( 4.5 51 )

نویسنده:  حضرت حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر مهدی پور

در ميان ميليونها بانوى بافضيلت جهان ، تنها يك بانو اين افتخار را پيدا كرد كه دُرِّ شاهوار جهان آفرينش و درُدانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم ، دخت گرانمايه پيامبر خاتم ، وجود اقدس فاطمه اطهر  علیها السلام را در صدف خود بپروراند ، و او كسى جز حضرت خديجه  عليهاالسلام نيست .

دهم رمضان ، يادآور ارتحال اين بانوى بزرگ ، روز يتيمى كوثر قرآن و روز غم و اندوه خاندان عصمت و طهارت است.

اين مصيبت بزرگ را به پيشگاه مقدّس حضرت بقیت الله ( ارواحنا فداه ) تسليت گفته ، به گوشه‏اى از زندگى پربار آن بانوى بافضيلت اشاره مى‏كنيم :

 

نَسَبِ حضرت خديجه  عليهاالسلام

او دخت گرامىِ « خُوَيلِد » فرزند اَسَد ، فرزند عبدالعُزّى ، فرزند قُصَىّ ، فرزند كِلاب ، فرزند مُرَّة ، فرزند كَعب ، فرزند لُؤَىّ، فرزند غالب، فرزند فِهر است .[1] مادرش ، فاطمه، دخت زائده ، پسر أصمّ ، پسر رَواحه ، پسر حَجَر ، پسر عبد ، پسر مَعيص، پسر عامر، پسر لُؤَىّ، پسر غالب، پسر فِهر است.[2]

حضرت خديجه از تيره قريش است كه از سوى پدر در نياى سوّم ( قُصَىّ ) و از سوى مادر در نياى هشتم ( لُؤَىّ ) با نسب پيامبر ، پيوند مى‏خورد .

« خُوَيلِد » ، قهرمان دلاورى بود كه هنگام تهاجم « تُبَّع » ، پادشاه خودكامه « يمن » ، دست به شمشير برد ، در برابرش مردانه شمشير زد و او را با ذلّت از حريم كعبه دور ساخت .[3]

هنگام جلوس « سيف بن ذى‏يَزَن » بر تخت سلطنت ، او همراه عبدالمطّلب از سوى قريش به « صَنعا » رفت و در كاخ « غُمدان » با وى ديدار كرد .[4]

پدر خويلد ، « اسد » نيز در اجتماع « حِلف الفُضول » ـ كه براى دفاع از مظلومان برگزار شد و به « پيمان جوانمردان » موسوم شد ـ شركت فعّال داشت .[5]

 

كنيه و القاب

براى آن خانم ، القاب و کنیه های فراوانی نقل کرده اند كه برخى از آنها عبارت است از :

 

1 . امّ المؤمنين

همسران پيامبر و در رأس آنها حضرت خديجه به نصِّ قرآن « امّ المؤمنين » لقب یافته اند[6] و پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله او را « برترين و بهترين امّهات مؤمنين » خوانده است .[7]

 

2 . بانوى بانوان

امير مؤمنان  عليه‏السلام در چکامه ای كه در سوگ حضرت خديجه سرود ، از آن حضرت به عنوان « سيّدة النّسوان » تعبير فرمود ،[8] امام كاظم  علیها السلام وی را « سيّدة قريش » تعبير فرمود ،[9] اسماء بنت عُمَيس، آن خانم را « سيّدةُ نساء العالمين » مى‏خواند[10] و در عهد جاهلى او را « سيّدة نساء قريش » مى‏خواندند .[11]

 

3 . صدّيقه

گلواژه صدّيقه در قرآن، فقط يك‏بار درباره حضرت مريم به كار رفته[12] و امام صادق  عليه‏السلام آن را معصومه معنا كرده است.[13]

پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله در معرّفى حضرت خديجه خطاب به جبرئيل فرمود :

 

« هذِهِ صِدِّيقَةُ أُمَّتِي ؛[14] اين صدّيقه امّت من است ».

 

4 . طاهره

مشهورترين لقب آن حضرت در عصر جاهلى « طاهره » بود .[15] زيرا او پاك‏ترين و عفيف‏ترين بانوى آن دوران بود .[16]

 

5 . مباركه

محدث قمى روايت كرده كه : « خداوند به حضرت عيسى  علیهالسلام وحی فرمود كه نسل پيامبر آخرالزّمان از بانويى « مباركه » است ».[17] عبداللّه‏ بن سليمان نيز اين معنا را از انجيل نقل كرده است .[18]

 

6 . ديگر القاب

در يكى از زيارتنامه‏هاى پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آمده است : سلام بر ... صدّيقه ، طاهره ، زكيّه ، راضيه ، مرضيّه ، خديجه كبرى امّ المؤمنين » .[19]

 

سيماى خديجه در آيينه وحى

نخستين سير شبانه خاتم انبياء  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله دو سال پس از بعثت در شب دوشنبه ای در ماه ربيع الاوّل انجام گرفت .[20] و هنگامى كه از معراج به سوى زمين بازمى‏گشت ، از سوى پيك وحى ، اين گونه به او خطاب شد :

 

« حاجَتِى اَنْ تَقْرَأَ عَلى خَدِيجَةَ مِنَ اللّه‏ِ وَمِنِّى السَّلامَ ؛

خواسته‏ام اين است كه از سوى خدا و از طرف من ( جبرئيل ) به خديجه سلام برسانى » .

 

وقتى پيامبر اسلام  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله درود خداوند متعال و جبرئيل امين را به حضرت خديجه ابلاغ فرمود ، عرضه داشت : « خداوند ، خود سلام است ، سلام از او و به سوى اوست و بر جبرئيل سلام باد » .[21]

يك بار ديگر ، پيك وحى بر حضرت پيامبر فرود آمد و گفت : « اين خديجه است كه براى تو غذا و نوشيدنى آورده است ؛ چون نزد تو آيد از خدا و از من به او سلام برسان و او را به قصرى از مرواريد در بهشت بشارت بده كه در آن ، نه سر و صدايى است و نه غم و اندوهى » .[22]

ذهبى گويد : « بر صحيح بودن اين حديث ، اتفاق نظر هست.[23] پس از ارتحال آن بانو ، حضرت فاطمه  عليهاالسلام در اطراف پيامبر خدا  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله مى‏چرخيد و مى‏گفت : « مادرم كجاست ؟ » پيك وحى فرود آمد و عرضه داشت : « پروردگارت امر می فرماید كه به فاطمه سلام برسانى و بگويى كه مادرت در قصرى از مرواريد است كه سقفش از طلا و ستونهايش از ياقوت سرخ و در ميان مريم و آسيه است » .

اينجا هم حضرت فاطمه ـ كه در آن ايّام 5 ساله بود ـ عرض كرد : « خداىْ ، خود سلام است . سلام از او و به سوى او است » .[24]

 

خديجه كبرى از ديدگاه رسول خدا  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله

از رسول اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله احاديث فراوانى در مناقب حضرت خديجه  عليهاالسلام رسيده است كه فقط به شمارى از آنها اشاره مى‏كنيم :

 

     1 .     خديجه ، صدّيقه امّت من است .[25]

    2 .     هر روز چندين بار خداوند با خديجه بر فرشتگان مباهات مى‏كند .[26]

    3 .     خديجه برترين امّهات مؤمنين است .[27]

    4 .     هرگز خدا همسرى بهتر از او براى من جايگزين نكرده است .[28]

    5 .     برترين بانوان بهشتى ، خديجه دخت خويلد و فاطمه دخت محمّد است .[29]

    6 .     خديجه بر بانوان امّت من برترى داده شده است .[30]

    7 .     خداوند محبّت خديجه را بر من ارزانى داشت .[31]

    8 .     خديجه در ايمان به خدا و من، گوى سبقت را از همه بانوان عالم ربود .[32]

    9 .     خداوند شكم مادرت را ( خطاب به حضرت فاطمه  عليهاالسلام ) ظرف امامت قرار داد .[33]

    10 . مريم بهترين بانوان زمان خود و خديجه بهترين بانوان زمان خويش است .[34]

 

خديجه مام فضيلتها

ابن حجر عسقلانى گويد كه حضرت خديجه ، سرچشمه اهل‏بيت پيامبر  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله است ، زيرا در تفسير آيه شريفه « إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » ثابت شده است كه امّ‏سلمه گفت :

« چون اين آيه نازل شد ، پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين  عليهم‏السلام را فراخواند و كسايى بر فراز آنها انداخت و فرمود : « بار خدايا ! اينها اهل بيت من هستند » . و همه اينها از خديجه نشأت گرفته‏اند ؛ زيرا حسن و حسين ، فرزندان فاطمه و فاطمه دختر خديجه است و على نيز در كودكى در خانه خديجه تربيت شده و در بزرگى ، داماد او شده است .[35]

ابن‏حجر گويد كه رسول خدا  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله در حديثى با سند نيكو فرموده است :

 

« لَقَدْ فُضِّلَتْ خَدِيجَةُ عَلى نِساءِ أُمَّتِى ؛

خديجه بر بانوان امّت من برترى يافته است » .

 

با اين حديث، بر برترى خديجه بر عايشه استدلال شده است .[36]

سپس چنين مى‏گويد : پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله در حديثى صحيح السّند فرموده است :

 

«اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِيجَةُ وَفاطِمَةُ وَمَرْيَمُ وَآسِيَةُ ؛

برترين بانوان بهشت؛ خديجه، فاطمه، مريم و آسيه‏اند».

 

آنگاه مى‏گويد: اين حديث، صريح است و قابل تأويل نيست .[37]

ابن كثير شمارى از فضايل ويژه حضرت خديجه را برشمرده ، سپس مى‏گويد : « برخى از اهل سنّت ، غلوّ مى‏كنند و عايشه را بدين سبب كه دختر ابوبكر است بر خديجه تفضيل مى‏دهند » .[38]

ابن حجر در ادامه ، نكته ظريفى را نقل مى‏كند و آن اين است : « قدر مشترك در ميان مريم ، آسيه و خديجه ، اين است كه هر يك از اينها ، پيامبر مرسلى را تحت كفالت خود گرفته است :

1 . آسيه ، حضرت موسى  عليه‏السلام را كفالت و تربيت كرد و چون مبعوث شد به او ايمان آورد .

2 . مريم ، حضرت عيسى  عليه‏السلام را كفالت نمود و بزرگش كرد و چون مبعوث شد به او گرويد .

3 . خديجه پيشنهاد ازدواج به پيامبر اسلام داد ، همه اموالش را در راه او تقديم كرد و چون وحى بر آن حضرت نازل شد به او ايمان آورد .[39]

از اينجا رمز فضيلت حضرت فاطمه  عليهاالسلام نيز روشن مى‏شود كه او همه دار و ندارش را براى حفظ حجّت خدا تقديم كرد ، نه تنها محسن ، بلكه نقد جانش را در اين راه تقديم نمود و به مقام : « سَيِّدَهُ نِساءِ الْعالَمينَ ، مِنَ الْأَوَّلينَ وَالاْخِرينَ » نايل آمد ، كه به فرموده پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله هنگامى كه در محراب عبادت خود مى‏ايستاد ، هفتاد هزار فرشته مقرّب او را صدا مى‏كنند و مى‏گويند : اى فاطمه ! « إِنَّ اللّه‏َ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ » ؛ هان اى فاطمه ! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر بانوان عالميان تو را برترى داد .[40]

همان جايگاه بلند و مقام رفيع خديجه و فاطمه موجب شد كه فاقدان فضايل بر آنها حسد بورزند و از اين طريق موجبات آزار پيامبر را فراهم آورند .

بخارى با سند صحيح از برخى همسران پيامبر روايت مى‏كند كه مى‏گفت : « من هرگز به هيچ زنى چون خديجه حسد نورزيدم » . آن‏گاه عامل اين حسد را دو چيز بيان مى‏كند :

1 . پيامبر از او به كثرت ياد مى‏كرد ؛

2 . خداوند به پيامبر امر فرموده بود كه خديجه را بشارت دهد به خانه‏اى در بهشت از « قَصَب » ، يعنى مرواريد ، كه در آن « صَخَب » و « نَصَب » ، يعنى سر و صدا و رنج و درد ،  وجود ندارد .[41]

ابن حجر در شرح اين حديث از « سهيلى » نقل مى‏كند كه تعبير « قَصَب » از اين جهت است كه آن بانوى بزرگوار ، گوى سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است و تعبير « صَخَب » از اين جهت است كه حضرت خديجه ، هرگز با پيامبر درگير نشد ، صدايش را بلند نكرد ، سر و صدا ايجاد نكرد و خانه را محيط امن و آرام قرار داد . تعبير « نَصَب » هم از اين جهت است كه وى برخلاف برخى همسران پيامبر هرگز آن حضرت را نيازرد .

از اين رهگذر ، خداوند قصرى در بهشت به آن حضرت عطا فرمود كه محيط آرام ، بى‏سر و صدا و بدون اذيّت و آزار باشد .[42]

 

ثروتمندترين بانوى دوران

ذهبى از واقدى نقل كرده است كه خويلد پدر خديجه ، پيش از جنگ فجار درگذشته بود ... و اين موضوع در ميان اصحاب ما مورد اتّفاق است .[43]

حضرت خديجه با عقل و درايت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ايجاد اشتغال براى جوانان حجاز به كار گرفت و تجارت گسترده‏اى به راه انداخت . وى همه جوانان را تشويق مى‏كرد كه با ثروتش تجارت كنند ؛ هم سود ببرند و هم به او سود رسانند .

شيوه تجارت آن بانوى بادرايت ، مضاربه بود . ابن هشام در اين‏باره  می نویسد :

« خديجه دخت خويلد بانويى تاجرپيشه بود و ثروت و شرافت داشت . او مردان را استخدام مى‏كرد و با آنها قرارداد مى‏بست و از طريق مضاربه با آنها رفتار مى‏كرد » .[44]

آن بانو ، با پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله نيز همين‏گونه رفتار مى‏كرد ؛ جز اينكه براى آن حضرت ، حق مضاربه بيش‏ترى تعيين مى‏كرد و غلام خود « ميسره » را نيز در محضر آن حضرت می فرستاد وگرنه حضرت مصطفى  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله هرگز براى كسى اجير نشده است .[45]

 

فرزانه قريش

آوازه دختر خويلد در سراسر حجاز پيچيد . بازرگانانى كه با ثروت او تجارت مى‏كردند ، آوازه او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف ، به ويژه در سرزمين يمن به گوش سلاطين رساندند .

دلاوريهاى پدرش خويلد در برابر « تُبَّع » پادشاه خودكامه يمن[46] از يك‏سو و ديدار تأثيرگذار وى در كاخ « غُمدان » با « سيف بن ذى‏يَزَن » در صَنعاء ،[47] از ديگر سو ، باعث شد كه همه اعيان و اشراف يمن ، آرزوى همسرى فرزانه قريش را در دل بپرورانند .

ولى حضرت خديجه هشيارتر از آن بود كه با آن ثروت و مكنت و جمال و كمال ، در برابر پيشنهادهاى آنان سر فرود آورد . او فقط دل در گرو جوان هاشمى داشت و منتظر روزى بود كه در دل امين بنى‏هاشم راه يابد .

مورّخان ، اتّفاق‏نظر دارند كه در ميان اعيان و اشراف منطقه ، صاحب ثروت و صاحب مكنتى نماند ؛ جز اينكه از حضرت خديجه خواستگارى كرد و او دست ردّ بر سينه همگان زد .[48]

 

تحريف تاريخ

در طول تاريخ ، همواره قلم در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بود ، از اين رهگذر بسيارى از حقايق مسلّم تاريخ دستخوش تحريف شده و مطالب پوچ و واهى به دست چیره دستان تاريخ‏ساز رنگ واقعى به خود گرفته ، راه تشخيص را به روى بسيارى از حقيقت‏جويان بسته است ، فى المثل :

1 . مولاى متقيان اميرمؤمنان حضرت على  عليه‏السلام در داخل كعبه ديده به جهان گشود و هيچ فرد ديگرى در اين منقبت با او شريك نمى‏باشد .[49]

حزب قريش به « حكيم بن حزام » نسبت داده‏اند كه او نيز در داخل كعبه متولد شده ، تا اين فضيلت على  عليه‏السلام را كمرنگ نشان دهند و حاكم نيشابورى با قاطعيّت آن را رد كرده است .[50]

2 . بدون ترديد اول كسى كه رسالت پيامبر را پذيرفته ، على  علیها السلام است ، پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله در دهها حديث به آن تصريح كرده ، از جمله :

 

« أَوَّلُكُمْ وارِداً عَلَىَّ الْحَوْضَ ، أَوَّلُكُمْ إِسْلاماً عَلِىُّ بْنُ أَبىطالِبٍ » ؛

« نخستين كسى كه از شما در كنار حوض كوثر بر من وارد مى‏شود ، نخستين اسلام آورنده شما على بن ابى‏طالب است » .[51]

 

براى كمرنگ نشان دادن اين فضيلت بزرگ اميرمؤمنان گفته اند كه ابوبكر نخستين اسلام آورنده بود و تعصّب را به جايى رسانده‏اند كه گفته اند : « پيش از آنكه على  علیها السلام متولد شود ، ابوبكر ايمان آورده بود » ! ! ![52]

3 . هيچ ترديدى نيست كه اميرمؤمنان تنها داماد پيامبر بود ، براى اينكه اين افتخار را كمرنگ كنند ، داماد ديگرى براى پيامبر تراشيده‏اند كه اولاً اين فضيلت را از آن حضرت سلب كنند، ثانياً رقيب سياسى براى آن حضرت درست كنند!

4 . حضرت فاطمه زهرا  عليهاالسلام تنها دختر پيامبر بود ، براى سلب اين افتخار دختران هاله را به عنوان دختران پيامبر رقم زده‏اند !

5 . حضرت خديجه نخستين دوشيزه‏اى بود كه پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله با او ازدواج كرد ، براى اينكه اين فضيلت را از آنِ عايشه معرّفى كنند ، دو شوهر براى او تراشيدند ، تا او را بیوه زن  چهل ساله معرّفى كنند ! !

 

دوشيزه حجاز

1 ) حسين بن حمدان خصيبى ، متوفّاى 334 ق . با صراحت و قاطعيّت مى‏نويسد :

 

« به جز رسول خدا هرگز احدى افتخار همسرىِ خديجه را پيدا نكرد ، چنانكه تا خديجه زنده بود پيامبر اكرم همسرِ ديگرى برنگزيد » .[53]

 

2 ) ابوالقاسم على بن احمد كوفى ، نوه موسى مبرقع ، نواده امام جواد  عليه‏السلام ، و متوفّاى 352 ق . در اين رابطه مى‏نويسد :

 

« بى‏گمان حضرت خديجه به جز رسول خدا هرگز با احدى ازدواج نكرد » .[54]

3 ) رشيدالدين محمّد بن على بن شهر آشوب ، متوفّاى 588 ق . در كتاب گرانسنگ خود ، از چهار چهره برجسته جهان تشيّع و تسنّن :

 

1 . احمد بلاذرى ، متوفّاى 279 ق . صاحب كتاب « أنساب الأشراف »

2 . ابوالقاسم كوفى ، متوفّاى 352 ق . صاحب كتاب « الاستغاثة »

3 . سيد مرتضى علم الهدى ، متوفّاى 436 ق . صاحب كتاب « الشّافى فى الامامة »

4 . ابوجعفر شيخ طوسى ، متوفّاى 460 ق . صاحب كتاب « تلخيص الشّافى »

روايت كرده كه فرموده‏اند :

 

« پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله هنگامى با خديجه ازدواج كرد كه وى دوشيزه بود » .[55]

 

آنگاه اضافه مى‏كند :

 

« اين مطلب را تأكيد مى‏كند آنچه در دو كتاب : « الأنوار » و « البدع » آمده كه رقيه و زينب دختران هاله ، خواهر خديجه بودند » .[56]

4 ) علامه مجلسى نيز همين متن را از ابن شهر آشوب نقل كرده است .[57]

5 ) علامه مامقانى نيز آن را از طريق علامه مجلسى نقل كرده است .[58]

6 ) شيخ ذبيح اللّه‏ محلاتى نيز آن را نقل كرده است .[59]

7 ) پژوهشگر معاصر دكتر نجاح طائى در رساله دكتراى خود بر دوشيزه بودن حضرت خديجه پاى فشرده و دلايلى آورده كه حضرت خديجه جز پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله با احدى ازدواج نكرده است .

8 ) محقق توانا سيد جعفر مرتضى عاملى نيز دو كتاب مستقل در اين رابطه به رشته تحرير درآورده : 1 ) بنات النّبى أم ربائبه ؛ 2 ) القول الصّائب فى اثبات الربائب ، و اخيراً در كتاب سيره‏اش به تفصيل در اين رابطه سخن گفته است .[60]

9 ) ابوالقاسم كوفى در ادامه سخنانش مى‏گويد :

خديجه‏اى كه به اتّفاق مورّخان و سيره‏نويسان دست ردّ به سينه همه اشراف و رجال برجسته زمان زده است ، چگونه صاحب درك و انديشه‏اى احتمال دهد كه به ازدواج شخص گمنامى از اعراب تيم رضايت دهد .

اهل خرد و انديشه مى‏دانند كه چنين مطلبى از محالات است و يقين مى‏كنند كه حضرت خديجه جز رسول خدا با احدى ازدواج نكرده است .[61]

10 ) مرحوم آیت الله شیرازی رحمه الله نيز اين نظر را پذيرفته و معتقد بوده است كه حضرت خديجه هنگام ازدواج با پيامبر اكرم  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله دوشيزه بوده است .[62]

 

[1] . السيرة النبويّة ، ابن هشام ، تحقيق طه عبدالرؤف سعد ، بيروت ، دارالجيل ، 1410 ق ، ج 2 ، ص 8 .

 

[2] . همان .

 

[3] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 9 .

 

[4] . تاريخ مكّه ، ازرقى ، تحقيق رشدى صالح ملحسن ، مكّه‏المكرمة ، دار الثقافة ، چ سوم ، 1398 ق ، ج 1 ، ص 149 .

 

[5] . همان ، ص 266 .

 

[6] . احزاب : 6 .

 

[7] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 226 .

 

[8] . بحار الانوار ، علامه مجلسى ، تهران ، دارالكتب الاسلامية ، 1380 ق ، ج 35 ، ص 143 .

 

[9] . قرب الإسناد ، حميرى ، قم ، مؤسسه فرهنگى كوشانپور ، 1417 ق ، ص 252 ، ح 1232 .

 

[10] . فاطمة الزهراء ، قزوينى ، قم ، بصيرتى ، 1412 ق ، ص 110 .

 

[11] . شرح المواهب اللدنيّة ، زرقانى ، ج 1 ، ص 199 .

 

[12] . مائده : 75 .

 

[13] . اصول كافى ، كلينى ، تحقيق على‏اكبر غفّارى ، بيروت ، دارالأضواء ، 1405 ق ، ج 1 ، ص 459 .

 

[14] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، بيروت ، مكتبة المعارف ، 1408 ق ، ج 2 ، ص 62 .

 

[15] . الاصابة ، ابن حجر ، بيروت ، دار الكتب العلمية ، افست ، چاپ كلكته هند ، 1835 ، م .ج 8 ، ص 60 .

 

[16] . شرح المواهب اللدنية ، زرقانى ، ج 1 ، ص 199 .

 

[17] . كحل البصر فى سيرة سيّد البشر ، محدّث قمى ، بيروت ، مؤسسة الوفاء ، 1404 ق ، ص 70 .

 

[18] . بحار الانوار ، ج 43 ، ص 22 .

 

[19] . همان ، ج 100 ، ص 189 .

 

[20] . مناقب آل ابى‏طالب ، ابن شهر آشوب ، بيروت ، دارالاضواء ، چ دوم ، 1412 ق ، ج 1 ، ص 228 .

 

[21] . التفسير ، عيّاشى ، قم ، مؤسسة البعثة ، 1421 ق ، ج 3 ، ص 35 .

 

[22] . الصحيح ، بخارى ، بيروت ، دار الجيل ، افست چاپ سلطانى ، بولاق ، 1313 ق ، ج 5 ، ص 48 .

 

[23] . سير اعلام النبلاء ، ذهبى ، بيروت ، مؤسسة الرسالة ، چ نهم ، 1413 ق ، ج 2 ، ص 113 .

 

[24] . الامالى ، شيخ طوسى ، قم ، مؤسسة البعثة ، 1414 ق ، ص 175 ، ح 294 .

 

[25] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 2 ، ص 62 .

 

[26] . بحار الانوار ، ج 16 ، ص 78 .

 

[27] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 7 .

 

[28] . فتح البارى ، ابن حجر ، بيروت ، دار المعرفة ، ج 7 ، ص 140 .

 

[29] . همان ، ص 139 .

 

[30] . تاريخ دمشق، ابن‏عساكر، داراحياء التراث العربى، 1421 ق، ج 74 ، ص 84 .

 

[31] . كفاية الطالب ، گنجى شافعى ، تهران ، دار احياء التراث اهل البيت ، چ سوم ، 1404 ق ، ص 359 .

 

[32] . المستدرك على الصحيحين ، حاكم ، بيروت ، دار الفكر ، 1398 ق ، ج 3 ، ص 184 .

 

[33] . مناقب آل ابى‏طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 383 .

 

[34] . الصّحيح ، بخارى ، ج 5 ، ص 47 .

 

[35] . فتح البارى ، ابن حجر ، بيروت ، دار المعرفة ، بى‏تا ، ج 7 ، ص 138 .

 

[36] . همان ، ص 135 .

 

[37] . همان .

 

[38] . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 3 ، ص 129 .

 

[39] . همان .

 

[40] . بحار الانوار ، علامه مجلسى ، ج 43 ، ص 24 .

 

[41] . الصحيح ، بخارى ، ج 5 ، ص 48 .

 

[42] . فتح البارى ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 138 .

 

[43] . سير اعلام النبلاء ، ذهبى ، ج 2 ، ص 111 .

 

[44] . السيرة النبويّة ، ابن هشام ، ج 2 ، ص 5 .

 

[45] . التاريخ ، يعقوبى ، نجف ، المكتبة الحيدرية ، 1384 ق ، ج 2 ، ص 16 .

 

[46] . الانوار الساطعة ، سيلاوى ، ص 9 .

 

[47] . تاريخ مكّه ، ازرقى ، ج 1 ، ص 149 .

 

[48] . الاستغاثه ، ابوالقاسم كوفى ، نجف ، بى‏نا ، بى‏تا ، ج 1 ، ص 70 .

 

[49] . اين حقيقت از مسلّمات تاريخ است و علاّمه اردوبادى با صدها دلايل متقن آن را به اثبات رسانده است . ر . ك : مولود كعبه ، اردوبادى ، قم ، نشر رسالت ، 1420 ق .

 

[50] . المستدرك على الصّحيحين ، حاكم ، ج 3 ، ص 483 .

 

[51] . همان ، ص 134 و 465 و بيش از 80 منبع ديگر از منابع اهل سنت .

 

[52] . الرّياض النّضرة ، طبرى ، بيروت ، دار الغرب الاسلامى ، 1996 م ، ج 1 ، ص 418 ، ح 339 .

 

[53] . الهداية الكبرى ، خصيبى ، بيروت ، مؤسّسه البلاغ ، 1426 ق ، ص 40 .

 

[54] . الاستغاثه ، على بن احمد كوفى ، ج 1 ، ص 70 .

 

[55] . مناقب آل ابى‏طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 1 ، ص 206 .

 

[56] . همان .

 

[57] . بحار الانوار ، علاّمه مجلسى ، ج 22 ، ص 191 .

 

[58] . تنقيح المقال ، علامه مامقانى ، چاپ سنگى ، نجف ، بى‏نا ، 1352 ق ، ج 3 ، بخش بانوان ، ص 77 .

 

[59] . رياحين الشّريعة ، محلاّتى ، تهران ، ج 2 ، ص 268 .

 

[60] . الصّحيح من سيرة النبىّ الأعظم ، عاملى ، قم ، دار الحديث ، 1426 ق ، ج 2 ، ص 187 ـ 221 .

 

[61] . الاستغاثه ، كوفى ، ج 1 ، ص 70 .

 

[62] . امّهات المعصومين ، آیت الله شیرازی  ، بيروت ، دارالعلوم ، 1424 ق ، ص 90 .