( 4.1 507 )

روایت شده است:

هنگامی که حضرت زینب عليهاالسلام و همراهان در روز اربعین، به کربلا آمدند، حضرت زینب در کنار قبر برادر، درد دلها کرد، و گفتار جانسوزی گفت؛ از جمله به یاد رقيّه عليهاالسلام افتاد و زبان حالش این بود:

«برادر جان! همه کودکانی را که به من سپرده بودی، به همراه خود آوردم، مگر رقيّه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم!»[1]

هیچکس نمی داند نهایت شرمندگی حضرت زینب سلام الله علیها را آن هنگام که کنار مزار برادر، امانت...

من ز شام و کوفه با چشم گهربار آمدم               دیده گریان  بر مـزار  شـاه  ابـرار  آمدم

مدّتی از  هم  جواری  تو  بــودم  ناامید               حالیا  اندر  جـوارت  بهر  دیـدار  آمدم

از  سفر  آورده ام  جمــع یتیـمان تو را                 جز رقيّه آنکه از  داغش کمانوار آمدم

تا بماند یادگاری از تو  در شـام خراب                   نوگلت  بنهادم  و  تنها  به گـلزار  آمدم

من سفیری از تو در شـام بلا  بگذاشتم               از  سفارتــخانه  اینک  به  درگاه  آمدم

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code