( 4.2 امتیاز از 37 )

چرا امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از رسیدن به خلافت، فدک را به اهل بیت علیهم السلام باز نگرداند؟

شبهه: بعضی از مخالفین این چنین شبهه‌افکنی می‌کنند که، اگر فدک حق حضرت فاطمه زهراء علیها السلام بود، چرا امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام بعد از رسیدن به خلافت، فدک را به فرزندان حضرت علیها السلام عودت ندادند؟ و همین عدم عودت فدک، توسط مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را دلیل بر آن دانسته‌اند که فدک متعلق به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نبوده است؟!

پاسخ شبهه :

اولا: هدف حضرت فاطمه  زهراء علیها السلام از مطالبه فدک، دفاع از امامت و خلافت و حقانیت  امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام بود، فدک بهانه‌ای بود  تا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بتواند علاوه بر بیان غصب ولایت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله، آنچه که از سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله از بین رفته بود را گوشزد کند.

کما اینکه تنها هدف خلفاء از امتناع رد فدک به حضرت علیها السلام، غصب و مصادره یک سرزمین به نام فدک نبوده، بلکه هدف اصلی آنان ممانعت از دست‌رسی امیرالمؤمنین علیه السلام به منابع مالی بوده است، چرا که فکر می‌کردند امیرالمؤمنین علیه السلام می‌خواهد با مال و منال مردم را جذب کند، لکن هیهات که امیرالمؤمنین علیه السلام بخواهد با مادیات مردم را به اسلام فراخواند.

گواه صدق این گفتار، وقف نخلستانها و چاه‌هایی است که حضرت علیه السلام به دست مبارکش آباد ساخته، و در اختیار یتیمان و مساکین قرار داد.(۱) و هم‌چنین شأن و منزلت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نیز والاتر از آن ‌بود که به فدک و امور دنیا توجه داشته باشند، ذکر فدک در مواطن مختلف، تنها بهانه‌ای بود برای آگاهی مردم و معرفی چهره غاصبین؛ و دلیل بر صحت این مدعیٰ، این است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از رسیدن به خلافت، به بازگرداندن فدک  به خاندان اهل بیت علیهم السلام اهمیت ندادند.

از کلام ابن ابی الحدید معتزلی ـ دانشمند معروف عامه ـ به خوبی این معنی نمایان می‌شود که خلفاء تمام ظلمها (از جمله غضب فدک)  را مرتکب شدند تا مسئله خلافت را لوث کنند، وی می‌گوید:

«از علی بن فارقی، مدرس و استاد مدرسه غربیه در شهر بغداد پرسیدم: آیا فاطمه در ادعای خویش در ماجرای فدک صادق بود؟  پاسخ داد: آری، گفتم، پس چگونه است که ابوبکر فدک را پس نداد، در حالی که می‌دانست او راستگو می‌باشد؟

استاد لبخندی زد و سخن لطیفی بیان کرد، او گفت: اگر آن روز ابوبکر به محض ادعای فاطمه فدک را مسترد می‌ساخت، ]حضرت علیها السلام[ فردا می‌آمد و خلافت همسرش را مطرح می‌کرد و ابوبکر را از مقامش دور می‌کرد، و ابوبکر نیز در صورت عدم قبول گفتار او عذر و بهانه‌ای نداشت، زیرا خودش از قبل به صداقت آن بانو اعتراف کرده و بدون گواه و شاهد، ادعای وی را پذیرفته بود (و از همین کلام ابن ابی الحدید معلوم می‌شود که طرح فدک بهانه بوده است برای ادعای امر عظیمی که همان غصب خلافت می‌باشد).

بعد از این ابن ابی الحدید می‌گوید: این سخن، مطلبی صحیح می‌باشد.(۲)

ثانیا: مردم بواسطه تبلیغات مسموم دو خلیفه، تغییر کرده بودند، به طوری که امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی به خلافت رسیدند چیزی از اسلام باقی نمانده بود، وقتی حضرت علیه السلام فرق بین سنت و بدعت را بیان می‌فرمودند، مردم قبول نمی‌کردند، و می‌گفتند: این عمل را فلان خلیفه مشروع کرده و ما دست از آن برنمی‌داریم، مانند این واقعه:

مردم کوفه از امیرمؤمنان علیه السلام خواستند که برایشان امامی قرار دهد تا نمازهای مستحب ماه رمضان (نماز تراویح) را به او اقتدا کنند، امّا حضرت علیه السلام، آنان را از این کار منع کرد و فرمود: این کار خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله است؛ کوفیان امیرمؤمنان علیه السلام را رها کرده و خودشان یکی را برای امامت انتخاب کردند، امیرمؤمنان علیه السلام برای نهی آنان از نماز تراویح، امام حسن مجتبی علیه السلام را نزد ایشان فرستاد؛ قبول نکردند و گفتند: این سنتی است که خلیفه دوم بر ما فرض نمود و ما دست از آن برنمی‌داریم.(۳)

مردم آن قدر تحت تاثیر تبلیغات سوء دو خلیفه قرار گرفته بودند که حضرت علیه السلام مشاهده می‌کرد، اثری از اسلام باقی نمانده لذا فرمود:

«لَقَدْ كُنْتُ‏ أَمْسِ‏ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُون».(۴)

من دیروز فرمانده و امیر بودم، ولی امروز مامور و فرمانبر شده‌ام. دیروز نهی‌کننده و بازدارنده بودم و امروز نهی شده و بازداشته شده‌ام. شما زندگی و بقای در دنیا را دوست دارید و من نمی‌توانم شما را به راهی که دوست ندارید مجبور سازم.

و هم‌چنین امام علیه السلام فرمود : «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ‏ مِنْ‏ هَذِهِ‏ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاء».(۵)

اگر گامهایم استوار ماند و از این فتنه‌ها خلاص شدم، اموری را تغییر خواهم داد.

با توجه به گسترش بدعتها و دوری مردم از حق، حضرت علیه السلام مصلحتی در رد فدک نمی‌دیدند.

ثالثا: حضرت علیه السلام می‌دیدند که اصل اسلام در خطر است؛ زیرا که مشاهده می‌کردند اکثر احکام الهی تعطیل شده، و خلفاء با مکر و حیله، مردم را به راه دیگر سوق دادند؛ لذا حضرت علیه السلام خود را به مسائل دیگر مشغول نکرد، تا بتواند علاوه بر اصلاح امور و مقابله با انحرافات، اصل اسلام را حفظ کند و به مردم بفهماند که طریقی که خلفا به مردم دیکته کرده‌اند، راه رسول الله صلی الله علیه وآله نیست. بخاری از زُهْری نقل می‌کند که:

«دَخَلْتُ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ بِدِمَشْقَ وَ هُوَ يَبْكِى فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكَ؟ فَقَالَ: لاَ أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا أَدْرَكْتُ إِلاَّ هَذِهِ الصَّلاَةَ، وَ هَذِهِ الصَّلاَةُ قَدْ ضُيِّعَتْ»؛(۶)

زهری گوید: در دمشق بر انس بن مالک وارد شدم در حالی که گریه می‌کرد، به او گفتم برای چه گریه می‌کنی؟! گفت: از آن چیزهایی که [از اسلام] می‌شناختم، دیگر چیزی نمی‌شناسم [نمی‌بینم] مگر همین نماز که آن هم ضایع شده است.

و نیز از انس بن مالک در کتاب فتح الباری ابن رجب آمده است:

«مَا أمراؤكم هؤلاء عَلَى شيء مِمَّا كَانَ عَلِيهِ مُحَمَّد و أصحابه إلا أنهم يزعمون أنهم يصلون و يصومون رمضان»؛(۷)

این اُمَراءتان (بنی امیّه) بر هیچ یک از آن چیزی که محمد صلی الله علیه وآله و اصحابش بودند، نیستند [هیچ چیز از اسلام ندارند] جز این که گمان می‌کنند نماز می‌خوانند و ماه رمضان روزه می‌گیرند!

این حدیث و لو متعلق به زمان معاویه (علیه اللعنه) است، لکن حکایت از این دارد که برنامه محو سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله، یک برنامه حساب شده و طولانی مدت بوده، بنابر شکی نیست که این روند در زمان معاویه به صورتی بسیارپررنگ وجود داشته است.

و به تعبیر دیگر حضرت امیر علیه السلام، مسئله احیای دین رسول خدا صلی الله علیه وآله را مهمترین امر می‌دانستند و به دنبال تحقق آن بودند. لذا مسئله فدک را مطرح نکردند.

رابعا: با توجه به گذشت زمان از واقعه غصب فدک و مرگ مسببین غصب  و عروج ملکوتی صاحب واقعی فدک، یعنی حضرت فاطمه زهراء علیها السلام؛ امیرالمؤمنین علیه السلام صلاح نمی‌دیدند مسئله فدک را مطرح کنند، زیرا ممکن بود با طرح آن، تنشی ایجاد شود که بر  هدف اصلی حضرت علیه السلام اثر سوء گذارد.  چنانکه ابو بصیر مى‌گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام  پس از رسیدن به حکومت، فدک را پس نگرفت؟

آن حضرت علیه السلام فرمود: چون ظالم و مظلوم هر دو از دنیا رفته بودند، و خداوند ظالم را کیفر و مظلوم را پاداش داده بود، و على بن ابى‌طالب علیه السلام خوش نداشت چیزى را که غاصب آن کیفر و مغصوبه آن پاداش دیده، برگرداند.(۸)

خامسا: حضرت علیها السلام با طرح فدک، می‌خواست مسائلی را مطرح کند که ماده تاریخ شود و این ماده تاریخ موجب تحول در نسل‌های آینده گردد، و مردم ولو در آینده متوجه حقایق شوند و این امر نهایتا به بهترین وجه صورت گرفت به طوری که وجود تشیع و گسترش آن مرهون همان حرکت الهی است، هدفی را که حضرت علیه السلام فدک نبود بلکه به دنبال امر عظیمی بود که حقانیت مکتب اهل بیت علیهم السلام را برساند و دلیل بر این، شیعه شدن فوج فوج عامه است، بعد از کشف حقیقت بواسطه سخنان و خطبه‌های حضرت فاطمه زهرا علیها السلام.‎

سادسا: از سخنان امام کاظم علیه السلام به دست می‌آید که امامان و رهبران الهی، همواره برای احیای حقوق مردم تلاش می‌کنند، اما در مورد حقوق شخصی خود اقدام نکرده و کریمانه از کنار آن می‌گذرند، چون هدفی والاتر و برتری را در نظر دارند و آن احیای امر الهی است، امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: «… ما اهل بیت پیامبر چنین خصوصیتی داریم که حقوقمان را از کسانی که به ما ستم کرده‌اند جز خدا نمی‌ستاند، ما اولیای مؤمنان هستیم به نفع آنان فرمان می‌رانیم و حقوق آنان را از کسانی که به آنان ستم روا داشته‌اند، می‌ستانیم، ولی برای خود در این مورد تلاشی نمی‌کنیم».(۹)

سابعا: امیرالمؤمنین علیه السلام علاوه بر اینکه تلاش می‌کرد جامعه را با تنبّه و آگاهی و بیان کلمات رسول خدا صلی الله علیه وآله با اسلام واقعی آشنا کند، تلاش می‌کرد با بیان حکمت‌ها، چهره واقعی افرادی که در انحراف امت نقش اساسی داشتند را معرفی نمایند، از جمله مسئله فدک که توسط خلیفه اول و دوم غصب شده بود، حضرت علیه السلام اگر فدک را به خاندان اهل بیت علیهم السلام ارجاع می داد، مسئله غصب فدک و ظلم دو خلیفه لوث می‌شد، لذا  نیاز بود حضرت علیه السلام این مسئله را به صورت خود باقی بگذارد، تا در مواطن مختلف به آن احتجاج کرده و انحراف دو خلیفه را اثبات نماید.

و دلیل بر آن، اعتراف بزرگان عامه بر این ظلم آشکار است، و این از حسن تدبیر امیرالمؤمنین علیه السلام بود که تا به امروز، مورخین عامه به غصب فدک و تعلق آن به حضرت علیها السلام اعتراف دارند، منابع معتبر عامه، مانند الدرالمنثور و تفسیر ابن کثیر در ذیل آیۀ شریفه (وآتِ ذَا القُربی حَقَّهُ…)(10) روایت نقل می‌کنند که: «وقتی این آیه نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حضرت فاطمه علیها السلام را فراخواند و فدک را به ایشان بخشید».(۱۱)

ثامنا: اگر حضرت امیر علیه السلام فدک را به فرزندان حضرت علیها السلام پس می‌داد، حضرت علیه السلام را متهم می‌کردند که خلافت را پذیرفت تا بتواند به متاع دنیا برسد، با آن‌که ارجاع فدک حق بود و حضرت علیه السلام می‌توانست آن را  عودت دهد، لکن اگر پس می‌گرفتند، دستاویزی می‌شد که دیگران در مورد امام علیه السلام این‌گونه قضاوت کنند که، امام علیه السلام به دنبال منافع خود بوده و عودت حق مردم هم، در واقع زمینه‌سازیی بوده برای رسیدن به اهداف خودش.

تاسعاً: امیرالمؤمنین علیه السلام در کلام گوهربار در خصوص فدک فرمود: «وَ مَا أَصْنَعُ‏ بِفَدَكٍ‏ وَ غَيْرِ فَدَك» یعنی مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟

یعنی حضرت علیه السلام به فدک فکر نمی‌کرد تا آن را برگرداند. امیرالمؤمنین علیه السلام بر خود تکلیف دید که خلافت را قبول کند تا در جهت نجات دین رسول خدا صلی الله علیه وآله کوشش کنند، هدف و غرض نهایی حضرت علیه السلام نصرت دین بوده، به همین جهت است که امیر‌مؤمنان علیه السلام فرمود: مرا با فدک و غیر فدک چه کار است؟

 

 

پی نوشت:

۱– کلینی، فروع کافی: ج۷ ص۵۴۳.

۲– «وسألت علي بن الفارقي مدرس المدرسة الغربية ببغداد فقلت له: أ كانت فاطمة صادقة؟ قال: نعم. قلت: فلم لم يدفع إليها أبو بكر فدك وهي عنده صادقة؟ فتبسم ثم قال: كلاما لطيفا مستحسنا مع ناموسه وحرمته وقلة دعابته، قال: لو أعطاها اليوم فدك بمجرد دعواها، لجاءت إليه غدا وادعت لزوجها الخلافة وزحزحته عن مقامه ولم يكن يمكنه الاعتذار والموافقة بشيء، لأنه يكون قد أسجل على نفسه أنها صادقة فيها تدعي كائنا ما كان من غير حاجة إلى بينة ولا شهود… وهذا كلام صحيح. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج ۱۶، ص ۲۸۴٫ چاپ ۱۹۶۲، دار احیای الکتب العربیه).

۳– «و قد روی انّ أمیر المؤمنین رضی الله عنه لمّا إجتمعوا إلیه بالکوفة، فسألوه أن ینصب لهم إماما یصلّی بهم نافلة شهر رمضان، زجرهم و عرّفهم أنّ ذلک خلاف السنّة، فترکوه واجتمعوا لأنفسهم، و قدّموا بعضهم، فبعث إلیهم إبنه الحسن رضی الله عنه، فدخل علیهم المسجد، و معه الدّرّة، فلمّا رأوه تبادروا الأبواب، و صاحوا: «واعمراه». شرح نهج‌البلاغة، ابن أبی الحدید مدائنی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج ۱۲، ص ۱۷۸٫

۴– نهج البلاغة، کلام ۲۰۸، ص۳۲۳٫

۵– نهج البلاغة، کلام ۲۷۲، ص۵۲۳٫

۶– صحیح بخاری، ج۲ ص۴۱۰ ح۵۳۰٫

7– فتح الباری، ج۴ ص۳۹، لابن رجب.

8– عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ‏: قُلْتُ لَهُ لِمَ لَمْ يَأْخُذْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَدَكَ‏ لَمَّا وَلِيَ النَّاسَ وَ لِأَيِّ عِلَّةٍ؟ تَرَكَهَا فَقَالَ: لِأَنَّ الظَّالِمَ وَ الْمَظْلُومَ‏ كَانَا قَدِمَا عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَثَابَ اللَّهُ الْمَظْلُومَ وَ عَاقَبَ الظَّالِمَ، فَكَرِهَ أَنْ يَسْتَرْجِعَ شَيْئاً قَدْ عَاقَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ غَاصِبَهُ وَ أَثَابَ عَلَيْهِ الْمَغْصُوب‏. علل الشرائع، ج‏۱، ص: ۱۵۵ح ۱٫

9– «عَنْ أَبْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ‏: سَأَلْتُهُ عَنِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ لِمَ لَمْ يَسْتَرْجِعْ فَدَكاً لَمَّا وَلِيَ النَّاسَ؟ فَقَالَ: لِأَنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نَأْخُذُ حُقُوقَنَا مِمَّنْ ظَلَمَنَا إِلَّا هُوَ وَ نَحْنُ أَوْلِيَاءُ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّمَا نَحْكُمُ لَهُمْ وَ نَأْخُذُ حُقُوقَهُمْ مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ وَ لَا نَأْخُذُ لِأَنْفُسِنَا» (علل الشرایع، ج۱ ص۱۵۵ ح۳).

10– الإسراء، آیه ۲۶٫

11– عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ‏ لَمَّا نَزَلَتْ‏ (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ)‏ قَالَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَاطِمَةَ فَأَعْطَاهَا فَدَك‏؛و أخرج ابن مردويه عن ابن عباسG قال‏ لَمَّا نَزَلَتْ: (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ)‏ أقطع‏  رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَاطِمَةَ فَدَكا (الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج‏۴، ص: ۱۷۷ و ذخیرة الحفاظ،ج۴،ص۱۹۸۷ و مجمع الزوائد،ج۷،ص۱۳۹ و مسند ابی یعلی، ج۲،ص۵۳۶).

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر