( 4.6 امتیاز از 808 )

ریاحین ـ سخن از شان و منزلت فاطمه (س) بسيار بوده و هست. شايد در شان فاطمه زهرا اولين جمله زيارت نامه او که در زيارت هيچ امام ديگري نيامده همين بس باشد که:
«يا ممتحنة، امتحنک اللَّه الذى خلقک قبل ان يخلقک، فوجدک لما امتحنک صابرة»
اي آزموده! خدايي که تو را آفريد، پيش از آنکه تو را بيافريند، آزمودت. پس تو را در برابر آزمايشش شکيبا يافت...
(و البته نويسنده اين مطلب، هنوز عمق اين معنا را درک نکرده است)
و در شان و مقامش نزد ائمه اين روايت بس که امام صادق (ع) فرمود: مردم در حين سختي ها و گرفتاريها به ما متوسل مي شوند و ما ائمه در سختي و گرفتاري به مادرمان زهرا متوسل مي شويم.

اما آنچه فاطمه (س) را در کنار همه عظمتش نمونه يک پيامبر کرده انقلابي است که در قبال انحراف و بدعت مسلمانان منافق، بعد از وفات پيامبر (ص) شروع کرد و البته نشانه هاي آن به کرات قبل از وفات پيامبر (ص) آشکار شده بود. بدعتي که اکنون پس از پانزده قرن همچنان پابرجاست و عامل اصلي تفرقه مسلمين. انقلاب فاطمه (س) از آن لحاظ منحصر به فرد است که در حالي حرکتش را آغاز مي کند که حتي علي (ع) با درک صحيح شرايط سکوت و انزوا اختيار کرده و ديگر صحابي همچون مقداد و سلمان و ابوذر و... نيز در فشار شديد خليفه و اطرافيانش قرار دارند. در اين نوشته سعي شده تا تلاش پيامبر (ص) و فاطمه زهرا (س) براي استقرار جانشيني علي (ع) و در حقيقت بنيان حکومت اسلامي با محوريت ولايت معصوم بر مردم و تلاش هاي مخالف آن نشان داده شود.

الف: قبل از وفات پيامبر

1- آزمايش بزرگ جنگ تبوک در سال نهم هجري است. پيامبر (ص) در تدارک جنگ با روميان است. اخبار حاکي از تلاش هرقل شام در جمع آوري لشکري از قبايل عربي بود که مي بايست علي الظاهر براي جنگ با حجاز آماده مي گرديد. شامات شامل منطقه وسيعي بود که اکنون کشورهايي چون سوريه، اردن، فلسطين و لبنان را دربر مي گرفت. پيامبر (ص) عليرغم سالخوردگي فرمان جمع آوري نيرو مي دهد. سفر در فصلي بسيار گرم، در راهي بسيار طولاني و با وجود مشقات فراوان و درست در زمان رسيدن محصولات کشاورزي بود. مشکل اين جنگ و سفر طولاني آن تا بدانجا بود که آن را به حق «جيش العسره» ناميده اند. شرايط بسيار حساس است و برخي مسلمانان و منافقان به دلايل مختلف از رفتن به جنگ سرباز مي زنند. داستان اين جنگ و افرادي که به آزمايش الهي دچار شده بودند از آيه 38 سوره توبه آغاز مي شود و تا آخر سوره (بيش از صد آيه) بدان اختصاص دارد. پيامبر (ص) در اقدامي عجيب و معنادار عليرغم ميل علي (ع) و طعنه يهوديان و منافقين، علي (ع) را که بزرگ جنگاور سپاه اسلام است و طبيعتا در جنگ با روميان بيش از هر زمان ديگري بدو نياز بود در مدينه به جاي خويش مي گمارد و مي فرمايد: «من تو را براي آنچه در مدينه ترک کرده ام مي گذارم. آيا راضي نيستي که منزلت تو نسبت به من، همچون منزلت هارون نسبت با موسي باشد جز آنکه پس از من پيغمبري نيست ؟» اين حديث حتي يک منکر در ميان تمامي سيره نويسان و محدثان و مورخان ندارد. با تلاش و تبليغ فراوان در همه سرزمين اسلامي، حدود سي هزار نفر آماده جنگ مي شوند. جالب آنکه سپاه اسلام مدت بيست روز در منطقه تبوک مي ماند و بدون آنکه جنگي صورت گيرد به مدينه بازمي گردد.

