الهام در لغت، القاء مطلبی است در نفس، و وحی در لغت يعنی اشارۀ سريع. در اينجا منظور از الهام آن معرفت و شعور درونی است كه خداوند به انسان عنايت فرموده است. وحی اعم از الهام است؛ زيرا وحی نسبت به جميع موجودات می آيد حتی حيواناتی مثل زنبور عسل و... در آيۀ شريفه هم آمده است: «وَ اَوْحی رَبِّكَ اِلَی النَّحْلِ»[4]. «و وحی نمود پروردگارت بسوی زنبور عسل.» امّا الهام اين طور نيست بلكه دايره اش ضيق تر و محدودتر است. شايد در قرآن اصلاً الهام به غير انسان نسبت نداده شده باشد پس نسبت به انسان ها يك الهام عمومی داريم كه حضرت فرمودند: «وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما ألْهَمَ» از اين الهام آنچه كه عمومی است در قالب علمی به اصطلاح عقل عملی است، يعنی ادراك خوبی ها و بدی ها كه هر انسانی از نظر خلقت به اين ادراك و شعور مرموز درونی مفطور است و زيبايی امور مثل عدل، و زشتی اموری مثل ظلم را هر انسانی از نظر درون درك می كند. يعنی لازم نيست به كسی ياد بدهيم كه ظلم بد است و عدل خوب، يعنی اصلاً ياد دادنی نيست. خدا خود اين را به انسان ياد داده يعنی به همه الهام كرده است البته ممكن است كسانی در اينجا اشكال كنند امّا برخی از اشكالات مطروحه مصداقی است.

البته اين الهام نسبت به افراد مختلف دارای مراتب مختلف و شدّت متفاوت می شود، يعنی نسبت به متّقين و اوليای خداوند، انبياء، مرسلين و... فرق می كند. در اوليای خاص اين ادراك درونی به حدّی تقويت می شود كه عقل ما از درك آن نوعاً عاجز است؛ يعنی تا حدودی آن را درمی يابيم امّا فهم ما به كنه و ژرفای آن نمی رسد و آن القايی را كه از ناحيۀ خدا نسبت به اين قلوب مطهّره صورت می گيرد امثال ما نمی توانيم درك كنيم.

به هر حال الهام همان القاء است كه از ناحيۀ خداست و عموميت دارد. «فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها»[5]. خداوند الهام فرمود: بدي ها و خوبي ها را به انسان.

اين عقل عملی است و مربوط به همه انسان هاست. يعنی همان شعور نسبت به اين كه چه چيزی زشت است و چه چيز زيباست، چه عملی خوب و چه عملی بد است؛ اين عمومی است. البته متّقين و اولياء و انبياء و مرسلين الهامات خاص خودشان را دارند امّا قماش و نوع يكی است يعنی همۀ الهامات در هر مرتبه، القايی الهی و معرفتی درونی و شعوری مرموز است.

نعم الهی، مقدم بر درخواست و استحقاق

حضرت زهرا علیها السلام در ادامه فرمودند:« وَالثَّناءُ بِما قَدَّم»[6]. ثناء خداوند به آنچه از پيش فرستاد. حضرت اشاره می كنند كه خداوند نعمت هايی را قبل از خلقت من و تو، قبل از آمدن من و تو، فرستاد كه اگر آن ها نبود اصلاً من و تويی به وجود نمی آمد. نعمت هايی از قبيل خلقت كهكشان ها، سحابی ها، كرات، زمين و... كه همۀ اين ها به هم وابسته است. «مِنْ عُمُومِ نِعَمِ ابْتَدَأَها»[7]. و از عموم نعمت هايی كه خداوند ابتدائاً عطا نموده است. در باب نعمت هايی كه خداوند عطا می كند بعضی از نعمت ها مسبوق به درخواست است و بعضی مسبوق نيست. يك وقت ما از خداوند نعمتی را تقاضا می كنيم و خدا عنايت می كند، اين نعمت مسبوق به درخواست است. اما نعمت هايی هم داريم كه بدون درخواست عنايت می شود. حضرت زهرا علیها السلام اشاره به آن نعمت های بدون درخواست دارد. «وَ سُبُوغِ آلاءٍ أسْداها»[8]. و فراوانی نعمت هايی كه عطا كرده است. تا اينجا حمد و ثنا بر آن نعمت هايی بود كه خداوند بدون درخواست عنايت فرموده بود. «وَ تمامِ مِنَنٍ أوْلاها»[9]. شكر و سپاس نسبت به خداوند برای همۀ منّتها ـ كه باز اشاره به نعمت هاست ـ كه برای ما بذل نمود. بايد توجه كرد خدا آنقدر به ما نعمت داده است آن هم بدون درخواست كه اصلاً قابل قياس با درخواست هايمان نيست. مثل نسبت نامحدود به محدود است. نعمت هايی كه خدا بدون درخواست به ما عطا كرده با نعمت هايی كه به درخواست ما عطا شده همين نسبت را دارد. يعنی نعمت های با درخواست ما محدود است امّا نعمت های بدون درخواست ما نامحدود است. در دعاها داريم: «يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها»[10]. تو ابتدا به نعمت كردی قبل اينكه حتی استحقاقش باشد چه رسد به درخواست. حضرت در ادامه می فرمايند: «جَمَّ عَنِ الاْءحْصاءِ عَدَدُها»[11]. اين نعمت ها از شمردن افزون است. جَمّ به اصطلاح طلبه ها به معنای كَثُرَ است و چون به حرف عَن متعدی شده پس متضمّن معنای تجاوز هم هست. يعنی زيادی يعنی اين نعمت ها از شمارش من و تو بيرون است. اين عبارت اشاره دارد به آيۀ شريفۀ: «وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها»[12]. و اگر نعمت های خدا را بشمريد نمی توانيد شمارش آن ها را بکنید.

عجز بندگان از جزای نعمت

«وَ نَأی عَنِ الْجَزاءِ أَمَدُها» [13]. يعنی ابتدای نعمت ها از طرف خداوند به اصطلاح ما دورتر از آن است كه ما بتوانيم جزای آن را بدهيم. زيرا اگر انسان بخواهد به كسی كه به او عنايت كرده پاداش و جزا بدهد ابتدا بايد تقدير كند يعنی آن نعمت ها را اندازه گيری كند، نسبت سنجی كند و بعد به نسبت پاداش بدهد. امّا در مورد خداوند ابتدای نعمتش به من و تو اصلاً در دسترس فكر من و تو نيست تا بتوانی اندازه گيری اش كنی و به خدا جزا بدهی. كلمۀ اَمَد به «تمام مدت» و یا «ابتدا» هم گفته می شود، حال هر چه باشد تو نمی توانی اندازه گيری كنی. پس يا اشاره دارد به اينكه اوّل نعمت هايش يا ابتدای انعامش در دسترس بشر نيست و يا اينكه تمام مدّت انعامش از دسترس بشر دور است.

«وَ تَفاوَتَ عَنِ الإِدْراكِ أَبَدُها» [14]. از نظر ادراك بشر كه اين نعمت اوّل و آخر دارد، نه تنها اوّل و ابتدای اين نعمت كه آخرش را هم نمی توانی بفهمی و درك كنی. نه اوّل آن در دسترس فكر و ادراك من و توست و نه آخرش. لذا بشر كه خود محدود است نمی تواند از نعمت های نامحدود قدردانی و شكرگزاری كند زيرا ابتدا بايد بر چيزی احاطه داشت تا بتوان آن را تعریف كرد و بعد آن را مورد تجليل قرار داد و چون محدود بر نامحدود احاطه ندارد و عاجز از توصيف است پس نمی تواند نسبت به آن نعمتها قدردانی و شكرگزاری حقيقی نمايد.

شکر، موجب اتصال نعمت

«وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها» [15]. ندب يعنی دعوت. مستحبّات را مندوبات می ناميم يعنی چيزهايی كه دعوت شده را انجام بدهی. حضرت می فرمايند: خداوند من و تو را دعوت كرده است شكر و قدردانی و ستايش از او نسبت به نعمت هايش به صورت متصل. اين اتّصال يعنی او متّصلاً دارد به تو نعمت می دهد و تو هم متّصلاً شكر كن تا او هم بر نعمت هايش نسبت به تو بيفزايد. اشاره است به آيۀ شريفۀ: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاَزيدنَّكُمْ»[16]. اگر شكر كنيد هر آينه بيفزايم شما را.

تمام اين جملات حضرت زهرا علیهاالسلام را می توان يكی يكی در قرآن پيدا كرد، به هر حال حضرت می فرمايد: شكر را قطع نكن تا نعمت های خدا متصل باشد. در ادامۀ آيۀ شريفۀ قرآن كريم آمده است: «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَديدٌ»[17]. و اگر كفر ورزيديد همانا عذاب من سخت است. پس اگر شكر متّصلاً باشد نعمت هم متّصلاً هست و قطع نمی شود امّا اگر شكر نباشد و كفر باشد در آنجا اتّصال، انقطاع می شود. مفهوم خيلی زيباست يعنی اگر شكر نباشد انقطاع روی می دهد.

در اينجا سؤالی قابل طرح است كه آيا همين سخنگو يعنی حضرت زهرا علیها السلام و همين سخنان از نعمت ها نيستند؟ آيا اين حنجره و حلقوم و اين قلب و صدر و سينه كه مملو است از معارف الهيه، نعمت الهی نيست؟ آيا از بزرگترين نعمت های الهيه نيست؟ آيا از اين نعمت الهی قدردانی كردند؟ آيا شكر اين نعمت را به جا آوردند؟ آيا شما اين نعمت را شكر كرده ايد؟ ديگران چگونه از اين قلب و سينه شكرگزاری كردند؟

آیت الله آقا مجتبی تهرانی


[1] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ص221، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

«فَقَالَتْ عَلَيْهَا السَّلَامُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ، وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا، وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا، وَ تَمَامِ مِنَنٍ وَالاهَا «6»،جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا، وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا، وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لِاتِّصَالِهَا، وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا، وَ أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا، وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا، وَ أَنَارَ فِي الْفِكْرَةِ «1» مَعْقُولُهَا، الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْأَوْهَامِ كَيْفِيَّتُهُ، ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْ ءٍ كَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا، كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَهَا بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا، وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِي تَصْوِيرِهَا، إِلَّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ».

[2] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 68، ص 41، باب 61 الشكر.

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَيَّ لَأَشْكُرَنَ اللَّهَ حَقَ شُكْرِهِ قَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِيَ بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ قُلْتَ لَأَشْكُرَنَ اللَّهَ حَقَ شُكْرِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَمْ تَسْمَعْنِي قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ».

[3] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ص221، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

[4] . النحل: ٦٨. «وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ».

[5] . شمس: 8.

[6] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ص221، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

[7] . همان

[8] . همان

[9] . همان

[10] . همان

[11] . همان

[12] . ابراهيم: 34.

[13] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 29، ص220، فصل نورد فيه: خطبة خطبتها سيدة النساء فاطمة الزهراء صلوات الله عليها احتج بها على من غصب فدك منها.

[14] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ص221، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

«فَقَالَتْ عَلَيْهَا السَّلَامُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ، وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا، وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا، وَ تَمَامِ مِنَنٍ وَالاهَا «6»،جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا، وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا، وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لِاتِّصَالِهَا، وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا، وَ أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا، وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا، وَ أَنَارَ فِي الْفِكْرَةِ «1» مَعْقُولُهَا، الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْأَوْهَامِ كَيْفِيَّتُهُ، ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْ ءٍ كَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا، كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَهَا بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا، وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِي تَصْوِيرِهَا، إِلَّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ».

[15] . همان

[16] . همان

[17] . ابراهيم: 7.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر