( 4.3 امتیاز از 1083 )

ریاحین ـ مرحوم حجت الاسلام داود الهامی

سخت­ترین و تلخ­ترین روز در تاریخ زندگی حضرت زهرا روزی بود که پدرش را از دست داد. از آن ساعت که پیامبر(ص) در بستر بیماری افتاد، تا لحظه­ای که چشم از دنیا بست، زهرا علیها السلام از بالین پدر جدا نشد. غم و اندوه او وقتی شدت یافت که پدرش خبر نزدیکی مرگ خود را به او داد گویا پدر مهربان در این لحظه هم نمی­خواست دخترش را دل­شکسته و اندوهناک ببیند و لذا بلافاصله به او مژده داد که تو بیش از 72روز و نصف زنده نخواهی بود[1].

عایشه می‌گوید: فاطمه در ایام بیماری پدر در حالی که بسیار گرفته و غمگین بود، در اطراف بستر پدر خود می‌گردید، پدر آهسته به گوش او چیزی گفت که به گریه افتاد بعد از لحظه ای باز چیز دیگری در گوشش گفت که خندان شد. عایشه که تماشاگر این تبسم بر چهره فاطمه علیها السلام بود، از این تبسّم در شگفت شد، تبسّمی که بر سیمای زهرای غمگین در برابر جسد پدر نقش بسته بود در حالی که پدر آخرین نفس‌های خود را می‌کشید، بدین جهت عایشه از تبسم حضرت فاطمه تعجب کرد. زیرا مرگی که با دو شهبال خود در آن گوشۀ اندوهبار خیمه زده بود، نمی توانست چیزی جز اشک از دیدگان فرو ریزد.

عایشه می‌گوید: این گریه و خنده پشت سر هم چه بود، از خودش پرسیدم ولی فاطمه علیها السلام در پاسخ گفت: راز پدر را فاش نخواهم کرد. پس از رحلت پیامبر ما را از آن راز خبر داد که پدرم گفت: من به زودی دعوت حق را لبیک خواهم گفت، از این رو گریان شدم، سپس وعده داد که تو نخستین کسی از خاندان من هسنی که به من خواهی پیوست، لذا از شنیدن این خبر خوشحال شدم[2]. چه تسلیت بزرگی!کدام مژده است که بر آتش این مصیبت آب سردی پاشید؟جز همین، خبر مرگ؟!

آری خدا می‌داند روز فوت پیامبر(ص) چه گذشت هیچ قلمی توان ترسیم آن را ندارد، خود فاطمه اثری را که این فاجعۀ بزرگ در وی نموده، در خطبه و اشعارش متذکر شده است از جمله:

قد کان بعدک ابناء و هنبثة

لو کنت شاهدها لم تکثر الخُطب

أبدت رجال لنا نجوی صدورهم

کما مضیت وحالت دونک الترب[3]

«بعد از تو ـ ای پدر ـ چه خبرهای ناگوار و چه مصیبت هایی به من رسید که اگر بودی هیچ یک اهمیتی نداشت».

«روزی که رفتی و روی در نقاب خاک پوشیدی، دشمن هایی را که بعضی در سینه خود نهفته داشتند، آشکار کردند».

و در اشعار دیگر فرموده:

صُبَّت علیَّ مصائب لو أنّها

صُبَّت علی الأیّام صِرنَ لیالیا

قد کنت ارتع تحت ظلال محمد(ص)

لا اختشی ضیماً و کان جمالیا

والیوم اخضع للذلیل وأتقی

ضیمی وادفع ظالمی بردائیا

«با مرگ او بلایی بر جان من ریخت  که اگر بر سر روزگار می‌بارید، سیاهی شب را بر سر آن می­کشید آن روز در سایۀ محمد(ص) که زیبائی و شکوه زندگی من بود- از هر بیم و هراسی در امان بودم ولی امروز از پیش فرومایگان فروتنانه می‌گذرم و بیداد و ستمی را که بر من یورش آورده است، با ردای خود دفع می‌کنم».

این مصیبت اگرچه در روح و جسم حضرت زهرا علیها السلام اثر عمیقی بخشید ولی ظلم و ستم و اهانتهائی که از طرف دولت جدید به وی وارد شد، جراحت مهلکی بر قلب آن حضرت وارد ساخت و حزن و اندوه پایان ناپذیری در دل داغدار حضرتش به وجود آورد و سرانجام از این ماتمکده­اش رهایی بخشید.

از بس که غم به روی غم و درد روی درد

راه برون شدن ز دلم نیست آه را

برای این که مطلب قدری روشن شود و بدانیم یگانه دختر باقی مانده پیامبر خاتم چه اندازه ناملایمات روحی داشت و تا چه حد تحت فشار محیط خفقان بازیگران سیاسی بوده، باید به حوادث وحشتناک آن سه ماه اول رحلت پیامبر تا رحلت حضرت زهرا علیها السلام مروری بکنیم.

مهمترین حوادثی که پس از رحلت پیامبر او را ناراحت ساخت، موضوع غصب خلافت علی(ع) و غصب فدک بود چون این هر دو نکتۀ حساس، سبب انحراف مسلمانان در حق و حقوق شخصی و نوعی بود فاطمه زهرا علیها السلام برای اثبات حقیقت امر و احقاق حق خود و علی(ع) و امت اسلام شجاعانه قیام کرد و با انواع زجر و شکنجه و فشار و تهدید مقاومت نمودو سرانجام جان خود را در همین راه از دست داد و بالاخره ثابت کرد که حق با کیست؟

از حوادث مهم این سه ماه که به زهرا علیها السلام رنج فراوان داد عبارتند از:

پی نوشت:
[1] بحارالانوار: ج 43، ص 159.
[2] اسد الغابه: ج 5، ص 522.
[3] بحارالانوار: ج43، ص 196.

منبع» کتاب قبر گمشده

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر