( 4.3 35 )

ریاحین: بیانات آيت الله العظمی وحيد خراساني دام ظله به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بحث منتهی شد به نظر شیخ ولی چون فاطمیه در پیش است، امروز، اهم پرداختن به این موضوع است. در درجه ی اولی باید خود ما معرفت پیدا کنیم تا بتوانیم آن حقیقت را به مردم بشناسانیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین.
بحث منتهی شد به نظر شیخ ولی چون فاطمیه در پیش است، امروز، اهم پرداختن به این موضوع است. در درجه ی اولی باید خود ما معرفت پیدا کنیم تا بتوانیم آن حقیقت را به مردم بشناسانیم.
صدیقه کبری همان طوری که در عنوان اوست: المجهولة قدرا. این جهالت قدر بالنسبه به جمعی دون جمعی نیست. تارةً جهل، اسناد می شود به جاهل، قهرا متعدد می شود، تارةً طرف اسناد، مجهول است. در این جمله: المجهولة قدرا. لذا عامه ناس الا اخص الخواص از این معرفت محرومند، اما از کنه معرفت او همه محرومند، لان الخلق فطموا عن معرفتها، مطلق خلق قطع شدند از معرفت او. اگر ما او را می شناختیم این قصور و تقصیر نسبت به حق آن حضرت نبود.
هر شخصیتی معرفتش به دو امر است: یکی مبدأ، دوم منتها.
روایات در مبدأ و منتهای صدیقه کبری محتاج به سند نیست؛ چون در حد تواتر اجمالی است، علاوه، مشتمل بر صحاح و موثقات است از منابع عصمت. بحث مبدأ خلقت آن حضرت و منتها، هنگام وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ . این دو جهت بهت انگیز است، و ما به یک روایت اکتفا می کنیم که شیخ صدوق -اعلی الله مقامه- در معانی الاخبار ذکر کرده. عمده درایت این روایت است، فقه این حدیث است. حدیث مشتمل بر مبدأ خلقت آن حضرت و منتهای امر اوست. متن حدیث باید خوانده بشود:
عن أبي عبدالله، عن آبائه علیهم السلام، قال رسول الله صلی الله علیه وآله: خلق نور فاطمة قبل أن يخلق الأرض والسماء ، مبدأ خلقت این است. مقدّم بر خلق تمام سماوات و ارضین و کهکشانها و ثوابت و سیّارات، خلقت این قدّیسه عالم است. آیا گوهر وجود او چه گوهری است؟ خلق نور فاطمة قبل أن يخلق الأرض والسماء . حالا آن قبل چه اندازه بوده لا یعلم الا هو.
فقال بعض الناس : يا نبي الله! فليست هي إنسية ؟ این سؤال طرح شد: اگر خلقت مقدم بر خلق تمام عالم ماده است، پس این مخلوق انسیه نیست، انسان نیست، گوهر دیگری است؟ جواب آن حضرت این است... فقال بعض الناس : يا نبي الله! فليست هي إنسية ؟ فقال : فاطمة حوراء إنسية ؛ صورت، صورت انسان است ولی سیرت، آن باطن وجود، حوراء است. در مرحله تقدس از تمام عوارض این عالم است.
قالوا : يا نبي الله! وكيف هي حوراء إنسية ؟ باز این سؤال طرح شد: چگونه او حورای انسیه است؟ در این جا تعبیر عوض شد و عمده این است. آنچه محیر العقول است، این است: اول مجهول بود، خلق نور فاطمه، در اینجا معلوم شد. بیان خاتم نکته مهمش اینجاست: قال : خلقها الله عز وجل من نوره - اینجاست حیرة الکمل- خلقها الله عز وجل او را از نور خود ذات قدوس. این را کسی می فهمد که سوره نور را بفهمد، بعد بفهمد: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ. تفسیر شده آن مشکات به صدیقه کبری. او را از نور خودش آفرید قبل از خلق آدم.
فلما خلق الله عز وجل آدم عرضت على آدم - این قرآن بطونی دارد وَعَلَّمَ آَدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا –عرضت على آدم .
قيل: يا نبي الله! وأين كانت فاطمة ؟ این سؤالات کاشف از درک سائلین است. وقتی خلقت قبل از سماوات و ارض است پس مکان فاطمه کجا بوده ؟ وأين كانت فاطمة ؟ قال : كانت في حقة تحت ساق العرش؛ جایگاه او در حقه ای بود زیر ساق عرش رحمان. این هم مکان و محل او بود.
بعد سؤال شد... این سؤالات کاشف از اسراری است. قالوا :يا نبي الله! فما كان طعامها ؟ آیا طعام او چه بود؟ بعد فرمود: التسبيح والتقديس والتهليل والتحميد . قوت او این چهار امر بود: تسبیح خدا، تقدیس خدا- فرق بین تسبیح و تقدیس بسیار عمیق است- بعد باز تهلیل خدا، نهایت امر تحمید . آن مکان! این طعام!
فلما خلق الله عز وجل آدم وأخرجني من صلبه وأحب الله عز وجل أن يخرجها من صلبي؛ محبوب خدا این بود که این نور از صلب من خارج بشود، جعلها تفاحة ، همه اش منتسب به خدا است بدون وساطت، جعلها تفاحة في الجنة وأتاني بها جبرئيل فقال لي: ... کیفیت جریان امر این است: فقال لي : السلام عليك ورحمة الله و بركاته... يا محمد! إن ربك ... إن ربك يقرئك السلام؛ خدا به تو سلام می کند، قلت : منه السلام وإليه يعود السلام ، قال : يا محمد! إن هذه تفاحة - تعبیر این است، عبارات اشاراتی دارد، الهدایا علی مقدار مهدیها- بعد تعبیر این است: یا رسول الله نیست، به اسم خطاب است، به آن اسم خاص، چون طرف ذات قدوس است، جبرئیل مبلّغ است. إن هذه تفاحة أهداها الله عز وجل إليك من الجنة ؛ این سیب را خدا به تو هدیه داده ، یعنی چه؟ یعنی احدی جز تو شایسته این نبود؛ آن هم خدا به عنوان هدیه به تو داده. کسی که هدیه ی خداست به خاتم النبیین، آیا ما قدرت درک عظمت او را داریم؟
فأخذتها وضممتها إلى صدري ، وقتی هدیه ی خدا بود، رفتار خاتم این است: گرفتم، بر سینه ام گذاشتم. قال : يا محمد! يقول الله جل جلاله: كلها ؛ باید این سیب را تناول کنی، ففلقتها ؛ سیب را شکافتم... این جاست که عقل هر حکیمی، فوق حکما هم متحیر است: کسی که شب معراج رسیده به دَنَا فَتَدَلَّى ، رسیده به أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ، وقتی نور را دید، فزعت ، چه نوری بوده؟! فرأيت نورا ساطعا وفزعت منه فقال: ... باز به اسم خطاب کرد: ما لك لا تأكل، كلها ولا تخف؛ نترس، این سیب را باید تناول کنی، فإن ذلك النور - وقت نیست، ان شاء الله وقت دیگر شرح این تتمه باید روشن بشود- كلها ولا تخف فإن ذلك النور للمنصورة في السماء وهي في الأرض فاطمة، این نور کسی است که اسم آسمانی او منصوره است، اسم زمینی او فاطمه است.
قلت: مطلب به قدری عمیق است که خود پیغمبر خاتم- وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا - سؤال کرد: لم سميت في السماء المنصورة وفي الأرض فاطمة؟ وجه این دو تا اسم چیست؟ آنها سؤالات اصحاب بود، این، سؤال خود خاتم است. چرا در آسمان اسم او منصوره است؟ چرا در زمین اسم او فاطمه است؟ قال : سميت في الأرض فاطمة لأنها فطمت شيعتها من النار وفطم أعداؤها عن حبها.
این سر اسم زمینی است اما سر اسم آسمانی، آن، منتهای این مبدأ را نشان می دهد. گفتیم: معرفت به معرفت مبدا و منتهاست، مبدآ شد نور خدا، منتها چیست؟ وهي في السماء المنصورة وذلك قول الله عز وجل: ويَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ ؛ اسم آسمانی او منصوره است، چون نصرت خدا خلاصه شده در فاطمه زهرا. وذلك قول الله عز وجل: ويَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ . مبدأ شد نور خدا، منتهی شد آن کسی که تمام انبیا، تمام اولیا، همه چشم به راه او اند در قیامت کبری تا آن نصر خدا ظاهر بشود.
این گوهری است که ما عمری تقصیر کردیم. این مملکت که به عنوان مملکت شیعه شناخته شده، روز شهادت او باید جوری به پاخیزد متناسب با این مقام. این چه مقامی است؟ آن وقت همچو کسی دیگر زبان عاجز است. آن کسی که شناخت او کی بوده: وقتی دستش را از خاک قبر بیرون کشید هاج به الحزن...
در بیست و دو نهج البلاغه این است: وقتی نور خدا را، آن هم با بدن آزرده، با پهلوی شکسته، به خاک سپرد، دیگر کسی نیست که با او حرف بزند، برگشت رو به قبر گفت: السلام عليك يا رسول الله عني وعن ابنتك النازلة في جوارك والسريعة اللحاق بك؛ این دختری که به این زودی به تو ملحق شد. بعد جمله ای گفت که این جمله در تاریخ زندگی او نه سابقه داشته، نه لاحقه: قلّ يا رسول الله... قلّ يا رسول الله عن صفيتك صبري؛ دیگر صبر من کنار این قبر تمام شد، ورقّ عنها تجلدي . از قلب آن یگانه مرد عالم باید دید عظمت مصیبت در چه حد است. بعد که این کلمات را گفت، عرض کرد: یا رسول الله! من فراق تو را دیدم، تو را در ملحوده قبرت گذاشتم، وفاضت بين نحري وصدري نفسك ، بین گلوی من و سینه من جان تو را خدا قبض کرد، بعد از آن مصیبت به این مصیبت گرفتار شدم، اما مصیبت را نگفت، فقط دو جمله گفت: - سعی کنید در این ایام هرچه می توانید کاری کنید که احیا بشود امر صدیقه کبری و از این فیض عظیم نمانید. در بلاد منتشر بشوید ، بعد به مردم بگویید: مصیبتی که قلب "قلب عالم امکان" را اینجور پریشان کرد، وظیفه ما چیست؟ - گفت: یا رسول الله! واستخبرها الحال؛ خودت از دخترت خبر بگیر، حال او را بپرس. آن جمله ای که نمی شود گفت، این است: فأحفها السؤال ،احفا استقصای در پرسش است. چه بوده؟ چه گذشته؟ چه تحملی؟! به پیغمبر خاتم امیرالمؤمنین عرض می کند: یا رسول الله! فأحفها السؤال ، یعنی چه؟ یعنی فاطمه به من نگفت، رفت و هرچه بود با خودش برد، اما تو پیگیری کن، از او در بیاور که بر او چه گذشته که وقتی تو از دنیا رفتی با آن سلامت بود اما وقتی من به تو تحویل دادم، شبحی بود.

 

Review Count : 0 Review

0/700
Change the CAPTCHA code