2- حجة الوداع (سال دهم هجري) : پيامبر (ص) به دستور خداوند، در غدير، علي (ع) را صراحتا جانشين بعد از خود معرفي مي کند و مردم با علي (ع) بيعت مي کنند. جالب آن است که طبري در کتاب خود حديث غدير را از عمربن خطاب هم روايت کرده است. اين حادثه مهم و بيعت مردم با علي (ع) منکري در تاريخ ندارد.

3- بعد از واقعه غدير و در راه بازگشت به مدينه گروهي دوازده نفري به جان پيامبر (ص) (و شايد علي) سو قصد مي کنند و پيامبر (ص) از قبل از ماجرا آگاه مي شود. به شواهد مختلف سوقصد کنندگان از کفار و دشمنان خارجي نبوده و از نيروهاي داخلي بوده اند. برخي تاريخ نويسان به شيوه عجيبي از ذکر نام آنان خودداري مي کنند.

4- آغاز بيماري رسول خداست. پيامبر(ص) تصميم به اعزام سپاهي به موته دارد. سپاه مرکب از قديمي ترين صحابه و ديگر انصار است. بازهم در تاريخ نامي از علي(ع) در سپاه مشاهده نمي شود. در ميان اين همه صحابه با سابقه و مسن، پيامبر (ص) اسامه را فرمانده انتخاب مي کند. کسي که سن او در تاريخ هفده تا بيست سال معرفي شده است. اعتراض برخي صحابي و خصوصا عمر آغاز مي شود و پيامبر (ص) با خشم مي فرمايد: او لياقت اميري لشکر را دارد. در بستر بيماري نيز مي فرمود : «انفذوا جيش اسامه». آنقدر سستي کردند تا پيامبر (ص) رحلت کردند. حتي پس از خليفه شدن ابوبکر و اعزام اين سپاه به فرماندهي اسامه، عمر به فرمانده بودن او همچنان اعتراض مي کرد. در کلمات اميرالمومنين آمده است که هدف از فرستادن اين سپاه، تثبيت ولايت آن حضرت بوده است. کمي سن از جمله ايراداتي بود که عمر به خلافت علي (ع) هم مي گرفت و به نظر مي رسيد پيامبر (ص) با آينده نگري خاصي چنين تدبير کرده بودند.

5- حادثه يوم الخميس که در دوماه پاياني زندگي پيامبر (ص) رخ داد. پيامبر (ص) در بستر بيماري کتاب و دوات مي خواهد تا چيزي بنگارد تا پس از او امت گمراه نگردند ولي عمر بن خطاب با بيان اينکه «اين مرد گرفتار تب شده (و هذيان مي گويد) و کتاب خدا مارا کفايت مي کند» از اين کار ممانعت کرد.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه به نقل از کتاب «تاريخ بغداد» مي نويسد در آغاز خلافت عمر وقتي ابن عباس بر وي در حالي که در حال خوردن خرما بود وارد شد و بحثي در مورد اين واقعه مطرح شد عمر چنين گفت: « ...آري از رسول خدا درباره وي (اميرالمومنين) مطلبي بود که نمي توانست حجت باشد. آن حضرت در هنگام بيماري سرآن داشت تا به اسم علي تصريح کند. اما من به خاطر اسلام ار اين کار ممانعت کردم زيرا هيچ گاه قريش بر او اجتماع نمي کردند و اگر او بر سر کار مي آمد عرب از سراسر نقاط به مخالفت با او مي پرداختند. رسول خدا از تصميم دروني من آگاه شد و از اين کار خودداري کرد.»

6- نگراني از اوضاع آينده حکومت اسلامي حتي در رفتار و گفتار پيامبر (ص) کاملا مشخص است. پيامبر (ص) در روزهاي آخر به قبرستان مي رود و با گورهاي خاموش نجوا مي کند: «خوب بياساييد که حال شما از اين قوم بهتر است.» هر چه به مرگ نزديک تر مي شود نگراني بيشتر در سخنان پيامبر (ص) شنيده مي شود: « پاره هاي شب سياه روي آورده اند و به دنبال هم از راه مي رسند.»

ب: پس از رحلت پيامبر:
7- ضربه اي سخت به علي (ع) و خصوصا فاطمه (س) وارد شده است. هنوز کفن و دفن پيامبر (ص) تمام نشده که خبر ضربه اي عميق تر به خانه علي (ع) مي رسد. ابوبکر جانشين پيامبر (ص) شده و مردم در حال بيعت با او هستند !

ابن قطيبه در کتاب الامامه و السياسه مي نويسد علي بعد از اين واقعه به مسجد رفت و با مهاجرين در اين باره اتمام حجت کرد و علت اين حادثه را پيروي صحابه از هوي و هوس خواند. ديگر ياران نزديک علي (ع) نيز با خطابه هايي مردم را از اين انحراف برحذر مي داشتند. اين اتمام حجت ها به شکلي بود که نقل شده ابوبکر سه روز از خانه خارج نشد.

از طرفي عمر شمشير به کمر بسته و دور شهر مدينه مى‏چرخيد و مى‏گفت: با ابوبکر بيعت شده است، بشتابيد به بيعت کردن با او و مردم از هر طرف براى بيعت مى‏آمدند...

8- حکمت همه تلاش ها و اتمام حجت هاي پيامبر (ص) در اواخر عمرشان هويدا مي شود. اينک وقت ابتلا و آزمايشي ديگر براي امت پيامبر (ص) است. همه در حال بيعتند و عمر خوب مي داند که بزرگترين مانع، خانه علي (ع) است که اينک دوستداران فاطمه (س) همچون سلمان، ابوذر، عمار، مقداد و بلال در آنجا جمع شده اند. او از اين تنها نقطه مقاومت در برابر حکومت جديد سخت خشمگين است. او که براي استقرار قدرت در دست ابوبکر تلاش بسيار کرده است و همه سدها را از پيش پا برداشته است اکنون نمي تواند تحمل کند در اين خانه، گروهي به عنوان سرپيچي از بيعت سر باز زده اند و چنين کانون مقاومتي را تشکيل داده اند. عمر در حاليکه فاطمه (س)، پاره تن پيامبر، سيده زنان عالم، پشت در است او و اهل خانه اش را تهديد به آتش زدن مي کند! آنجا در خانه اي است که پيامبر آنجا مي ايستاد و مي فرمود : السلام عليکم يا اهل بيت النبوة و اذل دخول مي گرفت ... کار به شکستن و باز کردن در با لگد مي رسد در حاليکه هنوز فاطمه، باردار، پشت در است... و شد آنچه که شد...

9- ـ علي؟ آري، اما او هنوز جوان است. بگذار چندي بر او بگذرد!

- علي؟ آري، اما او مرد شمشير است و پارسايي و دانش. از سياست چيزي نمي داند شجاع است اما علم جنگ ندارد!
- علي؟ آري، اما فعلا مصلحت نيست. خيلي دشمن دارد. او در جنگ هاي عصر پيغمبرافراد بسياري از خانواده ها ي بزرگ و بانفوذ عرب را کشته. اين کينه ها هنوز گرم است. مصالح ايجاب نمي کند.
- علي؟ او از خودش زياد ستايش مي کند!
- علي ؟ آري اما .... اما.... اما .....

10- انگار براي عمر کافي نيست. ابوبکر را قانع به تحريم اقتصادي خاندان علي (ع) مي کند. اميرالمومنين (ع) بعدها در نامه خود به عثمان بن حنيف مي نويسد :«از همه آنچه آسمان بر آن سايه انداخت، تنها فدک در دست ما بود.» ابوبکر در روايتي که فقط انگار خود او تنها از پيامبر شنيده نقل مي کند که پيامبران از خود ارث باقي نمي گذارند. استدلال هاي محکم فاطمه در اين رابطه از آيات قرآن را گوش شنوايي نيست و فدک، هديه پيامبر (ص) به فاطمه، به نفع حکومت مصادره مي شود.

11- علي (ع) به مصلحت جامعه مسلمين و جلوگيري از تفرقه، تصميم به سکوت گرفته بود. دليل و حکمت اين سکوت بعدها بارها مورد اشاره علي (ع) قرار گرفته است. در جايي با اشاره به اين فرمود: ميوه نارس چيدن مانند کشت در زمين غصبي ديگري بي بهره است.

امام در خطبه 3 نهج البلاغه که به خطبه شقشقيه معروف و درددل هاي امام از ماجراي سقيفه و غصب خلافت است مي فرمايد:

«(پس از سقيفه) در اين انديشه بودم که آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پاخيزم و يا در اين محيط خفقان­زا در تاريکيي که به وجود آوردند صبر پيشه سازم ؟ صبري که پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه ميدارد ... صبر کردم در حالي که گويا خار در چشم و استخوان در گلويم مانده بود و با ديدگان خود مي­نگريستم که ميراث مرا به غارت مي­برند.»

همچنين در خطبه 217 نهج البلاغه با مضموني مشابه ميفرمايد: «به اطرافم نگريستم. ديدم که نه ياوري دارم و نه کسي که از من دفاع و حمايت کند جز خانواده­ام که مايل نبودم جانشان به خطر بيفتد. پس خار در چشم فرو رفته ديده بر هم نهادم و با گلوي استخوان در آن گير کرده جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امري که تلخ­تر از گياه حَنظَل و دردناک­تر از فرو رفتن تيزي شمشير در دل بود شکيبايي کردم. »

تعداد کم صحابه همراه علي (ع) نيز باعث شده بود در اين شرايط آنان نيز عملا منزوي شوند و کوچکترين حرکت آنان با عکس العمل اصحاب سقيفه و خصوصا عمر همراه شود. فاطمه (س) با توجه به جايگاه خاصش يک تنه انقلاب مي کند. ان تَقوموا لله مَثني و فُرادي ؛ سبأ آيه 46. (براي خدا دو نفر دونفر باهم و يا به تنهايي (در امر دينتان) قيام کنيد)

12- فاطمه (س) در قبال دفاع در برابر مصادره فدک شکايت خود را در مجمع عمومي مسلمين يعني مسجد مطرح مي کند چراکه اين شکايت تنها براي فدک و يک مساله شخصي نبود. فاطمه (س) در مسجد چنان خطبه غرايي ايراد کرد که برخي مورخان در انتساب آن به ايشان ترديد کرده اند! در ابتداي خطبه، فاطمه (س) چنان ناله اي سر داد که مجلس را لرزاند و حاضران به گريه افتادند. سپس مدتي خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند آنگاه سخن آغاز کرد. اين خطبه آتشين توسط ابوالفضل احمدبن ابي طاهر (متوفاي280 ه.ق) در کتاب بلاغات النساء آورده شده است. ابي طاهر مي نويسد: من پيرمردان آل ابوطالب را ديدم که اين خطبه را از پدران خود نقل مي کردند و به فرزندان خويش تعليم مي دادند.

13- اينها قسمتي از آتش دل دختر پيامبر (ص) است که در مسجد بر سر مردم فرود مي آمد:

«...شيطان سر از کمينگاه خود برآورد و شما را به خود دعوت کرد و ديد که چه زود سخنش را شنيديد و سبک در پي او دويديد . هنوز دو روزي از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينه ما خاموش نگشته. آنچه نبايد کرديد و آنچه از آنتان نبود برديد و بدعتي بزرگ پديد آورديد. به گمان خود خواستيد فتنه برنخيزد و خوني نريزد اما در آتش فتنه افتاديد و آنچه کشتيد به باد داديد که دوزخ جاي کافران است و منزلگاه بدکاران. شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟! دروغ مي گوييد و راهي جز راه حق مي پوييد ... من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم اما مي دانم که خواريد و در چنگال زبوني گرفتار... من پايان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا مي ترسانم. به انتظار بنشينيد تا ميوه درختي را که کشتيد بچينيد و کيفر کاري را که کرديد ببينيد....»

ابن ابي الحديد معتزلي مينويسد: «از علي بن فارقي مدرس مدرسه غربي بغداد پرسيدم: آيا فاطمه راست مي گفت؟ گفت: آري. گفتم اگر راست مي گفت چرا فدک را به او بازنگرداندند؟ با لبخندي گفت: اگر آن روز (خليفه) فدک را بدو ميداد فردا خلافت شوهر خود را ادعا مي کرد و او هم نمي توانست سخن وي را نپذيرد چراکه قبول کرده بود دختر پيامبر (ص) هرچه مي گويد راست است!»

14- فاطمه (س) انقلاب خود را آغاز کرده است. هميشه مبارزه در جبهه داخل بسيار سخت تر و پيچيده تر از جبهه اي است که دشمن خارجي در برابر آن است. اکنون جنگ در برابر کافران شمشير کشيده نيست. جنگ با صحابي پيامبر (ص) است که هرکدام نام و نشاني در اسلام دارند. فاطمه (س) با علي (ع) يک به يک به در خانه صحابه مي رود. خانه همان ها که غدير را ديدند و با علي (ع) بيعت کردند. به همه آنها غدير وگفتار پيامبر (ص) در مورد ولايت علي (ع) را يادآور مي شود. جوابي که شنيده مي شود تاريخ را مبهوت کرده : " علي دير آمده !! " ... چشم ها کور و گوش ها کر و بر دل ها قفل زده شده.... و مَن يَنقَلِب عَلي عَقِبَيه فلَن يَضُرُّ الله شَيئا ؛ آل عمران آيه 144. (و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد هيچ ضرري به خدا نمي رسد) ....

فاطمه زياد گريه مي کرد. آنقدر که مردم مدينه به علي شکايت بردند که به او بگو يا روز گريه کند يا شب ! مگر او چطور گريه مي کرده که اهل مدينه را مي آزرده ؟ اصلا چرا فاطمه اي که صداي او را کسي تاکنون نشنيده اينچنين گريه مي کند ؟ براي فدک ؟ براي فوت پدر ؟ يک نفر نپرسيد ...

15- فاطمه (س) همچون پرنده اي مجروح در ميانه دو فاجعه سنگين فشرده مي شود. مرگ پيامبر (ص) وغصب جانشيني پيامبر (ص) و انحراف رهبري حکومت اسلامي. اين شعر منسوب به اوست که: «صُبَّت عَلَيّ مَصائبٌ لَوّانها ، صُبَّت علَي الايّام صِرن لَياليا (در اين بلا به جاي من ار روزگار بود روز سپيد او شب تاريک مي نمود)»

خانه او چسبيده به مسجد است. ديروز صداي عمر را مي شنيد که در محراب پيامبر (ص) نماز مي خواند و امروز صداي ابوبکر را. اين زن تنها هجده ساله است. او تاب اين همه جفا و فشار جسمي و روحي را از طرف دوست و دشمن ندارد... در دعاها و نمازهايش آرزوي مرگ مي کند و بچه هايش مي شنوند. آرزوي مرگ ؟ آخر چرا؟ ... يک نفر نپرسيد.... فاطمه (س) در بستر بيماري مي افتد.

زنان به عيادت او مي آيند. او باز خطبه مي خواند و باز هم آتشين. چنان خطبه اي که سويد بن غفله گويد: زنان سخنان آن حضرت را براى شوهرانشان بازگو کردند، گروهى از مهاجرين و انصار براى عذرخواهى نزد ايشان آمده و گفتند: اى سرور زنان، اگر على اين مطالب را قبل از بيعت با ابوبکر برايمان مى‏گفت کسى را بر او ترجيح نمى‏داديم! آن حضرت فرمود: از نزدم دور شويد، بعد از ارتکاب گناه و سهل‏انگارى، عذرخواهى براى شما مفهومى ندارد. فاطمه (س) در اين خطبه، آينده حکومتِ به اصطلاح اسلامي را چنين ترسيم مي کند که :« اکنون آماده باشيد که گرد بلا انگيخته شده و تيغ خشم خدا از نيام انتقام آهيخته. شما را نگذارد تا روزگارتان را سياه کند و آنگاه دريغ شما سودي ندارد... واي بر آنان. آيا آنکه مردم را به راه راست مي خواند سزاوار پيروي است يا آنکه خود راه را نمي داند؟ ...» ان الله لا يغيروا ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ رعد آيه 11 (بدرستي که خداوند حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد کرد تا زمانيکه خود آن قوم حال خود را تغيير دهند (و از نيکي به بدي شتابند).

16- ابوبکر و عمر هم براي عيادت آمدند ! فاطمه (س) ابتدا آنها را راه نمي دهد ولي به اذن علي (ع) اذن داد. فاطمه (س) رو به آنها مي گويد: نشيده ايد که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هرکه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند: چنين است! فاطمه (س) گفت: «خدا و فرشتگانش را گواه مي گيرم که شما مرا آزرديد و من از شما ناخشنودم و اگر رسول خدا را ببينم از شما دو نفر نزدش شکايت مي کنم.» آنان از خانه او بيرون رفتند. اين اتمام حجت به گونه اي سنگين بود که برخي مورخين اين ملاقات را نفي کرده و برخي به گونه ديگر روايت کرده اند که ابوبکر در اين ملاقات، فاطمه (س) را خشنود کرد!

فاطمه (س) ، کسي که تا آن زمان کمتر کسي سخني از زبان او شنيده بود، در مسجد خطبه خواند و در بستر هم. برخي زنان به ملاقات او مي آيند و مردان از احوال او کاملا باخبرند و انگار او در اين حرکت همچون پيامبري در حال ابلاغ و انذار و تذکر است. او به درستي از جايگاه خويش در ابلاغ اين رسالت آگاه است. او از يک سو به شدت مورد توجه رسول خدا بوده است و پيامبر (ص) از او به عنوان پاره تن خود ياد کرده و از سوي ديگر برخورد و محدود کردن او به واسطه حرمت و جايگاه خاصش در بين مردم کار ساده اي نبود و فاطمه (س) نيز که ميراث پيامبر (ص) را در تشکيل حکومت اسلامي ولايي در خطر مي ديد با همه وجود در پشتيباني از ولايت در طول تاريخ، تنها وارد صحنه شد.

لذا با اين سياست بود که فاطمه (س) در قبال دفاع در برابر مصادره فدک ترجيح داد شکايت خود را در مسجد مطرح کند چراکه اين شکايت تنها براي فدک و يک مساله شخصي نبود بلکه مساله آغاز بدعت خلافت مردم بر مردم به جاي ولايت الهي بر مردم در شيوه اداره حکومت اسلامي بود. در واقع خلفا تنها با اين تصور که اگر حاکمي مسلمان عهده دار حکومت شود کافي است و لذا به اداره حکومت اسلامي فکر مي کردند و شايد بتوان گفت در ظاهر موفق بودند چراکه آشوب هاي داخلي را سرکوب کردند، مرتدان را سر جاي خود نشاندند و سپس آماده توسعه حکومت اسلامي شدند که در اين راه نيز ظاهرا موفقيت هايي حاصل شد. اما نکته ظريف مساله آنجا بود که سياست خلافت مردم بر مردم هنگام حضور معصوم موجب شد قرن ها بعد در زمان حضور ساير ائمه نيز نه تنها اصل حضور آنان در صدر حکومت نفي شود بلکه همه آنان توسط حاکمان حکومت به اصطلاح اسلامي محصور شدند و به زندان افتادند و شهادت رسيدند و اين همان آينده اي بود که فاطمه زهرا (س) در شروع اين بدعت مي ديد و آغاز همين بدعت بود که همچنان پس از گذشت پانزده قرن از آن زمان اين شکاف بين مسلمين ترميم نشده است.

الذينَ ضَلَّ سَعيُهُم في الحَيوهِ الدنيا و هم يَحسَبون اَنّهم يُحسِنون صُنعا ؛سوره کهف آيه 104. (زيانکارترين مردم کساني هستند که عمرشان را در راه دنياي فاني تباه کردند و به خيال باطل مي پنداشتند که نيکوکاري مي کنند) .

فاطمه (س) بنيانگذار نهضتي است که هنوز ادامه دارد. او با ارائه خطبه هاي خود جبهه هايي راگشود تا پس از رحلت رسول خدا، اسلام و حاکميت اسلام در تاريخ گم نشود و آرام آرام معني خود را بيابد. جبهه اي که او گشوده همچنان در حال پيشروي است.

و فاطمه (س) جان خويش را در اين راه گذاشت. به قول يکي از صاحب نظران خوش ذوق " فاطمه با بذل جان خويش دِين پيامبر را به علي (ع) در جبران شب ليله المبيت که علي (ع) جان خويش را در راه اسلام و پيامبر گذاشت ادا کرد. "

او از کودکي، بزرگ زيست و در راه پيامبر (ص) با بصيرتي ولي گونه در مبارزه با جبهه نفاق و حمايت از حکومت ولايي لحظه اي از پا ننشست. او نمونه بارز يک زن در همه ابعاد است. مظهر يک همسر، يک مادر، و مظهر يک زن مبارز و مسئول در برابر زمانه و سرنوشت جامعه و آينده حکومت اسلامي. وي خود يک «امام» است. نمونه يک تيپ ايده آل براي زن، يک اسوه.

نقل شده علي (ع) در مسجد بود که خبر شهادت فاطمه را به او رساندند. از مسجد پيامبر تا خانه فاطمه فاصله بسيار کوتاه بود. علي در اين راه کوتاه سه بار از صورت به زمين مي خورد. زمين خوردن علي را هيچ کس نه قبل از اين حادثه ديده بود و نه بعد از آن ديد.

دکتر شريعتي در کتاب فاطمه فاطمه است مي گويد:
«در ميان همه جلوه هاي خيره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بيش از همه براي من شگفت انگيز است اين است که هم سفر و هم گام و هم پرواز روح عظيم علي (ع) است ... اين است که علي (ع) هم او را به گونه اي ديگر مي نگرد و هم فرزندان او را.»

اين جايگاه نزد علي (ع) چنان ويژه است که در وصيت نامه خود در نامه 24 نهج البلاغه چنين مي نويسد:« من سرپرستي اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم تا خشنودي خدا و نزديک شدن به رسول الله و بزرگ داشت حرمت او و احترام پيوند خويشاوند پيامبر را فراهم آورد.»

فاطمه (س) به گواهي زيارتنامه اش «همسر ولي الله و بهترين خلق خدا بعد رسول الله، هم پيمان زهد و پرهيزکاري است کسي که نور امامان از او خارج شده و در برابرش پرده نبوت آويخته شده است.»

اللهم صل عليها صلوة تزيد فى محلها عندک و شرفها لديک، و منزلتها من رضاک، و بلغها منا تحية و سلاما، و اتنا من لدنک فى حبها فضلا و احسانا، و رحمة و غفرانا انک ذوالعفو الکريم و العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلک.

منابع:

1- تاريخ سياسي اسلام؛ سيره رسول خدا (ص) نوشته رسول جعفريان
2- بصيرت حضرت فاطمه (س) نوشته اصغر طاهرزاده
3- زندگاني فاطمه زهرا (س) نوشته سيد جعفر شهيدي
4- فاطمه فاطمه است نوشته دکتر علي شريعتي


 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر