( 4.4 امتیاز از 1243 )

ریاحین ـ به راستي شناخت فاطمه(س) شناخت بخشي از کتاب رسالت الهي است، و پژوهش و تحقيق در حيات حضرتش، به مثابه تلاشي گسترده براي فهم اسلام و ذخيره اي ارزشمند براي انسان معاصر به حساب مي آيد.
بسم الله الرحمن الرحيم
1. فاطمه زهرا(س)

خداوند از خشم فاطمه خشمگين و به سبب خشنودي او خشنود مي شود؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بيازارد مرا آزرده؛ آن کس که با او دوستي ورزد با من دوستي ورزيده است؛ فاطمه قلب و روح من است؛ فاطمه بانوي زنان دو جهان است؛ اين شهادت و نظاير آن در کتاب هاي حديث و سيره به تواتر از پيامبر(ص) نقل شده است. پيامبري که از روي هوا سخن نمي گويد و تحت‌تأثير روابط نسبي و سببي قرار نمي گيرد و از سرزنش نکوهش گران در راه خدا باکي ندارد. اين گفتارها نشانگر تواضع پيامبر اسلام است که با دعوت خود عجين شده و براي مردم به مثابه الگو و نمونه اي در آمده است. تپش هاي قلب او و نگاه هايش و دست سودن و گام هاي تلاشگرانه و پرتوهاي انديشه اش، قول و فعل و تقرير او تماماً تعاليم ديني و احکام خدا را مي نماياند. چونان چراغ هاي هدايت و راه هاي نجات است. آنچه که از جانب رسول خدا بر سينه فاطمه زهرا(س) نقش بسته با مرور زمان و تکامل جوامع و نيز با نگاه به مبدأ اساسي در اسلام، در اين سخن پيامبر به فاطمه، که فرمود: «اي فاطمه براي آخرت خود بکوش که من نمي توانم در پيشگاه خداوند براي تو کاري بکنم.» درخشندگي بيشتري به خود مي گيرد. فاطمه زهرا(س) در واقع نمونه زني است که خدا مي خواهد و پاره اي است از اسلام مجسم در وجود محمد(ص)؛ زندگيش براي مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکاني به منزله الگويي چهره مي نمايد.

به راستي شناخت فاطمه(س) شناخت بخشي از کتاب رسالت الهي است، و پژوهش و تحقيق در حيات حضرتش، به مثابه تلاشي گسترده براي فهم اسلام و ذخيره اي ارزشمند براي انسان معاصر به حساب مي آيد.

2. با نويسنده

با وجود اين احساس بود که در صومعه استاد بزرگوار و اديب عالي مقام سليمان کتاني در قريه بسکنتا واقع بر دامنه کوه صنين مي نشستم و به او که کتاب عزيزش موسوم به فاطمة الزهرا(س) وتر في غمد را مي خواند، گوش فرا مي دادم . من در حالي به او گوش مي سپردم که در برابرم صفحاتي شکوهمند نمايان مي شد صفحاتي که از زيبايي ذوق و عظمت هنر آن استاد عالي مقام پرده برمي داشت. من دست در دست او ساعاتي در دنياي وسيع و درخشان فاطمه(س) سير کردم. احساس والايي و سرافرازي مي نمودم و از لذت ديده و ديدار بهره مند مي شدم و با عقل و قلبم در برابر اين ميراث بزرگ و شورانگيز، احساس سربلندي مي کردم. بهره عمر من همين ساعات بود؛ ساعاتي که در مقابل جمال الهي فاطمه(س) که بر انديشه و قلب اين مرد انعکاس يافته بودقرار داشتم.

به مقدمه کتاب او باز گشتم و به کلماتش گوش سپردم که مي  خواند: «درباره فاطمه زهرا(س) خواهم نوشت و به قدر امکان از استعمال حرف جر -يعني حرف عًن- که در کتب سيره بسيار به کار مي رود و نيز نقل سلسله راويان خودداري خواهم کرد. قلمي که ميان انگشتان من جاي گرفته بيشتر وظيفه خود مي داند که رنگارنگي يک غنچه را ترسيم کند و از بوي خوش آن به جنبش درآيد، تا آن که به بررسي مواد و ترکيبات شيميايي آن بپردازد.»

از او پرسيدم آيا اين ديدگاه فاطمي خود را تنها ويژه کساني کرده اي که فاطمه را مي شناخته اند و از طريق مطالعه کتاب سيره به زندگي آن حضرت واقف شده اند؟ اگر چنين است بدين ترتيب کساني را که مي خواسته اند از زندگي او اطلاعي بدست آورند، محروم کرده اي؟ چرا راه رسيدن به چشمه خورشيد و منبع حيات را ترسيم نکرده اي تا جامعه ما که اين کتاب را مي خواند بتواند مرد و زني فاطمه وار پرورش دهد و تربيت کند؟ به او گفتم اين صفحات درخشان به زودي ارواح سرگردان مردم را به شگفتي وامي دارد و آنها را به خود جذب مي کند؛ روح هايي که از بحث ها و نظريه ها و تجربه هايي که زن را به صورت بزرگترين مشکل جوامع گذشته و حال ترسيم کرده اند، به تنگ آمده اند. اين شگفتي و شيفتگي هر دو منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و  عناصري مي شود که اين تابلوهاي زيبا را پديد آورده است؛ و سرانجام به خانه هايي راه مي گشايد که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.

پژوهشگران و کارشناسان، تمدن جديد را «تمدن جنس» مي نامند و اين خود از خطير بودن چالش ديدگاه ها درباره زن و نيز از خطاهاي بزرگي که تمدن جديد در ارتباط با زن روا داشته، پرده برمي دارد. نظريات نويسندگان و دانشمندان علم روان شناسي، و ماده گرايي که در همه پديده ها و خصوصاً در تعريف زن در دنياي جديد رواج يافته، آينده را تيره ساخته و زن را در تمايلات غريزي غرق کرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمي او را فراهم آورده و جنبه انساني زن را زير قدم هاي تجارب قديم و جديد متلاشي ساخته است.
ما امروز بيش از هر وقت ديگر به تحليل خلاصه اي از زندگي فاطمه زهرا(س) احساس نياز و احتياج مي کنيم، تا آن را مقتداي خويش سازيم و در راه صلاح و اصلاح خود از فيض زندگي او بهره مند شويم. من تمام اين سخنان را به نويسنده کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ من با صدايي مطمئن و با درکي از عمق رسالت خود گفت: من پرداختن به اين کار رابر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه کتاب بدان بپردازي و اين وظيفه را به آخر رساني، تا بدين وسيله کتاب کامل شود و به آن سطحي که بايد، برسد.

من دشواري هاي بزرگي در تحقق اين هدف والا پيشاروي خود احساس مي کردم. از اين رو گفته ستودني امام شرف‌الدين را که به هنگام نوشتن تقريظي بر کتاب الامام علي صوت العدالة الانسانية خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقريظي بر کتاب تو بنگارم» براي ايشان نقل کردم. البته اين سخن کسي بود که کتاب ها و نوشته هايش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اينک من با قلم قاصر و با بضاعت اندکم کجا به او توانم رسيد و چه خواهم کرد.

با اين وجود در اين تلاش متواضعانه از فاطمه زهرا(س) استمداد مي جويم و سعي مي کنم به اندازه توان خود اين وظيفه را به انجام رسانم و از خداوند براي خود و خوانندگان عزيز توفيق اظهار نظر صائب و راه يابي صحيح خواستارم.

3. زن

در حقيقت روشن کردن موضع اسلام در قبال زن در اين عصر، خالي از مشکلات و دشواري ها نيست، زيرا در اين باره آثار ديني و اسلامي گوناگوني به چشم مي خورد که در نگاه نخست متفاوت و مخالف با يکديگر به نظر مي آيند. اين مشکل هنگامي بزرگتر مي شود که برخي از عادات (خرافاتي) که همواره در نزد برخي از ملل اسلامي وجود داشته و دارد در اين امر نيز پاي مي نهد. اين عادات با تعاليم اصيل اسلامي نيز به گونه اي هم آميخته که پژوهشگر خيال مي کند اين همه از اسلام است.

وقتي به نظريات شرق شناسان حتي آنان که حسن نيت داشته اند مي نگريم و يا برخي از نوشته هاي مؤلفان اسلامي را مي خوانيم، چنين درمي يابيم که موضع حقيقي اسلام در برابر زن، بسيار پيچيده و ناشناخته است. به طوري که بسياري از آنان در اين باره نظريات دور از حقيقت و ناصواب ارائه داده اند و عده اي از آنان نيز گمان کرده اند زن در اسلام مظلوم و تحت ستم واقع شده است.

حقيقت آن است که دو ميراث مختلف در نزد مسلمانان به چشم مي خورد؛ يکي تعاليم ديني مستقيم و مستند و ديگر عادات موروثي که در آثار ديني هيچ نشاني از آنها ديده نمي شود و بايد با دقت و اهتمام ويژه اي هر يک از اين دو را از ديگري متمايز ساخت. از طرف ديگر آثار ديني مربوط به زن نيز خود دو نوع است:

نوعي درباره زن و شئونات زن که در مرحله اي معين از تاريخ سخن مي گويد و نوع ديگر تعاليم بنيادين و جاودان محسوب مي شود.

آياتي که در بيان احکام يا قانون گذاري يا پند و اندرزها زن را به مرد ملحق مي سازد، بس فراوان است بدون آنکه مقام زن را تنزل دهد يا او را حقير کند و شأن او را کمتر از مرد بداند. در زمينه زندگي زناشويي و به خاطر حفظ کيان خانواده (زن) و نيز براي آن که زن و مرد بتوانند به امور مربوط به زندگي مشترک خود به درستی بپردازند، خداوند به مرد نسبت به همسرش نه ديگر زنان برتري داده است و اين برتري پس از هنگامي است که خداوند حقوق واجب زن را در آيه:

وَلَهُنَّ مِثلُ الَّذي عَلَيهِنَّ بِالْمَعرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيهِنَّ دَرَجَةٌ.(بقرة:228)

و زنان را بر مردان حقي است در حد عرف، همچنانکه مردان را بر زنان؛ مردان را بر آنان ميزاني برتري است.

بيان کرده است، درجه و رتبه اي که قرآن از آن در جاي ديگري چنين تعبير کرده است:

اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلَي بَعضٍ وَبِما اَنفَقُوا مِن اَمْوالِهِم(نساء:34)

مردان بايد بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضي انسانها را  بر بعضي ديگر برتري بخشيده است ونيز از آن روي که مردان از اموال خويش (براي زنان) خرج مي کنند.
کسي که در قرآن تعمق مي کند، درمي يابد که تفاوت هايي که قرآن در ميان مرد و زن قائل شده مساوات ذاتي ميان آن دو را تحکيم مي بخشد و توجهي عادلانه و يکسان به هر دو دارد.

پس تفاوت در احکام و واجبات و حقوق در بيشتر اوقات به تفاوت در توانايي ها و ويژگي هاي هر يک از آنان باز مي گردد. زن بنابر خصوصيات جسمي و روحي خود شايستگي مادري و پرورش فرزندان را دارد و اين وظيفه طبق حديثي از پيامبر(ص) مهم ترين بنا در ساختمان اسلام قلمداد شده است. تأثير اين وظيفه کمتر از هر وظيفه حياتي ديگر نيست، زيرا مادر، فرد را که به منزله قوام و استحکام جوامع است تربيت مي کند. اين وظيفه با روح زن تناسب دارد. اسلام نيز بدون آن که بخواهد بر زن چيزي تحميل کند، وي را براي پرداختن به اين وظيفه تشويق مي کند. براي آن که زن بتواند با آرامش خيال اين مسؤوليت را به عهده بگيرد، مرد را موظف مي کند که حقوق زن را پرداخت نمايد. در مقابل بهره مرد را از ميراث دو برابر قرار داده تا بدين وسيله عدالت متحقق گردد و نيز به تعبير قرآن «مال دست به دست در ميان توانگران نگردد.» اسلام براين اساس، اين ويژگي و اين روش، ديگر احکام خود را نيز بنيان نهاده و به قبول شهادت زن در چارچوب کار خود حکم مثبت داده است.

اما موضوع حجاب در اسلام به منظور تحقير زن يا حبس و يا بزرگداشت و تمجيد بيش از حد او صورت نگرفته است. آنچنان که نزد برخي از ملل چنين ديدگاهي متعارف است. بلکه حجاب، سلاح زن در جلوگيري از طغيان حالت زنانگي او است تا مبادا اين حالت و اين جنبه زن بر ديگر توانايي هاي او غلبه کند. اين مقصود در آيات قرآني که زنان را از نرمش در سخن گفتن يا پاي کوفتن به هنگام راه رفتن يا زينت نمايي باز مي دارد، به خوبي و روشني آشکار است.

4. نمونه راستين يک زن مسلمان

با آن که زنان مدينه بسيار تلاش کردند تا فاطمه را از ازدواج با علي(ع) به بهانه فقر آن حضرت و توجه او به جهاد و سختگيري اش در راه خدا منصرف کنند، وي از انتخاب خود دست نکشيد.
فاطمه(س) هشت سال با علي(ع) زندگي کرد و زندگي خوب اين دو زبانزد و ايده آل همگان شد. فاطمه(س) فرزنداني چون حسن و حسين و زينب و ام کلثوم و محسن را - طفلي که پس از وفات پيامبر(ص) در وقايع دردناکي که در آن روزگار رخ داد، سقط شد- براي علي(ع) به دنيا آورد. فاطمه(س) فقط چند ماه پس از رحلت پدرش زيست و سپس بنا به وصيتش در محلي مجهول به خاک سپرده شد. مراسم دفن و تشييع پيکر پاک او نيز بنابر وصيتش دور از چشم مردم و در تاريکي شب انجام پذيرفت!؟

برخي از قراين تاريخي و احاديث نقل شده دلالت مي کنند که قبر آن حضرت در يکي از سه مکان زير است

بقيع، يا در خانه اش که اکنون در زمان ما دقيقاً در کنار مرقد پيامبر(ص) واقع شده، يا در روضه شريفه اي که ميان محراب و مرقد پيامبر(ص) قرار دارد و امروزه با ايجاد ستون هاي ويژه اي مشخص و ممتاز شده است.

مجموع عمر آن حضرت هيجده سال و چند ماه بود، اما عمر کوتاه وي نمونه کامل و شاملي بود از زندگي زن کامل. آنچنان که خداوند و دين به خاطر پديد آوردن چنان زناني اين همه تلاش مي کند. تعاليم ديني به نمونه هاي بشري نيازمند است تا بتواند در قالب انساني تجلي و تجسم يابد و اجراي کامل آنها را تحقق پذير گردانند. تا بدين وسيله دين را از حالت ايده آلي و ذهني بيرون آورده و به دايره واقعيت ها بکشانند و براي مردم جاي هيچ عذر و بهانه اي باقي نگذارند.

زماني که رسول خدا(ص) آهنگ مباهله با مسيحيان نجراني کرد به موجب آيه کريمه:

فُقُل تَعالَو اَنَدعُ اَبناءَنا وَ اَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَي الکاذِبينَ. (آل عمران:61)

بگو بياييد تا ما پسرانمان وشما پسرانتان، ما زنانمان و شما زنانتان، ما خويشان نزديک و شما خويشان نزديک خود را بخوانيم، سپس (به درگاه خداوند) تضرّع کنيم و بخواهيم که لعنت الهي بر دروغگويان فرود آيد.

پيامبر(ص) کساني را بدين ميدان همراه آورد که مردان و زنان و فرزندان اسلام به شمار مي آمدند. آن حضرت، علي و فاطمه و حسن و حسين را برگزيد و بدينگونه ايمان خود به خدا و نمايندگي خاندان خود را به عنوان الگوهايي کامل از آئينش، براي همگان آشکار ساخت. اکنون بجاست پس از اين مرور کوتاه بر زندگي فاطمه زهرا(س) درباره اين زن که نمونه راستين يک زن مسلمان به شمار مي آيد، بررسي کوتاهي داشته باشيم.

5. اُمّ اَبيــها

فاطمه جوان مي خواهد در جهاد پدرش شرکت جويد. از اين رو مخلصانه درصدد برمي آيد تا کمبود عاطفي که به سبب از دست دادن پدر و مادرشان در دوران کودکي ناشي شده بود، پر کند. کمبودی که پيامبر(ص) را مي آزرد و بر دل نازک و مشتاق محبت و شيفته عاطفه او پديدار می گرديد. پيامبر(ص) براي به انجام رساندن رسالت سنگين خويش و نيز در رويارويي با محيط پرشقاوت خود به مهرباني ها و ملاطفت هاي مادرانه بسيار نياز داشت و آن حضرت اين همه را در وجود فاطمه(س) پيدا مي کرد. در تاريخ تنها نشان اندکي از اين حالت هاي مادرانه ثبت شده است. اما همين چند مورد اندک به خوبي بيانگر موفقيت حضرت پيامبر با بهره مندي از اين منبع سرشار محبت فاطمه(س) در اين زمينه است که مي توانست پدر خود، محمد(ص) را از جنبه عاطفي غني سازد. به طوري که بتواند بدون کمترين دل نگراني، سنگيني بار بزرگ رسالت خويش را بر دوش گيرد. تاريخ اين مواضع را وقتي تأکيد مي کند که مي بينيم مکرراً از قول پيامبر(ص) نقل مي شود که فاطمه(س) مادر من است. نيز مي بينيم پيامبر با او چنان رفتاري دارد که گويا با مادرش رفتار مي کند، دستان او را بوسه مي دهد و وقتي به مدينه باز مي گردد، نخست به ديدار او مي شتابد و هنگام عزيمت به جنگ ها و مسافرت ها با او وداع مي گويد و گويي از اين چشمه بي زوال، عاطفه اي بيکران براي سفر خود برمي دارد.
تفصيل اين ماجرا در کتب سيره نقل شده است. از سويي ديگر درمي يابيم که احساس پدري کردن پيامبر در پيوندهايش با فاطمه معني مي گيرد. وقتي آن حضرت به مردم فرمان مي دهد که وي را با لقب «رسول الله» خطاب کنند و فاطمه از اين فرمان تبعيت مي کند، آن حضرت وي را از اين کار بازمي دارد و به دختر خود مي گويد که وي را مانند گذشته با لفظ «پدر» خطاب کند. همچنين در تاريخ زندگي پيامبر اکرم(ص) مي خوانيم که آن حضرت به هنگام برخورد با سختي ها و اندوهاي بزرگ، بسيار به نزد فاطمه(س) مي رفت. وقتي در جنگ ها زخم برمي داشت، يا هنگام گرسنگي و فقر تنها به خانه فاطمه مي رفت. از يک سو فاطمه(س) مانند مادري مهربان به او ملاطفت و رسيدگي مي کرد، بر زخم هايش مرهم مي نهاد و دردهايش را سبک مي کرد. و از سويي ديگر همچون دختري، کمر به خدمت و اطاعت از پدر مي بست و احتياجات او را رفع مي کرد. بدينگونه نقش فاطمه(س) در زندگي رسول خدا(ص) بسيار برجسته و عظيم جلوه مي نمايد.

6. همسر علي(ع)

حضرت علي(ع) مي فرمايد: «نزد رسول خدا رفتم. آن حضرت وقتي مرا ديد خنديد و فرمود: اي ابوالحسن چه شده؟»
خويشاونديم را با آن حضرت و سابقه خود را در اسلام بيان کردم و از ياوريها و جهادهايم با آن حضرت سخن گفتم. فرمود: علي راست مي گويي، بلکه تو بهتر از آني که خود گفتي. سپس عرض کردم: اي رسول خدا، فاطمه(س) را همسر من قرار ده. فرمود: پيش از تو کسان ديگري نيز چنين درخواستي کرده بودند و من خواسته آنان را با فاطمه در ميان گذارده ام؛ اما در چهره او آثار نارضايتي مشاهده کردم. اما لختي درنگ کن تا باز گردم.

پيامبر به نزد فاطمه(س) رفت. فاطمه(س) بر پاي ايستاد و رداي پيامبر(ص) را بر گرفت، نعلين از پای آن حضرت به در آورد، و براي وضو آب آورد و به دست خود پيامبر را وضو داد و دو پاي آن حضرت را شست و آنگاه نشست. پيامبر به او فرمود: فاطمه ! پاسخ داد: بلي ... بلي اي رسول خدا کاري داريد؟ فرمود: علي پسر ابوطالب، کسي است که به مراتب خويشاوندي و فضل و اسلام او به نيکي آگاهي … من از پروردگارم درخواسته ام که تو را به همسري بهترين و محبوب ترين مخلوقش درآورد. اينک ازدواج با تو را پيشنهاد داده است. تو خود در اين‌باره چه نظري داري؟ فاطمه(س) خاموش ماند ولي رويش را برنگرداند و رسول خدا نيز در چهره او آثار ناخشنودي مشاهده نکرد. پس آن حضرت برخاست در حالي که مي فرمود: الله‌اکبر سکوت او قبول اين پيشنهاد است.
سپس جبرئيل به نزد محمد(ص) آمد و گفت: «اي محمد او را به همسري علي‌بن ابي طالب درآور که خدا او را براي علي و علي را براي او پسنديده است.»
علي گفت:
سپس پيامبر(ص) فاطمه را به همسري من داد و پيش من آمد و دستم را گرفت و فرمود: «به نام خدا برخيز و بر برکت خدا بگو: ماشاءالله لا حول و لاقوة الا بالله و توکّلت علی الله.» سپس دستم را گرفت و در کنار خود نشاند و آنگاه فرمود: «بار خدايا! اين دو محبوب ترين مخلوقات در نزد منند. پس تو هم اين دو را دوست بدار و در نسل آنها برکت قرار ده؛ و از جانب خودت نگاهباني بر آنا ن بگمار. اين دو و فرزندانشان را از شر شيطان مصون فرما.»

مراسم ازدواج به همين سادگي پايان پذيرفت.علي(ع) زره خود را مهريه فاطمه(س) قرار داد و بهاي آن را صرف خريد اسباب و اثاثيه منزل کرد. وي مقداري معطرات، يک پيراهن به هفت درهم، يک مقنعه به چهار درهم، يک تن پوش بلند سياه خيبري، تختي بافته شده از برگ هاي درخت خرما، دو بستر از کتان مصري که ميان يکي از آنها با برگ خرما و ديگري با پشم گوسفند پرشده بود، پرده اي پشمين، يک حصير، يک دستاس، ظرفي مسين، مشکي از پوست، کاسه اي چوبين براي شير و پاشيدن آب، يک ابريق، يک سبوي سبز و دو کوزه گلي تهيه و خريداري کرد.
بدين‌ترتيب کار خريد جهيزيه و پرداخت مهريه به انجام رسيد. فاطمه(س) به خانه علي(ع) که تنها يک اتاق داشت و متعلق به ام سلمه همسر پيامبر(س) بود، نقل مکان کرد. علي بر فراز بلندايي برآمد و فرياد زد: به ميهماني فاطمه بشتابيد. مردم همگي به مجلس جشن ازدواج آن دو حاضر شدند و در شادي اهل بيت شرکت جستند.

فاطمه(س) زندگي تازه خود را در خانه علي(ع) آغاز کرد. کارهاي داخل خانه را رتق و فتق مي کرد. گندم ها را آسياب مي نمود و از آنها خمير مي ساخت و سپس نان مي پخت. علي(ع) نيز در کارهاي منزل او را ياري مي کرد. گاهي اوقات به خانه مي رفت و شير مي دوشيد و هيزم جمع مي کرد و از چاه آب مي کشيد.

رسول خدا(ص) روزي ميان آنها به داوري نشست و کارهاي خانه را بين آن دو تقسيم نمود. مسئوليت کارهاي بيرون از خانه را به علي(ع) سپرد و کارهاي داخل خانه را بر عهده فاطمه(س) گذارد.

چندي بعد فاطمه(س) صاحب فرزنداني شد و خود به تربيت و پرورش آنها همت گماشت و به کارهاي آنان رسيدگي کرد. آن‌چنان که اين همه کار و نيز تنهايي او، سنگين مي نمود. بنابه خواست شوهرش به خدمت رسول خدا(ص) رسيد و از او خواست تا خدمتکاري براي کمک به آنها استخدام کند. اما پيامبر از پذيرش اين خواسته عذر خواست و تنگدستي مردم و کثرت اصحاب صفه، -کساني که نه سرپناه داشتند و نه غذاي کافي- به ياد وي آورد. پس از گذشت مدتي با بهتر شدن وضع مسلمانان پيامبر(ص) خواسته دخترش را اجابت کرد و خدمتکاري براي او فرستاد و کارهاي خانه ميان فاطمه(س) و خدمتکار بدون هيچ تبعيضي تقسيم شد. يک روز فاطمه(س) به امور خانه مي پرداخت و روز ديگر خدمتکار. فاطمه با عبارتي پوزش خواهانه که در واپسين دم حيات علي(ع) را با آن خطاب کرده بود، زندگي کوتاه خود را به پايان رسانيد.

او به علي(ع) گفت: «اي پسر عمو تو مرا نه درغگو يافتي و نه خيانت‌کار و از هنگامي که به همسري تو درآمدم با تو به مخالفت برنخاستم.»  آنگاه زماني که شنيد علي(ع) به او مي گويد: «پناه بر خدا! تو به خداوند داناتر بودي، نيکوکار و پرهيزگار و بزرگوار بودي و بيشتر از ديگران از خداوند پروا داشتي، مرا چه سود که تو را به خاطر مخالفت با من مورد توبيخ و سرزنش قرار دهم. به راستي دوري از تو بر من چقدر گران است.» با آرامش خاطر جان به جان آفرين تسليم کرد. اين سخناني که آنها را به اختصار نقل کردم، مرا از بحث و توضيح پيرامون زندگي خصوصي و خانوادگي آن حضرت بي نياز مي کند.

7. فاطمه(س) در راه دانش اندوزي

فاطمه(س) به دانش و علوم فراواني که در خانه معرفت از هر سو او را فرا گرفته بود، کفايت نکرد؛ هرگز! زيرا فاطمه(س) مي خواست در راه کسب دانش از خود تلاش نشان دهد و در اين راه از هيچ گونه کوششي کوتاهي نورزد. از همين رو مي بينيم او در ديدارهايش با رسول خدا و علي(ع)، باب مدينةالعلم، مي کوشد تا علوم و معارف را به هر وسيله و از طرق گوناگون در کمند خود شکار کند.

يکي از بهترين راه ها آن بود که فاطمه، حسنين را از دوران کودکي همواره به محضر رسول خدا مي فرستاد و پس از بازگشت آن دو از آنچه که در محضر رسول خدا(ص) رخ داده بود، سؤال ها و جواب ها و يا وحي پرسش مي کرد بدين طريق براي رشد و اعتلاي مستمر معرفت و دانش خود مي کوشيد. ضمناً فرزندانش را نيز براي فراگيري کامل معارف و علوم تا جايي که بتوانند مطلبي را که مي شنود نقل کنند، تربيت و تشويق مي کرد. اين تلاش پيوسته در راه کسب معرفت و دانش اندوزي به رغم اوقات و مان هايي بود که فاطمه(س) براي اداي وظايف خانه و انجام مسئوليت هاي مادري و همسري اش در خانه بذل مي کرد. همين تلاش بود که او را در شمار راويان بزرگ حديث و حاملان سنت مطهر رسول‌الله(ص) جاي داد. نزد فرزندان فاطمه(س) يعني ائمه معصوم کتابي عظيم است که آن را مصحف فاطمه(س) نام نهاده اند و آنان با کمال سربلندي از اين کتاب بسيار حديث نقل کرده اند.
بي مناسبت نيست که در اينجا سخنراني مشهور آن حضرت را که پس از وفات رسول خدا(ص) و در حضور اصحاب بزرگ آن حضرت در مسجد ايراد شده بازگو نماييم.
اين خطبه تصويري است شکوهمند از ژرفاي انديشه اسلامي و گستردگي فرهنگ و توان شگرف منطق و بلنداي ادب آن حضرت. افزون بر اين، اين سخنان، بانگ حق و حقيقت است که به مثابه جهاد اکبر به شمار مي رود.

متن سخنراني فاطمه(س)
«خداي را به پاس نعمت هايش مي ستاييم و بر آنچه الهام فرموده سپاس مي گوئيم. سپاس و ستايش براي او است بدانچه آغاز کرد از نعمت ها و الطاف گوناگون آشکار و پنهانش. نعمت هاي فراوان او از شمارش افزون و جبران آنها از دامنه پاداش بيرون و شناخت نهايت آنها از پهنه فکر و انديشه دور است. با نعمت هاي پي در پي خود شکر را ويژه خود داشته و حمد و ثنا را خاص خود کرده تا خلايق از توجه و عنايت او برخوردار گردند و الطافش را مضاعف گرداند. شهادت مي دهم جز او معبودي نيست. يگانه و بي انباز است.

اين شهادت سخني است که اخلاص تأويل آنست، دل ها را با او مي پيوندد و انديشه درباره او، فضاي فکر را درخشان و تابان مي سازد. خدايي که با چشم ديده نمي شود و زبان ها از عهده توصيف او برنيايند و اوهام از شناخت چگونگي او ناتوان مانند. موجودات را آفريد نه از چيزي که قبلاً وجود داشت، آنها را بدون هيچ نمونه قبلي و تنها با تکيه بر قدرت خود آفريد. آنها را به خواست و اراده خويش بيافريد. بدون آن که به آفريدن آنها نيازمند باشد و از آفرينش آنها سودي برد. مگر براي استواري حکمتش و متوجه ساختن مردم بر نيرويش و آشکار ساختن قدرت بيکرانه اش و به عبوديت بندگانش و سربلندي دعوتش. سپس براي اطاعتش پاداش و به خاطر نافرمانيش مجازات مقرر کرد.

گواهي مي دهم پدرم محمد(ص) بنده و فرستاده او است که پيش از آن که او را به رسالت برانگيزد، از همه خلق برگزيدش و پيش از آن که او را برتري دهد، ناميدش و پيش از آن که مبعوثش کند، او را برگزيد. آن هنگام که مخلوقات همگي در بيکرانه غيب مخفي و در زير پرده اوهام مستور و بي نهايت عدم، نزديک تر بودند. زيرا تنها خداست که به فرجام کارها آگاه است و به رخدادهاي زمانه احاطه دارد. و جايگاه توانايي ها را به نيکي مي شناسد. خداوند او را برانگيخت تا رسالتش را به انجام رساند و براي تحقق حکم او مصمم و براي اجراي مقدرات محتومش صاحب قدرت باشد.

او امت هاي گوناگون را ديد که در دين هاي خود راه تفرقه پوييده و برگرد آتش ها به اعتکاف نشسته اند. پدرم محمد(ص) تاريکي ها را به روشنايي مبدل کرد و گرفتگي دل ها را از ميان برد و ابرهاي تيره را از برابر ديدگان پاک کرد. پدرم نيز به هدايت مردمان پرداخت و آنها را از گمراهي برهانيد و از کوري شان به بينايي آورد. آنان را به آئين استوار هدايت کرد و به سوي راه راست فراخواند. سپس خداوند از روي مهرباني و اختيار و رغبت و ايثار روح او را ستاند و محمد(ص) از رنج و درد به آرام و راحت رسيد. در حالي که فرشتگان ابرار و رضوان خداوند او را در ميان گرفته بود. او اينک در جوارخداوند جبار آرميده است. درود خداوند بر پدرم که نبي و امين بر وحي الهي و برگزيده خلق و پسنديده او بود، سلام و رحمت و برکات الهي بر او باد!

اي بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهي او و حاملان دين و وحي او و امينان خداوند بر خويش و باقي ماندگاني هستيد که بر شما باد کتاب ناطق خدا و قرآن صادق ونور درخشنده و پرتو تابان. کتابي که اسرار و بطون آن شگفت و ظواهر آن متجلي مي شود و پيروان آن مورد غبطه ديگران واقع مي شوند. کتابي که پيروان خود را به سوي رضوان الهي راهبر، و شنيدن آيات آن موجب رهايي مي شود.

در اين کتاب حجت هاي تابناک خداوندي و خواسته هاي او و تحريم هايش بيان مي گردد. دلايل و براهين روشن و کافي او و فضليت هاي مندوبش (غير واجبش) و اجازه هايي که صادر فرموده و دستورهايي را که واجب گردانيده همه در همين کتاب بيان شده است. ايمان را براي تطهير شما از شرک قرار داد و نماز را براي آن که از گردن فرازي پاکتان سازد. زکات را تا تزکيه نفس باشد و روزي را افزون کند و روزه را براي تحکيم اخلاص در شما و حج را براي استواري دين، و دادگري را آرامش قلوب و فرمانبرداري از ما را به عنوان نظام امور، و پيشوايي را وسيله اي براي جلوگيري از تفرقه و تشتت، و جهاد را وسيله سربلندي اسلام و موجب خواري کافران و منافقان قرار داد. صبر و شکيبايي را مايه کمک براي گرفتن پاداش، و امر به معروف و نهي از منکر را براي اصلاح امور عامه، و نيکي در حق پدر و مادر را وسيله اي براي جلوگيري از خشم و غضب خدا، و صله رحم را براي تأخير اجل، و قصاص را براي حفظ خون هاي بي گناه و وفاي به نذر را براي آن که به آمرزش منجر گردد، و به اندازه دادن کالاها را براي آن که مديون کسي نشوند؛ نهي از مي‌خوارگي را براي پاک ماندن از پليدي ها، و دوري از تهمت را براي برکناري از لعنت، و ترک سرقت را براي خويشتن داري قرار داد.

خدا شرک را تحريم نمود تا همه او را به پروردگاري بپرستند. پس از خداوند چنان که سزاوار است پروا پيشه کنيد و نميريد مگر در حالي که مسلمان هستيد و از خدا در آنچه شما را فرمان داده يا بازداشته، اطاعت کنيد که فقط دانايان از خداوند مي ترسند.

اي مردم! بدانيد که من فاطمه ام و پدرم محمد(ص) است. هم در اول و هم در آخر، تأکيد مي کنم، و آنچه مي گويم نادرست و آنچه مي کنم بيهوده و گزاف نيست. همانا پيامبري از جنس خودتان به سوي شما آمد. بر او بس ناگوار است که شما در رنج باشيد که او به مؤمنان رئوف و مهربان است. اگر نسبت او را ملاحظه کنيد و به خوبي بشناسيدش، درمي يابيد که او پدر من است؛ نه پدر زنان شما و برادر پسر عموي من است؛ نه مردان شما و اين البته انتسابي فخرآور است. رسالتش را تبليغ کرد، در حالي که صدايش به ترسانيدن گناهکاران بلند و از روش مشرکان به دور بود. به سرکوبي آنان و فشردن گلوگاهشان پرداخت و مردم را با حکمت و موعظه نيکو به راه پروردگار خويش فراخواند. بت ها را در هم شکست و جمجمه هاي سرانشان را در هم کوفت، تا آن که جمعيت مشرکان پراکنده شدند و پشت به ميدان نبرد کردند و گريختند.

اين امر همچنان ادامه داشت تا آن که حجاب تاريک شب از چهره درخشان صبح برداشته شد و رخساره حق و حقيقت تابنده گشت و راهبر دين به سخن آمد و زبان شياطين لال و نعره هايشان خاموش شد. خارهاي نفاق و دورويي به کناري رفت، گره هاي کفر و نفاق از هم باز شد تا دهان به گفتن کلمه اخلاص لااله الاالله گشوديد؛ همراه با گروهي که سپيدرو و شکم به پشت چسبيده بودند.

شما بر لبه پرتگاهي از آتش جاي داشتيد، شما را همچون آب مي نوشيدند و مانند غذا مي خوردند. آتشگيره شتاب‌زدگان و جاده رام رهنوردان بوديد. از آبي آلوده به سرگين و بول شتر مي نوشيديد و از برگ و پوست درختان خود را سير مي کرديد. خوار و سرافکنده بوديد و مي ترسيديد هر لحظه شکار ديگران شويد.

تا آن که خداوند شما را به برکت رهبري پدرم رهايي بخشيد، آن هم بعد از آن همه ماجرا. و پس از آن که او خود نيز در ميان ددان آدمي صورت و اعراب گرگ سيرت و مشرکان اهل کتاب گرفتار آمده بود. هر گاه نايره جنگ را برمي افروختند، خدايش آن را خاموش مي کرد و يا هر زمان که شاخي از شياطين مي روئيد و يا اژدهايي از مشرکان دهان مي گشود، برادرش علي(ع) را به کام آن مي انداخت و او دست بردار نبود تا مگر با مشت مردانه خود آنها را در هم مي شکست و آتش فتنه شان را با شمشير خاموش مي کرد. علي(ع) رنجيده اي در راه خدا و کوشا در کار و فرمان پروردگارش بود. خويشاوند رسول خدا(ص) و سرور اولياءالله و همواره آماده به کار، خيرخواه و تلاشگر. اين همه در حالي بود که شما در رفاه مي زيستيد و در کمال راحتي به خنده و شوخي مي پرداختيد و منتظر بوديد که بر ما زياني وارد شود و گوش سپرده بوديد تا خبرهاي بدي درباره ما بشنويد. گاه در جنگ و نبرد عقب مي نشستيد و مي گريختيد.

هنگامي که خداوند خانه انبيا و جايگاه اصفايش را براي پيامبري برگزيد، نفاق شما چهره نمود. جامه دين بر تن شما کهنه گشت. دشمني و خشم پنهان کساني که کمبودهايي داشتند، آشکار گشت. فتنه گران باد در گلو انداختند و در اطراف شما به جولان پرداختند. شيطان سر خود را از ميان شکاف ها هويدا کرد و صدايتان نمود و شما هم پاسخش گفتيد و به ديده احترام به او نگريستيد. آنگاه شيطان از شما خواست که برخيزيد و ديديد که سبکبار جهيديد. شما را در چشم خودتان بزرگ جلوه داد و شما را از خود بيخود کرد و به يکپارچه غضب تبديل نمود. شتري را که مال شما نبود به نام خود داغ نهاديد و آبشخوري که مال شما نبود وارد شديد.

اين کارها همه در وقتي انجام گرفت که از عهد پيغمبر چيزي نگذشته بود. هنوز داغ فقدان او تازه و زخم او التيام نيافته بود. هنوز جسم بي جان رسول خدا(ص) به خاک سپرده نشده بود که شما در اين امر سرعت جستيد به اين بهانه که مبادا به فتنه گرفتار آييد. هشدار که در فتنه گرفتار آمده ايد و جهنم اطراف کافران را فرا گرفته است. افسوس چقدر دوريد؟ شما را چه مي شود؟ و به کجا مي رويد؟ در حالي که کتاب خدا در برابر شماست. گفته هايش پيدا و احکامش هويداست. نشانه هايش روشن و نهي هايش آشکار و اوامرش معلوم است. با اين همه شما آن را پشت سر انداختيد. آيا به چيزي غير آن گرائيده ايد؟ آيا از آن سير شده ايد؟ يا به غير آن مي توانيد حکم کنيد؟ راستي اين عوض براي ستمگران چه بد است؟ و هر کس به جز اسلام آيين ديگري باز جويد از او نپذيرند و در آخرت از جمله زيان‌مندان خواهد بود.

سپس قدري تاب نياورديد تا اين مرکب چموش آرام گيرد و افسار دهد، آنگاه هيزمش را بفروختيد و آتشش را شعله ور کرديد و براي خاموش کردن آن انوار درخشان دين و کنار نهادن سنت هاي پيامبر به نواي شيطان گمراه پاسخ گفتيد. به بهانه گرفتن کف شير جرعه جرعه آن را نوشيديد. در پناه ديوارها و مخفيگاه ها کمين گرفتيد تا دودمان و فرزندانش را از پاي درآورديد. ولي ما بدانچه شما مي کنيد شکيب مي ورزيم. درست مثل کسي که دشنه در تن او و نيزه در دل او فرو رود و دم نزند. شما اکنون گمان مي کنيد که من از پدرم ميراث نمي برم. آيا در پي زنده کردن احکام جاهليت هستيد؟

و حال آن که کدام کس بهتر از خدا بر يقين آورندگان بيان حکم مي فرمايد؟ مگر نمي دانيد؟ بلي همچون آفتاب درخشنده روز بر شما معلوم است که من دختر او هستم. اي مسلمانان واي بر شما، آيا در کتاب خدا آمده است که پدر شما ميراث مي گذارد و پدر من نمي گذارد؟ چه تهمتي به خداوند بسته ايد؟ آيا از روي قصد و آگاهي قرآن را وانهاده و پشت سر انداخته ايد؟ چرا که در آنجا آمده است: سليمان از داوود ارث برده. و در داستان يحيي بن زکريا خبر مي دهد که زکريا گفت: خدايا نسلي از جانب خودت به من عطا کن که از من و از دودمان يعقوب ميراث برد. و نيز در قرآن فرموده است: در کتاب خدا برخي از بعض ديگر در ارث مقدم هستند. و نيز فرموده است: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مي کند، بهره پسر در ارث مانند بهره دو دختر است. و نيز فرموده است: اگر مسلمان مالي از خود به جاي گذاشت، آن ميراث پدر و مادر و خويشان نزديک است.

با اين همه مي پنداريد من از پدرم ارث نمي برم و خويشاوندي ميان ما نيست؟ آيا خداوند حکمي را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن محروم کرده است يا آن که گوييد من و پدرم پيرو دو مذهبيم و از يکديگر ارث نمي بريم؟ يا آن که شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسر عمويم آگاه تريد؟ پس زمام اين مرکوب رام شده را بگير ولي بدان که روز آخرتي هم هست و چه نيکوست داوري خدا در آن روز و دادخواهي محمد(ص). موعد به قيامت؛ در قيامت گزافه کاران زيان مي بينند و پشيماني به حال شما سودي نمي بخشد. براي هر خبري زمان وقوعي مقرر است و به زودي در خواهيد يافت که چه کسي را عذاب و خوار مي کند و شکنجه دائمي بر او قرار مي گيرد؟ اي جوانمردان و اي بازوان و ياوران اسلام! اين ديگر چه نوع چشم‌پوشي در حق من است؟ و چرا در برابر ظلمي که در حق من مي شود به خواب فرو رفته ايد؟ آيا به ياد نمي آوريد که پدرم مي گفت: حرمت مرد بايد در مورد فرزندانش محفوظ ماند؟ چه سود و چقدر با شتاب به کارهايي که شايسته نبود، اقدام کرديد و دست از ياري ما کشيديد. در حالي که شما مي توانيد مرا در خواسته اي که دارم ياري دهيد. آيا مي گوئيد محمد(ص) مرد؟ آري مرگ او فاجعه اي بس بزرگ بود. مصيبتي سترگ و گسستگي عميق بود و هر دم گسترده تر هم مي شود. زمين از فقدان او در تاريکي فرو رفته است و آفتاب و ماه بي نور شده و ستارگان به خاطر اين مصيبت از هم پاشيده اند. آرزوها پايمال شد و کوه ها از تپش افتاده اند. حريم او مورد تجاوز قرار گرفته و حرمتش به هنگام مرگ از بين رفته است. به خدا سوگند اين بلايي بس بزرگ است. مصيبت عظيم که نظيري ندارد. فاجعه اي که کتاب خدا آن را آشکار داشته بود. اين فاجعه اي است که هر پگاه و شامگاه شما را با داد و فرياد و آهنگ‌هاي گوناگون به سوي خود فرا مي خواند. همان مصيبتي که بر پيامبران پيشين نيز فرود آمده و فرمان مرگ آنان را صادر نموده بود. محمد(ص) جز پيامبر خدا نيست. پيش از او فرستندگاني نيز آمدند. پس آيا اگر بميرد يا کشته شود شما از دين خداوند به عقب باز مي گرديد؟ حال آن که هر کس به عقب باز پس گردد، بداند که هرگز به خداوند زياني نمي رساند و خداوند به زودي سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

هان اي فرزندان قيله! (نام مادر بزرگ طايفه اوس و خزرج) آيا بايد من به خاطر درخواست ميراث پدرم مورد ستم واقع شوم؟ در حالي که چشم و گوشتان باز و در حضور منيد و انجمن شما نداي مرا مي شنود و از آنچه شده است آگاه است و شما صاحب سرباز ونيرو هستيد. سلاح برداريد و بهشت پاداش شماست. چگونه است که فرياد دادخواهي مرا مي شنويد اما پاسخ نمي گوئيد و به فريادم نمي رسيد؛ در حالي که به جنگجويي موصوف و به نکويي و درست کاري معروفيد.

شما نخبگان عرب و بهترين کساني هستيد که براي ما اهل بيت اختيار شده اند. با اعراب جنگ کرديد و رنج و محنت فراوان کشيديد. امت ها را نصيحت کرديد و با آنها مواجهه کرديد. ما دست نمي کشيديم و شما کنار نمي کشيديد. ما دستور مي داديدم و شما پيروي مي کرديد تا آن که آسياب اسلام به وسيله ما به گردش درآمد و پستان روزگار به شير آمد و عربده شرک خاموش شد. فواره دروغ سرنگون گشت. آتشکده کفر رو به خاموشي رفت. همه چيز انتظام پذيرفت. و کار دين استوار شد. پس بعد از اين همه دلايل آشکار با چنين سرشکستگي به کجا مي رويد؟ چرا اين حقيقت را پس از آن که معلوم شد، پنهان مي کنيد؟ و پس از آن همه استواري چرا عقب گرد مي کنيد؟ و پس از آن همه ايمان چرا دوباره شرک مي ورزيد؟ واي به حال مردمي که پس از آن که پيمان بستند آن را شکستند و به بيرون راندن رسول خداوند همت کردند، آنان نخستين بار به شما حمله کردند، آيا از آنان بيم داريد؟

در حالي که سزاوارتر است که از خداوند بترسيد ؛ اگر واقعاً ايمان داريد. هشداريد! به راستي شما را مي بينيم که به سوي قهقرا و انحطاط روي کرده ايد و کسي را که به حکومت سزاوارتر است کنار نهاده ايد. از آن همه وسعت و فراخي رو به تنگي آورده ايد. چيزي را که مي دانستيد کنار گذاشته ايد و از حد و مرز خود گام فراتر نهاده ايد. در حالي که اگر شما و تمام آنچه در زمين است همگي کافر شويد، خداوند بي نياز و ستوده است. بدانيد که من آنچه گفتم همه از روي آگاهي به بي اعتنايي شماست و با توجه به اين موضوع است که کانون فريب دلهاي شما را فرا گرفته. ولي اينها همه درد دل و ظهور آتش روح و غصه هاي کشنده است و براي آن است که حجت را بر شما تمام کنم. به زودي ستمگران بدانند که به کدام بازگشت گاه باز مي گردنند و من دختر پيامبر(ص) بيم دهنده ام. در پيش روي عذابي سخت برپاست پس شما به کار خويشتن مشغول باشيد و ما هم به کار خود مي پردازيم. شما منتظر باشيد و ما هم منتظريم.»

تشکيک در صدور اين خطبه از فاطمه زهرا(ص) درست مانند مناقشاتي است که درباره نهج‌البلاغه صورت گرفته و به دور از مدارک لازم و طرق نقد حديث و تاريخ است.

اين خطبه با دهها سند معتبر در کتاب هاي قدما نقل شده است. بنا به نقل ابوالفضل احمدبن ابوطاهر در کتاب «بلاغات النساء» اين خطبه از جمله رواياتي بوده که مشايخ آل ابوطالب آن را سينه به سينه نقل کرده و به فرزندان خود ياد داده اند. کتاب هاي تاريخي و حديث و نيز کتب فقهي هر يک به فراخور استناد و استشهاد خود قسمت‌هايي از اين خطبه غراء را نقل نموده اند.

اين خطبه شامل احتجاجات محکم آن حضرت در خصوص غصب فدک است که بحث درباره اين مسأله نيازمند فرصت مستقل ديگري است. اما اجمالاً بايد بگويم غصب فدک خود وسيله اي براي پياده کردن اهداف ديگر بود و تنها شامل مسائل مادي نمي شد. غصب فدک در واقع قسمتي از سياست گوشه‌نشين کردن و به تنگدستي کشاندن علي بن ابيطالب(ع) همسر فاطمه(س) بود. اين هدف آشکارا در گفتگويي که ميان عمربن عبدالعزيز خليفه اموي و تني چند از فرزندان فاطمه(س) درباره حد و حدود فدک صورت گرفت، نمود پيدا مي کند.

8. جهـاد پي‌گيـر

خواننده گرامي در خلال سطور اين مقدمه،می تواند بروشنی نمونه هايي از جهاد هميشگي آن حضرت را در خانه پدر و همسرش و نيز مواضع سلبی و ايجابی او را در برابر حوادث زمان و حتي در وصيتش -مبني بر آن که وي را سريعاً دفن کنند و قبر او را از چشم مخالفان پنهان نگه دارند-که نشانگر اعتراض او به وضع عمومي آن روز جامعه اش بود، ملاحظه کند.

علاوه بر اينها فاطمه(س) در جنگ هايي که مسلمانان به عنوان دفاع از عقيده و صيانت از کرامت و آزادگيشان مي کردند، پيشاپيش ساير زنان به کمک مجاهدان مسلمان مي شتافت و با اجراي نقش خود، نقشي که در اين عصر نيز زنان مجاهد عهده دار آنند، مثل فراهم کردن دارو براي مداوای زخم ها و شستن لباس ها و پرستاري از مجروحان جنگي و قرار دادن زندگي در خدمت جنگ، وظايفش را به خوبي انجام مي داد. اما فاطمه(س) نقش برجسته و دشواري را در ياري از حق و دفاع از وصيت رسول خدا(ص) از خود نشان داد. او ملاقات ها و گفتگوهاي محرمانه اي با اصحاب رسول خدا(ص) ترتيب مي داد و آنان را به ايستادگي در کنار علي(ع) تشويق مي کرد و خود به گونه اي بي مانند و استوار، بنابر نقل مورخان، در سخت ترين لحظات زندگي علي(ع) در کنار آن حضرت استقامت مي ورزيد و نشان مي داد که جبهه داخلي در زندگي علي(ع) استوار و بدون خلل است. اما انتخاب موضع صحيح را به شوهر و رهبرش يعني امام علي(ع) وامي گذاشت. آن حضرت نيز تصميم مي گرفت و موضعي اتخاذ مي نمود و فاطمه(س) هم از آن پيروي مي کرد. فاطمه(س) هر صبح شنبه بر مزار شهدا و مزار حمزه حاضر مي شد و بر آنها مي گريست؛ و براي آنها از خداوند آمرزش مي طلبيد.

اين عمل که آغازگر کارهاي هفتگي او بود، به خوبي از نهايت احترام فاطمه(س) به امر مقدس جهاد و شهادت پرده برمي دارد و به وضوح زندگي عملي آن حضرت را که با جهاد آغاز شده بود و بر جهاد و فداکاري تا مرحله شهادت استوار بود، نشان مي دهد.

9. فاطمه(س) در محراب عبادت

امام حسن(ع) مي فرمايد:
«مادرم فاطمه را ديدم که شب جمعه در محرابش به عبادت ايستاده بود. او پيوسته در حال رکوع و سجود بود تا سپيده صبح پديدار گشت. مي شنيدم که براي مردان و زنان مؤمن با ذکر نامشان دعا مي نمود، اما براي خودش هيچ دعايي نمي کرد و از خداوند چيزي نمي خواست.»

در سيره آن حضرت آمده است که وي ساعت آخر روز جمعه را به دعا اختصاص داده بود و در آخرين دهه ماه مبارک رمضان شب ها را بيدار مي ماند و خانواده اش را تشويق مي کرد تا شب را با عبادت و دعا به صبح رسانند. آن حضرت گاهي از ورم پاهايش رنج مي برد. زيرا بسيار به نماز می ايستاد و به شب زنده داري مي پرداخت؛ به راستي آيا فاطمه(س) در تمام زندگيش از محراب عبادت بيرون آمد؟ آيا حيات او به جز سجود پيوسته در برابر پروردگارش بود؟ او در خانه با شوهرداري و تربيت فرزندانش خدا را عبادت مي کرد. زيرا مسجدش خانه بود. در خدمات اجتماعي که ارائه مي داد از خدا فرمان مي برد و با خدمت به خلق خدا که عيال اويند، پروردگار را عبادت مي کرد. همواره اين نکته را در نظر داشت که محبوب ترين کس در نزد خدا کسي است که به عيال خداوند سودبخش تر باشد.

او در همدردی با فقرا و دردمندان و رنج‌کشيدگان، به همراه خانواده اش خداي را مي پرستيد. بنابر نقل قرآن آمده است که غذاي خود را براي دوستي با خدا به مسکين و يتيم و اسير مي دهند. و خود مصداق کساني بود که در نهايت نيازمندي و احتياج، ديگران را بر خود مقدم مي داشتند و در نهايت بر قلب و زبانشان مي گذشت که ما شما را به خاطر خداوند طعام مي دهيم و انتظار پاداش و سپاسگزاري از شما نداريم. اينها همه گوشه اي از زندگي و رکعتي از نماز آن حضرت بود.

10. کوثـر

در سال دوم هجرت، ابراهيم آخرين پسر رسول خدا(ص) درگذشت. بدين لحاظ برحسب منطق جاهلي پيامبر بدون نسل باقي ماند. ملامتگران منافق بناي شماتت گزاردند. از اين بابت خوشحالي ها مي کردند و با مرگ محمد(ص) مرگ رسالت او را نيز انتظار مي کشيدند. زيرا در نظر آنان رسالت وسيله و سلطنتي موروثي بود و فرزند پسر ادامه شخصيت پدر و متضمن بقاي مجدد و يادآور ياد او. محمد پسران خود را از دست داده و سن او نيز از پنجاه فراتر رفته بود. اما وحي الهي، اشتباه و پوچي منطق مشرکان را نشان داد و اعلان کرد ما کوثر را به تو بخشيديم. پس پروردگارت را نمازگزار و قرباني کن که بي گمان دشمن تو ابتر (دم بريده) است.

پس رسالت پابرجا و اسلام جاويد خواهد ماند و مجد و عظمت محمد(ص) با مجد خداوند در مي پيوندد و نام محمد(ص) سراسر زمين را تا ابد فرا مي گيرد. نسل او حافظان رسالت و نشانه هاي هدايتند و دشمن ملامت گر و منافق همانا ابتر است. فاطمه(س) تبلور همين کوثر بود. نسل پيامبر(ص) از او ادامه يافت. و فرزندانش همان ائمه معصوم و دومين ثقلي هستند که محمد(ص) آنان را پس از وفاتش در ميان امت اسلام بر جاي نهاد و فرمود که هرگز، از آنان و ثقل نخست، قرآن، جدا نشويد. اين نسل از قرآن نگاهباني کرده و در راه آن، فداکاري هاي بزرگي از خود نشان داده اند.

اين دو ثقل عبارت بودند از: کتاب و عترت که هر دو ادامه وجود محمد(ص) و رسالت و وسيله اي براي حفظ سلامت و حرکت امت در خط صواب و به دور از انحراف وگمراهي به شمار مي آيند و اين شأن والاي فاطمي بودن است.

در جاهاي گوناگون از زبان پيامبر(ص) نقل کرده اند که مي فرمود: نسل من از سلاله علي(ع) و فاطمه(س) است. و نيز مي فرمود: حسن و حسين فرزندان من و هر دو پيشواي مسلمانان هستند. و نيز مي فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاي مي گذارم: کتاب خدا و عترتم، يعني اهل بيتم را. تا زماني که بدانها تمسک جوئيد هرگز گمراه نشويد. اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا بر من وارد گردند.

زينب، دختر فاطمه(س)، نيز نقش سرنوشت سازي در پيروزي نهضت کربلا داشت. نهضت حسين(ع) به منظور بازگرداندن روح اسلام در کالبد جامعه و نابودي ظلم و انحراف صورت پذيرفت. در آن هنگام بني‌اميه با نام اسلام فرمان مي راندند، اما از اسلام چيزي جز نام باقي نبود. مواضع زينب(س) و سخنراني ها و شعارها و جهاد و علم او نمونه اي زنده از فاطمه(س) بود.

بدينگونه با توجه بدانچه نقل کرديم و موارد ديگري که اين مختصر گنجايش آن را ندارد، به درستي در مي يابيم: کوثر عظمي که خداوند آن را به پيامبرش ارزاني داشت و او را بدان وسيله مورد کرامت خود قرار داد، چيزي جز وجود فاطمه زهرا(س) نبود.

اين همان فاطمه است، دختر بزرگترين پيامبر و همسر قدرتمندترين و شجاع ترين امام و مادر شکوفاترين و درخشان ترين پيشوايان در تاريخ رهبري بشر که استاد بزرگوار سليماني کتاني چهره او را در اشراقي ترين و ادبي ترين وجهي ترسيم کرده؛ پاک ترين چهره اي که تاريخ اسلام به خود ديده است.

و اينک با توجه به اين مقدمه ما خواندن کتاب استاد را پي مي گيريم و در هر صفحه با تابلويي هنرمندانه و شکوهمند از چهره فاطمه(س) روبرو مي شويم، چهره فاطمه زهرا(س)، چهره اي نوراني، تابناک، عفيف و درخشان.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر